جستجو در سایت

1396/11/19 00:00

، آدم بدون پدر هیچی نیست !

، آدم بدون پدر هیچی نیست !

فیلم دارای ریتم بسیار تندی هست بنحوی که حتی یک ثانیه از دست دادن فیلم باعث از دست دیالوگهای فیلم فیشود . دیالوگهایی که پشت سر هم به زبان بازیگران فیلم می آید . از همان ابتدای فیلم فضای زندگی شخصیت های داستان تعریف میشود و بیننده میتواند بفهمد با چه فضایی روبروست . دیالوگ مهم فیلم که در ابتدا و انتهای فیلم وجود دارد هر بار برای بیننده فیلم معنا و مفهوم جداگانه ای پیدا میکند :

"میگن اگه چوپان نباشه گوسفندها تلف میشن، یا گم میشن یا گرگ بهشون میزنه یا از گرسنگی میمیرن چون مغز ندارن ، هر کی مغز نداره به چوپان احتیاج داره . به چوبان دلسوز . چوپان حکم پدر و برای گوسفندها داره ، آدم بدون پدر هیچی نیست ."

میتوان گفت که کل فیلم در همین دیالوگ خلاصه میشه و حتی در یک کلمه خلاصه میشه و اون هم کلمه "پدر" هست . نقش شکور ( با بازی فرهاد اصلانی ) در این فیلم چوپان است . و افرادی را دور خود جمع کرده است که خانواده ندارند و کاملا مطیع و جیره خوار او هستند . شکور برای خود امپراطوری دارد که تا آخر فیلم فرو میریزد . در این فیلم کسانی که پدر ندارند جزئی از گوسفندان حساب میشوند و هر کس پدرش را پیدا کند از گوسفندها جدا میشود و گویا به یک زندگی انسانی میرسد . مفهوم کلی پدر (نه نقش پدر با بازی فرید سجاد حسینی) در پس این فیلم نهفته است . کارکتر امیر ( با بازی نوید پور فرج ) پدر ندارد و در طول فیلم مشخص میشود که خیلی دوست دارد که پدر داشته باشد و پدر خودش را پیدا کند اما شکور (با بازی فرهاد اصلانی) محل زندگی پدرش را تا اواخر فیلم از او پنهان میکند و چون پدر ندارد جزئی از گوسفندان است . همینطور این موضوع برای نقش شاهین(با بازی نوید محمدزاده) نیز وجود دارد . او هم پدر ندارد گرچه که از ابتدای داستان این موضوع آشکار نیست و در اواخر داستان مشخص میشود . شاهین هم یک گوسفند است ، گوسفندی که مطیع چوپان است . در حین فیلم حتی یکی از کارگران شکور که مشغول تولید مواد مخدر صنعتی است هنگامی که پدرش از زندان بعد از بیست سال آزاد میشود او را از آن محیط جدا میکند و گویا او هم به یک زندگی انسانی بر میگردد . در فیلم شاهد نظریه ای هستیم که کسانی که پدر ندارند جزئی از گله گوسفندان هستند و به محض پیدا کردن پدر از این گوسفندان جدا میشوند . نکته ای که به وضوح به چشم میخورد این است که این افراد که پدر ندارند گاها شخصیت های خوبی هم دارند . مثلا شاهین برای بچه های بی سر پرست دلسوزی میکند و دوست ندارد آنها سختی بکشند یا اینکه پرنده ها را از قفس آزاد میکند و گوش بچه را نمی برد . و همینطور شخصیت امیر که در فیلم مرام و منش خاصی دارد و به ظاهر با معرفت و مهربان است اما سیستم آنها را مجبور به خشن بودن میکند . در صورتی که چوپان کاملا مستبد است و دل رحمی ندارد و حتی حاظر است خواهر خود را خفه کند .

نکته دیگری که در این فیلم بوضوح دیده میشود که فیلم میخواهد راجع به آن حرف بزند بحث عقده ها هستند . شخصیت شاهین بخاطر توهین ها و تحقیر هایی که در طول زندگی به او شده است تبدیل به یک انسان عقده ای شده . کسی که آتش بیار معرکه هست و ماجرای خواهر خود را برای تنبیه شدن برای شکور تعریف میکند و حتی او را تحریک به از بین بردن خواهر میکند گرچه که خودش به این کار راضی نیست اما عقده اش به او اجازه نمیدهد که ساکت بماند و خواهرش را لو ندهد . همچنین در سکانس پایانی شاهین میخواهد عقده اش را با از بین بردن نا پدری خالی کند . ناپدری که در کودکی روی پیشانی شاهین سر نوشابه داغ کرده گذاشته بود.

شاید مفهوم پدر در این فیلم داشتن یک پشتوانه باشد ، پشتوانه ای که اگر هر فردی در اجتماع داشته باشد ظلم و ستم را نمیپذیرد . شاید همه ما به دنبال این مفهوم پدر باشیم نه پدری که همه داریم و البته بعضی به رحمت ایزدی پیوسته اند بلکه بمعنی یک پشتوانه و یک عقبه که همه ما آن را فراموش کرده ایم و تبدیل به گوسفندان مطیع و ترسو و عقده ای شده ایم . گوسفندانی که در مقابله با هم بسیار با خشونت و خیانت و فریبکاری رفتار میکنیم ولی خیلی مواقع نسبت به هم دلسوزی و معرفت هم داریم و اگر این پدر معنوی ، این پشتوانه و عقبه را در خود پیدا کنیم از رفتارهای غیر انسانی خود دور میشویم و به یک زندگی انسانی تر میرسیم و به قول نویسنده فیلم ، بدون پدر[معنوی] هیچی نیستیم .