یامای پادشاه می میرد
به بهانه اجرای نمایش اژدهاک در سالن فرشچیان اصفهان
یامای پادشاه می میرد و اژدهاک با دستانی قرمز و دلی سپید برتخت می نشیند؛ آیا او همان خود یا دیگری است که به دنبال خود می گردد؟ اژدهاک اثر متفاوت رهام بحیرایی است که در این چند سال دیده ام. یک نمایش خلاق و فکر شده و خوشحالم که این بار متن بیضایی را برای اجرا انتخاب کرده است.
من کیستم ؟
مهرزاد مشکل گشا با بازی در این نقش توانایی های خود را به نمایش گذاشت . به گفته امیر جعفری : اگر توانستید متن بیضایی را از رو بخوانید بازیگر هستید. مشکل گشا با هدایت خوب بحیرایی در این نقش استعداد و توانایی های خود را بروز داد. قبل از اینکه به متن بیضایی و اهمیت آثار او بپردازم که به شکسپیر ایران لقب گرفته است، باید به این نکته اشاره کنم تبیین مونولوگ در رسانه ای مانند تئاتر برای مخاطب جاه طلب امروزی جذاب و هیجان انگیز است. این جذابیت به درک خویشتن می انجامد، به شرطی که از محتوا و فرم استانداردی مانند این نمایش برخوردار باشد. بسیاری از مونولوگ ها در عرصه تئاتر بیش تر به من و اهمیت من می پردازند. در متن بیضایی من ، به دنبال کشف کیستی خود است.
فریاد با دهانی گشوده و خاموش
متن بیضایی حاصل مطالعه و تفکر است. از تفکر است که چرایی و چیستی حاصل می شود. اقتباس از نظم فردوسی در این اثر باعث شده تا مخاطب کم حوصله امروزی درک بیشتر و بهتری از شاهنامه داشته باشد. ای بسا رنج سی ساله وی با موشکافی بیضایی به بار نشیند. در این راه سهم یامای پادشاه و بحیرایی به اندازه بیضایی نباشد، کم تر نخواهد بود. چرا که درک و اجرای مدرن نمایشنامه به همذات پنداری و تامل بیشتر مخاطب می انجامد. میزان سن ساده و در عین حال هوشمندانه در این اثر کارکرد به شدت دراماتیک پیدا کرده است. اژدهاک روبه روی آینه اتاق گریم به تمرین می پردازد و در نقش فرو می رود ، او با دهانی بسته یامای پادشاه را فریاد می زند. این فریاد به اندازه صدای غیر قابل شنیدن مورچگان دردناک است چرا که مخاطب با درد شخصیت، درد می کشد.
سپید و سیاه
در نمایش شاهد دو بُعد انسانی و فلسفی هستیم. گروه سپید پوشانی که از روح اژدهاک محافظت می کنند و گروه سیاه پوشانی که ماسک به چهره زده اند و اژدهاک را به سمت خود می کشند. نیروی سیاه جذابیت و قدرت بیشتری دارد اما به همان اندازه منفور است. تقابل و تضاد در اژدهاک روی دوش این دو گروه نیست، بلکه این شخصیت و یامای پادشاه هستند که پس زمینه را هدایت می کنند. سپید و سیاه اگرچه جذابیت چشم نوازی ندارند اما تنها رنگ هایی اند که باطن را نمایان می کنند. ترکیب این رنگ با مرز نوری سپید و قرمز که در میزان سن نمایش به کار رفته است به معنا و جذابیت متن عمق بیشتری داده است.
اژدهاک می گرید
از ابتدای نمایش اژدهاک به حال ناتوانی در گریستن خود می گرید و در پایان به حال ناتوانی در شناخت و کنترل خود. اژدهاک نمونه انسانی است که نمی بخشد و بخشیده نمی شود. برای آرامش روانی باید ببخشید و این ناتوانی در بخشش که شخصیت در دیگران کشف کرده است، در خود نیز به وفور یافت می شود. از شب می گوید در حالی که شب را به روز نمی بخشد ؛ منتظر ظهور خورشید از پس ابرها نمی ماند و مدام لابه لای ابر به دنبال گردی نورانی می گردد. انگیزه روانی انسان در آثار بیضایی همواره مورد کشف و تحلیل قرار گرفته است و این بار با این پرسش از مخاطب بر روی صحنه می رود که اژدهاک برای خود گریسته است یا یامای پادشاه ؟