جستجو در سایت

1398/01/19 00:00

بیم و امیدهای یک دختر کم تجربه

بیم و امیدهای یک دختر کم تجربه

ترجمه اختصاصی سلام سینما

«سال دوم دانشکده من» تصویر دقیق و همذات پندارانه ی دیگری درباره ی دختر جوانی است که در تقلای شناختن خود در جامعه ی ایران است. این فیلم پر است از بیم و امیدهایی که یک دختر کم تجربه در زندگی اش تجربه می کند. کارگردان این اثر «رسول صدرعاملی» است که در سال 2007 با فیلم «من ترانه 15 سال دارم» توجه ها را در جهان سینما به خود جلب کرد. 

با اینکه داستان اصلی فیلم درباره ی دختری است که در حالت کما به سر می برد و بیشتر یک برنامه ی تلویزیونی پزشکی را تداعی می کند ، اما فیلم برداری آهسته و بازیگرانی که به خوبی انتخاب شده اند(از بین آنها می توان به «علی مصفا» اشاره کرد) ، از نقاط قوت فیلم به شمار می روند. با تعادلی که میان وضعیت روانی ناپایدار دختر زیبایی بنام «مهتاب»(سها نیاستی) و بازتاب نامتمرکز برخی از ویژگی های مثبت موجود یا عدم وجود آنها در جامعه برقرار شده است ، فیلمنامه ی «پرویز شهبازی» به خوبی موفق شده تا از حقایق دردناکی پرده بردارد که باعث فرار کاراکترهای داستان از سنت های ایرانی شده اند. 

شخصیت شاد مهتاب در دانشکده باعث می شود که بتوانیم با کاراکتر او همذات پنداری کنیم. اگر کسی به هیجانی که در وجود اوست ، از بالا نگاه کند مانند مادر و خواهرش این هیجان برایش قابل تحمل نیست و این واقع گرایی موجود در داستان فیلم است. او در بیرون از خانه وقتش را با دوست بداخلاقش یعنی «آوا»(فرشته ارسطویی) می گذراند که از یک خانواده ی بسیار ثروتمند است. آوا با مناعت طبع خود ، هزینه ی مهتاب را پرداخت می کند تا آنها بتواند با یکدیگر به اردوی اصفهان برود. اما او در روز حرکت خیلی دیر به اتوبوس می رسد و مهتاب با استرس تلاش می کند تا صندلی را برای نگه دارد. 

آوا که شخصیتی مالکیت طلبانه دارد ، باز هم با دوست پرش «علی»(پدرام شریفی) دعوایش شده و دلیل آن را این گونه بیان می کند : «او فکر می کند صاحب من است». این مسئله یکی از دلایلی است که او علی رغم مخالفت مهتاب ، بدون نظر پزشک از قرص های ضداسترس و مسکن استفاده می کند. داستان اصلی فیلم از جایی شروع می شود آوا ناگهان بیهوش شده و روی زمین می افتد و دیگر هم به هوش نمی آید. مهتاب از گوشی موبایل آوا استفاده می کند تا با علی تماس بگیرد و موضوع را به او اطلاع دهد. علی نیز تحت عنوان پسرخاله ی مهتاب به اصفهان سفر می کند تا به ملاقات آوا در بیمارستان برود. پس از آنکه آوا به تهران انتقال داده می شود ، علی با مهتاب ملاقات می کند. هیچ نشانه ای از بهبود در آوا دیده نمی شود و مهتاب شروع به خیال پردازی درباره ی خواستگار قدبلند ، خوشتیپ و پولدار آوا یعنی علی می کند. 

مهتاب برای اینکه یک روز بیشتر در اصفهان در کنار آوا بماند تا درگیری با کمیته ی انضباطی دانشگاه پیش می رود. البته انگیزه اش برای این کار وقتی معلوم می شود که او و علی تنها به همراه هم با ماشین شاسی بلند علی به تهران برمی گردند. مهتاب حس می کند که به دلیل پولدار بودن علی از هرگونه اتفاق بدی در امان خواهد بود. او تصور می کند که دروغ گفتن می تواند در بدست آوردن علی به او کمک کند.

شرایط به شکل غیرقابل منتظره ای تغییر می کند. حالا آوا که همیشه بر مهتاب مسلط بود ، بی یاور و تک و تنها مانده و مهتاب نیز کمی احساس گناه می کند اما آنقدر که خوشحال و هیجان زده است ، در گوش آوا اعتراف می کند که عاشق علی شده است. اما او متوجه ساختار طبقه ی اجنماعی ای که علی و آوا را به هم پیوند داده و در کنار آن نقش برجسته ی پدر آوا یعنی «علی مصفا» نیست. با این حال مهتاب و علی کماکان به ملاقات های پنهانی خود ادامه می دهند. 

ابهامی که در سکانس های پایانی ایجاد شده ، بسیار غیرضروری است و مخاطبان را با حس عدم قطعیت که نتیجه ای ندارد ، رها می کند. دیدن یک زن دانشگاهی ایرانی بر روی پرده های سینما کمی غیرمعمول به نظر می رسد و همین نکته نیز در این فیلم بسیار جالب توجه است. بنظر می رسد اگر آنها درس هایی مانند «مهارت های زندگی»(آنطور که مهتاب توضیح می دهد موضوع درس درباره ی آموزش نحوه ی مراقبت از همسر است) را بگذرانند ، به امتیازات ویژه ای دست می یابند اما متاسفانه به درس های واقعی آنها که بنظر می رسد درباره ی معماری یا طراحی داخلی باشد ، اشاره ای نشده است. در این فیلم اثری از بحث های دانشگاهی یا شاعرانه دیده نمی شود بلکه بنظر می رسد این دو دختر در پایان ، رویای یافتن همسری ثروتمند را در سر می پرورانند. 

منبع : هالیوود ریپورتر

مترجم : وحید فیض خواه