جستجو در سایت

1397/02/23 00:00

دشواری شهود بصری به خرد و حقیقت

دشواری شهود بصری به خرد و حقیقت

آن سوی ابرها آخرین ساخته مجید مجیدی اثری است با چند سطح از دلالت هایی شهودی که به تناسب بیش از دیالوگ ها و بازی ها به دوربین و الفبای بصری متمایز خود وابستگی دارند.

 

در سطح نخست مواجهه و مرور الفبای بصری «آنسوی ابرها»، استفاده از لانگ شات برای ساختن تمرکز و تداعی پیرنگ بسیار خوب آغاز می شود و حدودا تا بیش از یک ساعت از فیلم قاب بندی های آنیل مهتا-فیلمبردار- با مفاهیم مدنظر کارگردان حداکثر هارمونی را برقرار می کنند.

کاربست وسیع لانگ شات از ابتدای فیلم افزون بر تمهید وضوح عمیق «Depth of Field» و مواجهه بصری و ذهنی هرچه عمیق تر مخاطب فرصت و پیش زمینه مناسبی برای طرح بصری مفهوم «Beyond» فراهم می کند؛ پیش زمینه ای که گزاره های مورد توجه کارگردان را از خطر تقلیل گرایی و همچنین تله فهم و رهزن زبانی حفظ و دلالت اولیه را به تناسب در بطن روایت مشخص می کند. این رویکرد با نقطه قوت و مزیت دیگری در فیلم می تواند فرصت آزادتر دیدن فیلم و مفاهیم داستانی آن را بیشتر برای مخاطب تمهید کند: پرهیز از پررنگ کردن دوربین ذهنی "Subjective Camera" که نهایتا در حد سه برش کوتاه از فیلم استفاده میشود. اتکاء به دوربین ذهنی در پیشبرد فیلم می توانست گسترش نگاه و تحلیل تماشاگر را بشدت محدود کند و فاصله ای که همزمان نقطه عزیمت شهود و خرد مخاطب نسبت به فراز و فرود داستان می شود، خدشه دار می کرد. بدین ترتیب زبان بصری که امکان برسازی دلالت «از خود فراتر دیدن» و "از خود فراتر رفتن" را ممکن کند مخاطب را به نزدیک ترین فاصله با امیر و فراز و فرودهای داستان می کشاند.


با این همه ریتم در تدوین و بسط نماها در این رهیافت در چند نقطه از فیلم با گسست های جدی روبرو می شود که نخستین این گسست ها، نزدیک کردن بسیار زیاد دوربین و تحدید قاب بندی روی تلفن همراه راهول و نشان دادن تماس او با سانی بصورت اغراق شده و شتاب زده که در ذهن مخاطب و منتقد می تواند نشانه ای از بی حوصلگی و در عین حال شتاب زدگی در گره افکنی پیرنگ باشد. اگر حتی با فرض رویکرد کلی اثر در ترجیح قصه گویی به واقعیت -و تاثیرپذیری از اسلوب کلی دکوپاژ هالیوود و بالیوود! - بخواهیم این تصویر را مرور کنیم، باز هم لحاظ دست کم چند گزینه بدیل مانند دور نگه داشتن دوربین از راهول و دستور تلفنی او به سانی می توانست مواجهه مخاطب با تصویر و روند کلی قصه را بهبود دهد و به ویژه نقطه تعادل در قصه گویی و وجه رئال را بیشتر حفظ کند تا مفاهیم ذهنی و عینی اثر انضمامی تر تداعی شوند.

نقطه گسست دیگر در زبان بصری فیلم که متاسفانه پررنگ جلوه می کند، بیش از قاب بندی به تدوین نهایی بازمیگردد و در سکانس داخل واگن قطار اتفاق می افتد: در حالی که قطار در حال حرکت است و آنیل و امیر تا اینجا کم و بیش با طی یک مسیر طبیعی و زمان مند دیده شده اند، بسیار ناگهانی بالاپریدن و خوشحالی امیر - لگدی که به سمت آنیل می اندازد – به سمت اسلو موشن کشیده می شود و بدون هیچ دلیل خاصی زمان مندی عناصر در داستان از فرم تا محتوا دگرگون می شوند. از حیث فرم، گزینش نمای آهسته در تدوین برای این پرش تعادل میان قصه گویی و واقعیت در فیلم را مخدوش می کند و از منظر محتوایی نیز تداعی نسبت میان شهود مخاطب با روایت بصری کارگردان متاثر از این آهسته شدن تصویر، در معرض لکنت زبان قرار می گیرد.


در زبان بصری مجیدی برای «آنسوی ابرها» البته سه نما و پلان های دقیق آن اهمیت دوچندانی در بسط مفاهیم دارند و به هریک از آنها می توان به دیده صحنه تماتیک در فیلم نگریست: نخست، نما و زاویه ی سر بالا در دویدن و عبور امیر از میان کبوترهای مرکز میدان است که به یک معنا تصور از هم پاشیدن آرامش و در هم پیچیده شدن زندگی امیر را در ذهن مخاطب حک می کند. نماهای دیگری که در فیلم جایگاه و اهمیت تماتیک پیدا می کند، نماهای تلاش تارا و پلیس ها برای خارج کردن حلقه از انگشت اوست و سرانجام، سایه دختربچه روی پارچه ای که مانند پرده میان اتاق کشیده شده و از زاویه دید امیر ناگهان شبیه خواهرش تارا به نظر می رسد.

مورد اخیر هم متاثر از شهود بصری مخاطب و هم به واسطه کلید زبانی نهفته در متن دیالوگ که مشخصا تلفظ متشابه دو کلمه «cloud ابر» و«cloth لباس» در گویش هندی را یادآوری می کند، دلالت اولیه « denotation » مجیدی در باب اهمیت عشق، خرد و حقیقت در زندگی انسانی را بسط می دهند. 

 

نمای پایانی دست تارا و چوتو که از لای در پشت بام بیرون می آید و گویی بسوی ابرها در حال بارش دراز می شود از حیث ظرافت و تنظیم دوربین و نیز دقت در تدوین، به ادراک مخاطب از زبان بصری و روایت فیلم کمک بسزایی می کنند.

 

مخاطره لکنت در این زبان بصری البته نهایتا تا حدی نیست که مخاطب را از رهیافت کارگردان جدا کند، اما باید پذیرفت که اگر غایت مجیدی یادآوری اهمیت خرد، حقیقت و عشق در زندگی انسانی و از لباس و موقعیت و از ابرها فراتر رفتن و فراتر دیدن باشد، حفظ حد میانه ای از اسلوب سینمای قصه گو و وجوه انضمامی و واقعی در الفبای بصری به مراتب بیش از متن دیالوگ ها حائز اهمیت است و کاربست لانگ شات، وضوح عمیق و بلکه هر زاویه دیدی که بتواند مخاطب را از صرف یک خط داستانی در چند مواجهه متنوع و حتی متفاوت با داستان و بازی ها قرار بدهد دوچندان می شود.
 

در عین حال، اغراق نیست اگر موسیقی A.R.Rahman برای آنسوی ابرها و کارکرد آن را فراتر از آثار قبلی مجیدی و حتی یک فیلم شنیداری جداگانه با امکان بسط مستقل از دوربین و داستان بدانیم؛ قطعات ای.آر. رحمان و شهود ذهنی و عارفانه او مفهوم "فراتر رفتن از خود" را با چنان ظرافتی برسازی می کنند که گاه حتی بیش از دیالوگ ها بیرون و درون موقعیت را به مخاطب منتقل می کند.