جستجو در سایت

1396/11/29 00:00

بازگشت نافرجام به ریشه‌ها

بازگشت نافرجام به ریشه‌ها

 اگر بخواهیم به فرانچایز Alien نگاهی گذرا داشته باشیم، کاملا واضح است  که این مجموعه دست‌خوش تغییرات بسیار زیادی شده و کارگردان‌های مختلف سعی  داشته‌اند تا جنبه‌ی متفاوتی از داستان هیولاهای فضایی در آینده‌ی دور را  برای مخاطب به تصویر بکشند ولی در کل می‌توان اعتراف کرد جیمز کامرون با  برنامه‌ریزی‌های بسیار خوب توانسته این مجموعه را در قسمت دوم به اوج  برساند. به گونه‌ای که جوایز بسیار زیاد و متعددی نصیب تیم سازنده‌ی این  فیلم شد. پس از وقفه‌ی چند ساله، دیوید فینچر قسمت سوم را از نمایی دیگر  تعریف می‌کند و بر اساس اسلوب و مرام‌نامه‌ی خودش بیگانه‌ای می‌سازد که با  دیگر بیگانه‌های اکران شده زمین تا آسمان تفاوت دارد. در قسمت چهارم نیز  ژان پیر ژانت سعی می‌کند داستان سه قسمت گذشته را به هر قیمتی که شده بسط  دهد که تقریبا این تلاش نا امیدکننده بود. ولی با این وجود، ریدلی اسکات،  این کارگردان و هنرمند خوش‌فکر تصمیم به عقب‌گرد گرفت! به جای ساخت  دنباله‌ای جدیدتر و پنجمین دنباله بر ماجرای ستوان ریپلی، به گذشته سفر کرد  و این سوال را مطرح کرد که اولین بیگانه‌ها از کجا آمدند و اصلا چه کسانی  یا چه موجوداتی خالق بیگانه‌های فضایی که تحت عنوان زنومورف نامیده می‌شوند  هستند. این ایده و طرز فکر در فیلم Prometheus محصول سال ۲۰۱۲ بر روی  پرده‌ی نقره‌ای سینما به تصویر کشیده شد و توانست یک بار دیگر، مجموعه‌‌ی  Alien را به اوج خود برساند. بر اساس حوادث داستانی و صد البته پایان بسیار  جالب و هیجان‌انگیز فیلم پرومتئوس، اسکات به صورت تلویحی شروع دنباله‌ای  بر این فیلم را امضا کرده بود و همگی منتظر فیلم Prometheus 2 بودیم ولی در  کمال تعجب با حمایت استودیوی فاکس، Alien جدیدی در دست ساخت قرار گرفت.  این فیلم دنباله‌ی است بر فیلم پرومتئوس و همچنان به این مقوله پرداخته  می‌شود که اولین زنومورف‌ها چگونه خلق شده و به چه صورت تکثیر شدند.


 در همان سکانس ابتدایی وقتی با دیوید روبه‌رو می‌شوید، اگر پرومتئوس را  ندیده باشید این صحنه برای‌ شما به شدت گنگ، نامفهوم و ابزورد به نظر  می‌رسد. در طول فیلم این سکانس‌ها به شدت دیده می‌شود و یک مخاطبِ بیگانه  با این مجموعه از رویدادهای فیلم کلافه خواهد شد! حتی کسانی که تمام  فیلم‌های «بیگانه» و پرومتئوس را دیده باشند ممکن است حوادث فیلم را به یاد  نداشته باشند و اصلا ندانند که دیوید چه کسی بود و چه دخلی به ماجراهای  زنومورف دارد!


در حقیقت ماجرای فیلم Alien: Covenant به نوعی پیرامون «خالقین»  (Engineeers) روایت می‌شود. در پرومتئوس، از سوی شرکت وِیلند، شخصیت‌های  مختلفی به یک ماموریت فضایی و خطرناک فرستاده می‌شوند تا خالقین را پیدا  کنند. خالقین، موجوداتی هستند که در دنیای فیلم این باور وجود دارد که این  موجودات ناشناخته، یکی از گزینه‌های احتمالی در خلقت نژاد انسان‌ها هستند.  در Alien: Covenant بخشی از حوادث میان شخصیت دیوید و والتر بر سر همین  مسئله است و به نوعی داستان این ماجرا به بی‌راهه کشیده می‌شود.


