جستجو در سایت

1398/05/15 00:00

صداقت جایگزین سفاهت

صداقت جایگزین سفاهت


      محسن تنابنده در دومین اثر سینمائی خود بعد از گینس، فیلمی را کارگردانی می کند که اصولا فاقد ژانر خاصی است. "قسم" بمثابه یک کلاس درس؛ با فراموش کردن سینما و عناصر و مولفه های ساخت فیلم در آن، یک " تله فیلم " خوب برای دانشجویان رشته حقوق شده است، تا ضمن همذات پنداری و همراه شدن با شرایط شخصیت های مرتبط با قتل فردی از اعضای خانواده، موضوع پیچیده "قسامه" در فقه اسلامی را مورد توجه قرار داده و برای مدت یک ساعت و نیم، آنها را مشغول هنرنمائی پدیده تمام نشدنی سینمای ایران " مهناز افشار " نماید. 

     تنابنده در "قسم"، سینما را با تلویزیون و مخاطب خاص را با مخاطب عام اشتباه میگیرد و در نتیجه، در طول فیلم، دست به هر کاری میزند تا فیلم را از این فضا خارج کند، موفق نمی شود. 

     "قسم" می توانست یک تله فیلم و یا حتی یک نمایشنامه رادیوئی مهیج برای بیننده و شنونده بشمار آید، اما وقتی در قالب سینمائی عرضه می شود، تنها کسانی را جذب خود می کند که یا، با موضوعات و پرونده های مشابه دست بگریبان هستند و یا اینکه به دنبال تعقیب موضوعات قضائی و جزائی بوده و فیلم را در چارچوب دیدگاه های ذهنی خود مورد توجه قرار می دهند، در نتیجه فیلم قابلیت توصیه برای دیدن به هر کسی را نمی یابد، موضوع مهمی که میتواند نقطه شکست احتمالی آن در گیشه باشد.

     اگر گفته شود محسن تنابنده با ساخت این فیلم متفاوت به بیراهه زده است، بی انصافی است. او جرئت ورود به یک موضوع بحث انگیز در فقه اسلامی را داشته و بوضوح مشخص است که تمام تلاش خود را کرده است تا کار خوب از آب درآید. فیلمنامه منبعث از موضوع، با دقت تمام نوشته شده، انتخاب بازیگران دقیق بوده، لوکیشن ها تقریبا متناسب با فیلمنامه و حتی جلوتر از آن هستند و بازی بازیگران کلا در حد قابل قبول بوده است. لذا اینکه از یک فیلم جاده ای با موضوع فوق، انتظاری بیش از این نیز برود، امری عبث و بیهوده است.

     مهمترین عنصر قابل تعریف در این فیلم که آنرا از بسیاری از فیلم های ایرانی متمایز می سازد، کشاندن ذهنیت و احساس حضور تماشاچیان در متن فیلم و همراه نمودن آنان با مسافران داخل اتوبوس است، هنرنمائی تنابنده در اینجا قابل تحسین است. در فضای بسته اتوبوس، دیالوگ ها و حرکاتی رد و بدل می شوند که باور تماشاچی نسبت به حضور جمع یک خانواده در آن به یقین تبدیل شده و در نتیجه، خود را نه با یک فیلم، که با یک جمع واقعی روبرو می بیند، بگونه ای که قبل از این، کمتر شاهد این اندازه نزدیکی بین حس و ارتباط تماشاچی با یک فیلم، موضوع و کارکترهای آن بوده ایم. اما علیرغم این باز باید گفت: 

     سینما معنی و شاخصه های خاص خود را دارد، لذا هر سوژه ای قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم سینمائی را نمی تواند، داشته باشد، حتی اگر با دقت و وسواس بسیار نوشته شده باشد. علی الخصوص فیلم های با نما های بسته، که دست کارگردان را برای مانور بیشتر می بندند. تنابنده که خود نویسنده قهاری است و نسبت به حرکت در چنین جاده لغزنده ای، آگاهی کامل داشته است، برای خروج از این بن بست، دست به بازی با دوربین در فضای بسته اتوبوس می زند که متاسفانه نتیجه خاصی برای وی به بار نمی آورد. 

     "قسم" یک فیلم تمام ایرانی است، فارغ از سوژه خاص فیلم، دیالوگ ها، اداها و اطوارها، همه نشان از جامعه ایران و مسائل مبتلابه آن دارد و چه خوب که مثل برخی فیلم های شبه روشنفکری سالیان اخیر که با اندیشه اخذ جوایز بین المللی ساخته شده اند، این فیلم خود را در چنین منجلابی گرفتار نکرده و صداقت را جایگزین سفاهت می کند. 

     تنابنده که در سکانس های ابتدائی فیلم نتوانسته بود تماشاچی را به صندلی میخکوب و فضائی متفاوت از نمایش تئاتری درون اتوبوس بوجود آورد، در سکانس آخر ( سقوط اتوبوس به استخر مزرعه پرورش ماهی )، حداکثر تلاش خود را برای اینکار به خرج می دهد و الحق صحنه هائی را خلق می کند که سینماگران از آن بعنوان صحنه هالیوودی یاد می کنند. تنابنده اما کاش بودجه بیشتری در اختیار داشت تا بجای اتوبوس بنز قدیمی، اتوبوسی جدید و مدرن را به جاده و بعد به استخر می انداخت که از لحاظ بصری و فیلمبرداری در فضای بسته داخلی به او کمک بیشتری می کرد.

     اصرار محسن بر سیگار کشیدن افراد در داخل اتوبوس، نمایش صحنه تریاک کشیدن خلیل و بکار رفتن الفاظی چون شیره و.... در فیلم، بدترین لحظات آن را دامن می زد. در بسیاری از کشور های جهان، نمایش کشیدن سیگار در فیلم ها کلا ممنوع شده است، ولی ما در ایران همچنان شاهد نمایش اعتیاد و صرف مواد مخدر در فیلم ها هستیم. این اقدام  اسمش جز خیانت به جامعه و جوانان چیز دیگری نیست. البته منظور محسن جان نبود، کلی عرض شد.