علیه جوانان
حیوانات آمریکایی فیلمی است که اگرچه داستانش در آمریکا رخ میدهد، اما شباهت چندانی به سینمای آمریکا ندارد و به سینمای اروپا نزدیک است.
با شروع فیلم و حضور شخصیتها جلوی دوربین متوجه میشویم که با فیلمی مستندگونه درباره یک ماجرای واقعی روبرو هستیم و از فحوای صحبتها، تصوری اولیه از یک گروه جنایتکار یا گروهی که دست به جنایت زدهاند برای ما ایجاد میشود.
بعد از این، آرام آرام شخصیتپردازی فیلم شروع میشود که ریتم بسیار کندی دارد و وقتی این کندی ریتم را در کنار لو رفتن زودهنگام جرم 4 جوان میگذارید که نوع و هدف سرقتشان مشخص است: دزدی از کتابخانه! و دزدیدن چند کتاب ولو نایاب و قیمتی هم چندان جذابیتی برایتان نداشته باشد، تقریباً کشش و تعلیق جنایی برای شما ایجاد نمیشود.
بنا بر این تا نیمه اول، فیلم واقعاً فاقد جاذبه لازم است. مخصوصاً که شخصیتها هم ساخت و پرداخت خوبی به لحاظ روانشناسی ندارند و زیادی معمولی بودن آنها حوصله را سر میبرد.
با این حال در شخصیتپردازی به خوبی متوجه میشویم که کاراکترهای فیلم شرور نیستند و کم کم تصور اولیه (یک گروه جنایتکار) رنگ میبازد و نشان میدهد که آنها این کاره نیستند و بیشتر ماجراجو هستند تا دزد. لذا نکته مهم این است که این 4 جوان، برای سرقتشان انگیزه مالی و مادی ندارند. چون نمودی از فقر آنها نمیبینیم.
این گروه دنبال این هستند که یک اتفاقی در زندگیشان بیفتد. «وارن» که به نوعی رهبر گروه است به دوستانش میگوید: «بالاخره یه روزی میمیریم. باید یه کاری بکنیم.» و این یعنی باید تا قبل از مرگ کار بزرگی بکنیم تا خودمان را ثابت کنیم.
به هر ترتیب نقشه دزدی طراحی میشود، اما شک و تردید و هراس از اجرای آن در چهره و رفتار آنها موج میزند و ما جوانانی اسکول و ترسو و نفهم را میبینیم که نمیدانند چه کار میخواهند بکنند!
صحنه سرقت آنها یک صحنه کمیک است و به نظر میرسد کارگردان نهایت تلاش خود را میکند تا بینندهاش جوانها را به دلیل بیعرضگی به سخره بگیرد و شاهد شکست تحقیرآمیز آنها باشد. حتی سکانسهای بازداشتشان هم تحقیرآمیز است.
اما آنچه که میتوان از این فیلم بد برداشت کرد این است که جوانانی که دچار بیهویتی شدهاند، درصددند یک کار بزرگ انجام دهند تا خودشان را اثبات کنند. شخصیت واقعی «وارن» در بخش پایانی فیلم از خاص بودن و مهم و متفاوت بودن میگوید و میگوید «وقتی فکر میکنی میبینی اصلاً خاص و مهم نبودی...» و در تعریف هویت فردی میگویند تمرکز بر تفاوتهای بین افراد است.
وقتی ویروس بیهویتی رسوخ کند، فرد میکوشد با یک کار خاص خودش را ثابت کند. شاید نفس آن کار و تبعاتش برایش مهم نباشد، اما باید آن کار را انجام دهد. لذا بحران هویت یعنی فرد خودش را به چیزی نزدیک کند که آن نیست. این جوانها نه دزدند و نه شخصیت شروری دارند، اما خودشان را به دزدی میزنند و چون هویت و اصالتشان دزد نیست، نمیتوانند نقش یک دزد واقعی را ایفا کنند و شکست میخورند و تحقیر میشوند.
با این وجود، باز هم فیلم در طرح مساله شکست خورده است و بیشتر تحقیر کننده جوانان است تا اینکه با آنها همدلی کند. و به نظر من حیوانات آمریکایی علیه جوانان و بلندپروازی و آرمانخواهی است و میتواند حرص مخاطب جوان را در بیاورد.