ساختار اولیه‌ی فیلم سعی شده تا همانند نسخه‌ی دوم از فیلم «بیگانه»  باشد. درست همانند گذشته یک تیم عملیاتی به همراه یک اندروید وارد سرزمینی  می‌شوند که خبر ندارند چه حوادث ترسناکی قرار است گریبان‌گیرشان شود! و طبق  معمول در این مجموعه، اندرویدها شخصیت‌پردازی خاکستری متمایل به سیاه  دارند! در هر صورت افراد جدیدی به ماجراهای Alien‌ اضافه شدند که  شخصیت‌پردازی درست و حسابی ندارند ولی به نوعی سعی شده تا حس و حال گذشته  برای مخاطب تداعی شود.


ریدلی اسکات سعی کرده جو و اتمسفر فیلم جدیدش به شدت مرموز و رازآلود  باشد و از طرفی ظاهرا قصد داشته مخاطبینش را به شدت تشنه‌ی دنباله‌های بعدی  کند. شاید به همین خاطر بود که وی تصمیم گرفت خلا و حفره‌های داستانی  بسیار زیادی در پیکره‌ی سناریوی خود بگنجاند! سوالات بسیار زیادی را طرح  می‌کند، بی آنکه جواب قاطعانه یا حداقل نیم‌نگاهی به آن داشته باشد. همچنین  با در نظر گرفتن پلات‌های اکشن بسیار طولانی، سعی شد تا هیجان بسیار زیادی  به قصه‌ی این فیلم تزریق شود که تا حدودی این رویه با موفقیت همراه بود.


موردی  که برای اغلب هواداران دنیای زنومورف و بیگانگان فضایی اصلا قابل قبول نیست  و شاید اگر کمی سناریو سر راست‌تر و ساده‌تر بود، طیف وسیعی از این فیلم  نهایت لذت را می‌بردند. اشتباه کار ریدلی اسکات در همین مسئله بود که فکر  می‌کرد این فیلم «باید» و «قطعا» برای هواداران دو آتشه‌ی Alien‌ باشد! حال  هر چقدر هم که بخواهد بازی کاترین واترسون و مایکل فسبندر خوب باشد و   فیلم با بهترین ریتم ماجراهایش روایت شود، وقتی نتوانیم با روایت داستان و  اصل ماجرا ارتباط برقرار کنیم، تمام این زحمات به چشم یک ریسک و قمار از  سوی کارگردان دیده می‌شود که تا آخرین لحظه امیدوار بود فیلم یک پله از  سایر عناوین جلوتر باشد ولی افسوس که نه تنها Alien: Covenant نتوانست  منحنی موفقیت و محبوبیت این مجموعه را بهتر کند، بلکه با اشتباهات ریز و  درشتش باعث شده تا فیلم پرومتئوس هم زیر سوال برود. وقتی در فیلم پرومتئوس  محوریت اصلی ماجرا در پیدا کردن خالقین بود چرا با یک برداشت سطحی از این  المان بسیار مهم، covenant به طرز بسیار بدی می‌خواهد صرفا این ماجرا را  سمبل کند؟ شخصیت‌پردازی دیوید می‌توانست به مراتب قوی‌تر، عمقی‌تر و صد  البته معنادارتر باشد و مایکل فسبندر هر چقدر هم که تلاش کرد تا پر ابهت و  خاص به نظر برسد ولی همانطور که پیش از این نیز اشاره شد به علت مشکلات  اساسی و پایه‌ای، Alien: Covenant شکست بدی در این حیطه نیز می‌خورد.


مجموعه فیلم‌های Alien به پایان عجیب و غیرقابل پیش‌بینی معروف هستند.  سعی شده این قضیه در Covenant‌ نیز رعایت شود ولی به طرز مفتضاحانه‌ای این  اتفاق میفتد و با کات کردن‌های بسیار بد و کاملا قابل پیش‌بینی، تقریبا  اکثر مخاطبین متوجه پایان فیلم می‌شوند. با این حال سوالات بسیار زیادی پس  از به تصویر کشیده شدن تیتراژ پایانی فیلم بی‌جواب باقی می‌ماند. به خصوص  که باز هم ریدلی اسکات با پایانی کلیف هنگری سعی می‌کند مخاطبینش را برای  تماشای دنباله‌ای جدید تشنه کند ولی به قدری حجم سوالات و ابهامات در طول  این ماجرا زیاد است که هر کسی پس از پایان فیلم دلش می‌خواهد سرش را به  نزدیکترین دیوار بکوبد که چرا ۲ ساعت از وقتش را صرف فیلمی می‌کند که نه  حرفی برای گفتن دارد و نه افشاسازی از رویدادهای گذشته می‌کند. این فیلم  صرفا مقدمه‌ای است بر دنباله‌های جدید؛ چه جزو هواداران پر و پا قرص و دو  آتشه‌ی سری فیلم‌های Alien‌ باشید و چه نباشید، این احتمال بعید است که  بتوانید با این فیلم ارتباط برقرار کرده و از آن لذت ببرید!