جستجو در سایت

1398/07/21 00:00

عقاید یک دلقک قاتل

عقاید یک دلقک قاتل

 

فیلم جوکر بعد از سالها جنجال و هیاهو اکران شده و این حواشی در زمان اکران دو برابر هم شده است. گرچه نمی‌توان در بررسی این فیلم کاملا از حواشی آن دور شد و این دو مقوله به همدیگر گره خورده‌اند اما فارغ از این جریانات، باید دید که آیا اساسا فیلم جوکر توانسته یک اثر سینمایی موفق باشد؟ واقعیت اینست که فیلم مستقل این ابرشرور دنیای DC، یک ایراد کلی دارد و آنهم اینست که فیلم به هیچ وجه برخاسته از دنیای کمیک‌ها نیست و به معنای واقعی یک اثر مستقل است؛ یک اثر مستقل و بسیار قوی و خوب.

بسیاری از همان ابتدای عقیده داشتند انتخاب تاد فیلیپس گزینه عجیبی برای ساختن فیلم مستقل جوکر به شمار می‌رود؛ مردی که توانسته کمدی‌های قوی همچون بورات و سری Hangover را خلق کند در پشت سکان ساخت فیلم یکی از شرورترین کاراکترهای تاریخ سینما چه می‌کند؟ این پرسش اما یک جواب صاف و ساده داشت: کمدی‌های تاد فیلیپس از نوع دیوانه‌واری بودند و جوکر هم یک دیوانه تمام عیار است. وجه اشتراک فیلم جدید فیلیپس با آثار گذشته و موفق او نیز در همین نکته نهفته است: جنون. البته اینکه فیلیپس می‌تواند با آثاری با بودجه کم هم سازش داشته باشد و آنها را عموما به سوددهی برساند هم قطعا در انتخاب او توسط استودیو برادران وارنر بی‌تاثیر نبوده است.

همانطور که پیش‌تر هم نوشتیم، ایفاگری نقش جوکر نیز قصه عجیبی در هالیوود دارد. بازیگرانی که در قالب این کاراکتر فرو می‌روند، همگی از حال و هوای عجیب روزهایی که لباس و نقاب دلقک دیوانه را برای دوران فیلمبرداری به تن داشتند می‌گویند. جنونی که جوکر در ذات خود دارد، به هر طریقی شده به بازیگر او هم می‌رسد؛ حتی اگر این نقش مانند فیلم «جوخه خودکشی» ضعیف پرداخته شده باشد.


جوکر برخاسته از کمیک است اما دیگر فقط متعلق به کمیک‌ها نیست


فیلم Joker یک فیلم مستقل و با بودجه اندک و تم بسیار تاریک است. پروسه ساخت آن فراز و نشیب‌های زیادی داشته و حتی زمانی مارتین اسکورسیزی کارگردان (که این روزها به خاطر صحبت‌هایش درباره ارزش سینمایی دنیای مارول تیتر رسانه‌ها شده) قرار بود هدایتگر فیلم باشد. اسکورسیزی البته بعدها درگیر پروژه جدید خودش یعنی Irishman شد و با اینکه قرار بود در منصب تهیه کننده فیلم ظاهر شود اما به خاطر درگیری بیش از حد در این پروژه، نتوانست به هیچ طریقی در کارنامه هنری فیلم جوکر قرار بگیرد؛ البته لااقل به صورت علنی.

اما چرا می‌گویم به صورت علنی؟ برای اینکه تاثیر فیلم‌های اسکورسیزی در جای جای فیلم جوکر مشهود است. فیلمنامه‌ای که تاد فیلیپس و اسکات سیلور (که فیلمنامه فیلم ۸ مایل با حضور امینم را در کارنامه‌اش دارد) وامدار برخی آثار اسکورسیزی مانند راننده تاکسی، گاو خشمگین و سلطان کمدی است. این وامداری اما در کنار خلاقیت‌های این دو تن قرار گرفته و نتیجه اثری شده که به شدت قابل تحسین است و می‌توان آن را به روش‌های مختلفی واکاوی کرد. فیلمنامه پرمغز، پرکشش و نسبتا پیچیده‌ای که فیلیپس و اسکات برای جوکر نوشته‌اند، به جرات یکی از قوی‌ترین فیلمنامه‌های تاریخ سینمای اقتباسی از کمیک‌بوک‌ها است.

