نقد فمنیستی بر فیلم جدائی نادر از سیمین
فیلم با نگاه فمنیستی محض به موضوع کلیشه ای مردسالاری در جامعه ای که هسته اصلی و مرکزی اش را زنان تشکیل می دهند می پردازد . جامعه ای که در آن زن در جایگاه های معلم ، مربی ، ضامن ، نان آور ، عامل همبستگی خانواده و ... در مقابل مردی که فقط نقش اقتصادی دارد (کارمند بانک ، کفاش و ... ) قرار می گیرد.
فرهادی با قرار دادن شخصیت های زن با ویژگی های مثبت در مقابل مردان ضعیف به مقایسه جانب دارانه بین کاراکترها می پردازد ، پدربزرگ فراموشکار و دردسرساز در مقابل مادربزرگ منطقی و فداکار که حتی در موقعیت خاص کاملا انسان دوستانه پدربزرگ را به منزل خود می برد و از آن مراقبت می کند. پرستار پدربزرگ که سعی در تامین مخارج زندگی و گرفتن رضایت از شاکیان همسر بیکار و پرخاشگرش را دارد. سیمین که در تلاش برای مهاجرت جهت بهبود شرایط زندگی و آینده دخترش است در مقابل نادر که متعصبانه خواسته های شخصی خودش را ترجیح می دهد و برای رسیدن به اهداف خود حتی دروغ هم می گوید و در نهایت حاج آقا یا قاضی که به عنوان نماد ناعادلانه عدالت در راس هرم جامعه مردسالار فیلم قرار گرفته است.
در تمام این مقایسه ها سعی شده جایگاه نا مناسب مرد ایرانی که علی رغم ایرادهای فراوان به عنوان فرد تصمیم گیرنده در راس امور جامعه قرار گرفته است به چالش کشیده شود.
در سکانس پایانی با حرکتی شاید سمبولیک یک زن از نسل آینده (دختر سیمین و نادر) ، دختری که والدینش سعی دارند او را مرد بار بیاورند تا بتواند حق خود را بگیرد (پلان پمپ بنزین) ، در جایگاه تصمیم گیرنده قرار می گیرد ، تصمیم گیری ای که نتیجه اش برای بیننده مشخص نیست اما مشخص بودنش هم بیفایده است چرا که انتخاب بین دو بد می باشد دختر در پلانی که تصمیم گیری به عهده او است فقط گریه می کند شاید فرهادی قصد دارد بگوید تصمیم گیری برای زنان در جامعه ای که همه انتخاب ها بد است کاری بس بی فایده است.