جاده خاکی
«جاده قدیم» با ضعفهای متعددش در تکنیک، راه به تحلیل فرمی و محتوایی نمیدهد. اولین غافلگیری فیلم در عنوانبندی و افکتهای منسوخ شدهاش جلوهگر میشود. سکانس اول آغاز میشود و به کار گرفتن دیزالو توسط تدوینگر آن هم وسط گفت و گوی عادی شخصیتها سورپرایز بعدی فیلم برای تماشاگران است. در ادامه فلو بودن بسیاری از پلانهای فیلم و قرارگیری چهره بازیگران در محدوده خارج از فوکوس، مخاطبان حرفهای فیلم را سرخورده و تماشاگران عام را هم از تماشای بیمزاحم چهره بازیگران محبوبشان محروم میکند. سکانسهای عجیب و غریب در فیلم پشت سر هم رونمایی میشوند. در یکی از آنها، شوهر مینو(آتیلا پسیانی) در اتاقخوابشان از خواب میپرد، همسرش را روی زمین میبیند، دیالوگی بیمصرف را ادا میکند و بعد، این سکانس کوتاه با یک فید به تاریکی به اتمام میرسد! این وضعیت چند بار دیگر نیز در فیلم تکرار میشود و بیش از هرچیز عدم توانایی فیلمساز در مفصلبندی سکانسها و برقراری ارتباط میان صحنههای فیلم را در ذهن تداعی میکند. ضعف در فیلمنامهنویسی هنگامی به اوج میرسد که نویسندگان خواستهاند با تأکیدِ کاملاً نامحسوس بر اخبار تلویزیون و سخنان گوینده اخبار درباره مذاکرات هستهای، پیامی سیاسی اجتماعی را به فیلم الصاق کنند. بسیاری از دیالوگهای فیلم نیز زائد و دور ریختنی هستند. اینکه بعد از مرخص شدن مینو از بیمارستان با بدنی آش و لاش، همسرش در ماشین رو به او میکند و مثل یک احمق میگوید: «درد داری؟!» یا اینکه بعد از به وجود آمدن بحران، پسر ارشد خانواده سر میز غذا با لحن افسرده و به شکلی مؤکد اعلام میکند: «باید یه کاری بکنیم!» نمونههایی هستند که درک و تلقی گروه عظیم فیلمنامهنویسان فیلم را از مقوله دیالوگنویسی و درامپردازی عیان میکنند. بسیاری از کاراکترها صرفاً پرکننده صحنهاند و کارکردی دراماتیک ندارند. شیدا(ترلان پروانه)، آقاجون(پرویز پورحسینی) و شخصیت گنگ و مجهولالهویهای به نام مهرداد که در یک سکانس یادش زنده و بعد هم به فراموشی سپرده میشود، جزو دیگر اضافات فیلم هستند. در نهایت «جاده قدیم» به لحاظ تکنیکی عقبتر از آن است که بتواند فرمی موزون را خلق کند و یا پیامهای مورد علاقه فیلمساز شعار زدهاش را به مخاطب منتقل کند.