چیزی که باید در ابتدای کار و قبل از دیدن جوکر مورد پذیرش تماشاگران آن قرار بگیرد، اینست که جوکر جدا از یک شخصیت کمیک بوکی بسیار محبوب و معروف که بارها به شکل‌های مختلف در مدیوم‌های مختلف (فیلم، انیمیشن، بازی و...) دیده شده؛ خودش یکی از مشهورترین نقش منفی‌های تاریخ سینماست. جوکر در کنار دارث ویدر و هانیبال لکتر و... برای فیلم‌بازان قهار سینمایی(فارغ از اینکه عشق کمیک هستند یا نیستند) یک شخصیت منفی ترسناک و با ابهت است. او دیوانه‌ای است که خودش را شکل دلقک‌ها کرده و لباس‌های عجیب و غریبی می‌پوشد و در کمال آرامش، یک جنون ذاتی دارد. جوکر پلید است و سیاهی تمام زندگی‌اش را گرفته و از کشتن پدر و مادری جلوی فرزندش و یا له کردن یک پسر نوجوان زیر مشت و لگدش ابایی ندارد. تیم او به دختر رییس پلیس شهر تجاوز می‌کند و او را علیل می‌کند و فیلم‌های این تجاوز را برای پدر دختر جوان به نمایش می‌گذارد. او دو کشتی پر از جمعیت آدم را بمب‌گذاری می‌کند و ساکنین هر دو کشتی را به جان هم می‌اندازد تا دیگری را از بین ببرند و در طی سرقت از یک بانک، تقریبا تمام همدستانش را می‌کشد تا پول‌ها به خودش برسد. این‌ها بخشی از اقدامات شرورانه این کاراکتر است و با مرور کردن آنها به این نکته پی می‌بریم که جوکر برای تمامی دنبال کنندگانش یک شخصیت منفی است و نه لزوما یک شخصیت برخاسته از کاغذهای کتاب‌های کمیک.


واقعیت‌تر از مستند


فراکمیک بودن شخصیت جوکر بوده که دستمایه ساخت فیلم تاد فیلیپس شده و از آنجایی که جوکر در کل داستان‌ها یک شخصیت تقریبا با گذشته‌ای مجهول بوده، استودیو دستان او و همکارش (اسکات سیلور) را باز گذشته تا بتوانند پیشینه این شخصیت را هر طور که دلشان می‌خواهد بسازند. آنها با نیم‌نگاهی بسیار جزئی به کمیک‌ها این کار را انجام داده‌اند و بی‌خیال قصه‌هایی چون افتادن جوکر در یک حجم عظیمی از اسید شده‌اند و داستان او را بسیار واقع‌گرایانه‌تر نوشتند، در واقع بسیار بسیار بسیار واقع‌گرایانه‌تر به طوری که بعد از دیدن فیلم جوکر احتمالا با خودتان فکر خواهید کرد که تعدادی از اطرافیان شما قابلیت تبدیل شدن به این شخصیت را دارند و باید مراقبشان باشید.

همین نگرانی هم بوده که پلیس و ارتش آمریکا و عده‌ای از منتقدان را به استرس واداشته و کاری کرده که گروه‌های پلیسی در سالن‌های سینما حضور داشته باشند و یا برخی منتقدان برای دیده نشدن فیلم آن را بکوبند. به قول واکین فینیکس (بازیگر اصلی فیلم) جوکر ابدا به یک اثر سینمایی متعلق به یک استودیوی هالیوودی شبیه نیست و تو گویی یک کارگردان زبردست و تیمی زبده، با بودجه‌ای محدود و مستقل داستانی بی‌سانسور و بدون ترس از انتقادات حاکمیت و جامعه را ساخته‌اند. در حقیقت فیلم جوکر اثریست که اگر در کشوری مثل ایران ساخته می‌شد، از همان ابتدای امر دچار ممیزی می‌شد و اجازه اکران نمی‌گرفت ولی در هالیوود جلوی ساخته شدن این فیلم و اکران آن را نمی‌توان گرفت اما می‌توان ضرباتی به آن چه از طریق حاکمیت و چه از طریق منتقدان قلم فروش زد.


آرتور؛ کمدینی که کمدی بلد نبود


جوکر در فیلم جدید خود اسم دارد؛ آرتور فلک (بر خلاف کمیک‌ها که اگر هم اسمی روی او گذاشته می‌شد حتما با J شروع می‌شد؛ همین نکته اولین دهن‌کجی فیلیپس به دنیای کمیک‌ها است) و به همراه مادرش زندگی می‌کند. او نزدیک به ۴۰ سال دارد و در یک موسسه‌ای کار می‌کند که دلقک به مراسمات و رستوران‌ها و... می‌فرستد. او از بچگی عاشق این بود که لبخند را به لبان مردم بیاورد و یک کمدین شود. او می‌گوید مادرش هم به او از بچگی تاکید کرده که وقتی بزرگ شد باید همین کار را بکند.

آرتور و مادرش در وضعیت اقتصادی بغرنجی هستند و درآمد چندرغاز آرتور زندگی را برای آنها سخت کرده است. مادرش ولی زمانی در کاخ توماس وین (پدر بروس وین یا همان بتمن خودمان که در اینجا کودکی بیش نیست) خدمت می‌کرده و با ارسال نامه‌هایی به این ثروتمندترین شهروند شهر گاتهام (شهر فرضی که داستان‌های بتمن در آن جریان دارد) از او طلب کمک دارد. آرتور از این کار مادرش خوشش نمی‌آید اما نمی‌تواند مانع او هم بشود و از آنجایی که نامه‌ها هم سالهاست که بی‌جواب مانده‌اند، بیخیال گیر دادن به مادرش شده است.

آرتور از خدمات درمانی دولت استفاده می‌کند و هر از گاهی پیش یک روانشناس می‌رود. او آدم چندان نرمالی نیست و مشکلاتی دارد که مهمترین آنها به خندیدن بی‌اراده با صدای بلند برمی‌گردد. خنده‌های آرتور حالتی عجیب و غریب دارند و در طول فیلم متوجه می‌شویم که صرفا در زمان‌های خنده‌دار پیش نمی‌آیند بلکه آرتور با کمک این خنده‌های مسخره و مضحک، هم گریه می‌کند و هم اعتراض و هم فریاد خشم سر می‌دهد. آرتور هیچ حسی به جز این خنده‌‌های فریکی ندارد و تقریبا تمام کنش واکنشات خود را در آن خلاصه کرده است. او اما کارتی به همراه خود دارد که در آن نوشته: خنده‌های من به خاطر بیماری‌ام استو لطفا خودتان را اذیت نکنید و مرا ببخشید.» این کارت برای زمانی است که مردم از دست او شاکی می‌شوند و او با دادن کارتش به آنها، مردم را از بیماری‌اش آگاه می‌کند.


یک جامعه آشوبزده


آٰرتور فلک توسط همه طرد و تحقیر می‌شود؛ دوستی ندارد و معشوقه‌ای هم دور و برش نیست؛ به جز زن همسایه که او هر از گاهی دنبالش می‌رود و یک عشق یک طرفه است. آرتور از دنیا بریده و باور دارد که آن بیرون همه دیوانه شده‌اند و هیچ‌کس کسی را دوست ندارد. او می‌خواهد با بچه‌ها بازی کند و والدین بچه‌ها او را دعوا می‌کنند و او می‌خواهد لقمه نانی با لباس دلقکی‌اش در بیاورد و یک مشت جوان اذیتش می‌کنند. آرتور به دنیای کمدی خود پناه برده؛ دنیایی که هیچ تبحری در آن ندارد و کاملا یک کمدی سیاه‌تر از سیاه است.

او جوک‌هایی میگوید که برای هیچکس خنده دار نیست و همه آنها زخم زبانهای بسیار عمیقی درشان نهفته است. سرکوبی که آرتور در زندگی خود از اینور و آنور به سمتش حواله می شود؛ او را روز به روز عصبانی تر میکند. او در این بین عاشق یک کمدین تلویزیونی به نام مورای فرانکلین است و دوست دارد یک روز در برنامه او شرکت کند و همگان را به تحسین وادارد. از آنطرف اما شوی شبانه فرانکلین از محبوبترین برنامه های گاتهام است و هرکسی نمیتواند به همین راحتی در آن شرکت کند.

داستان جوکر در اوایل دهه هشتاد میلادی می گذرد و برای همین خبری از هجمه رسانه ها و نفوذ اینترنت در آن نیست ولی در کمال بهت و وحشت؛ این جامعه غیرامروزی تداعی کننده جوامع امروزی است.

فیلم جوکر حول شخصیت آرتور و زندگی نکبت بارش میگذرد. او سعی و تلاش خودش را میکند تا با جهان و جهانیان ارتباط برقرار کند اما با جامعه‌ای فارغ از محبت روبروست. در این شهر مردان هیز، زنان را در خیابان و مترو‌ اذیت میکنند و شهروندان با سگرمه‌های درهم به اینور و آنور می روند. گاتهام (جهان پیرامون ما) به ظاهر شهر امنی است ولی در باطن مانند برجی می ماند که پایه‌های آن لزران هستند.

جامعه گاتهام تا حدی شبیه به ایران خودمان هم است. مردمانی که عوضش امنیت دارند ولی اقتصاد آنها از داخل در حال فروپاشی هستند. شرایط بد اقتصادی روی ملت فشار آورده و فاصله طبقات اجتماعی روز به روز بیشتر و بیشتر می شود. این موضوع باعث نفرت پایین دستان نسبت به زندگی لوکس و عاری از دغدغه بالا دستان شده و آنها را به ستوه اورده است. این ماجرا را کم در بین صحبتهای کارشناسانه سیاسی مردم خودمان در تاکسی و اتوبوس نمیبینیم. با این تفاوت که فیلم آنچنان موضع سیاسی نمی‌گیرد و‌تا حد امکان خودش را از بازی‌های پیچیده سیاسی دور میکند.‌ کارگردان حرف سیاسی‌اش را در یک جمله ساده ولی چکشی به سیاستمداران می‌زند: به دنیا گند زدید و مردم را تبدیل به مشتی انتقامجو و متنفر از هم بدل کرده‌اید. نگاه فیلیپس سیاه است ولی باید اعتراف کرد چندان از حقیقت دور نیست.

در بخشی از فیلم توماس وین معترضین به اوضاع جامعه را مشتی دلقک می نامد و این موضوع با لقب نهادن روی جامعه منتقدین دولت در برخی کشورها؛ بسیار شبیه است. حرفهای وین در کنار قدرت مالی او و سلطه‌اش روی گاتهام باعث شده که او شبیه به سیاستمداری پولدار ولی پوچ باشد. وین ثروتمندی است که صرفا بخاطر ثروتش به اینجا رسیده و حالا میخواهد شهردار شود و تصور می‌کند با قدرت پولش میتواند همه چیز را، حتی بخشی از کارنامه زندگی‌ خود را، بخرد. آرتور اما این قدرت را ندارد. او معترضی است که با مصامحت پیش میرود و به بن بست میرسد و البته که همه میدانیم در نهایت جوکر، این ابرشرور سینما،پا به راه خلاف می‌گذارد.


خشونتی از جنس زیر پوستی


سیر تکاملی شخصیت جوکر در فیلم با طمانینه و‌ صبر درستی پیش می‌رود. فیلم کاملا میتواند یک Case Study مناسب برای مفهوم تحلیل شخصیت در بین روانشناسان باشد. تبدیل آرتور از یک جوانک و دلقک ساده به یک دلقک دیوانه و آدمکش؛ از ترسناکترین تغییرات شخصیتی در تاریخ سینماست. شاید پیش از این فقط جرج لوکاس توانسته بود در دو سه فیلم متوالی؛ به سمت تاریکی گراییده شدن آناکین اسکای واکر را (تبدیل شدنش به دارت ویدر) با این دقت به تصویر بکشد. اینجا تفاوت اما این است که جوکر بسیار باورپذیرتر از جهان فضایی جنگ ستارگان است و بیش از حد به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم شباهت دارد.

خشونتی که این روزها گفته میشود در فیلم جوکر وجود دارد و نکران کننده است؛ یک خشونت پنهان است. فیلم مانند یک اثر سینمایی ترسناک موفق که ترس از نوع زیرپوستی را به ارمغان می اورد؛ خشونتی نهان دارد و بیشتر از یک فیلم که در آن کشت و کشتار و تکه شدن بدنها وجود دارد؛ تاثیرگذار است.

اساسا به همین دلیل هم بوده که فیلم درجه سنی R (بزرگسالان) گرفته وگرنه از لحاظ بصری با خشونت عجیب و غریبی که پیش از این در آثار سینمایی و‌ هالیوودی ندیده باشیم وجود ندارد. خشونتی که در پس آرامش آرتور قرار دارد، ریشه در عناصر بسیار تلخی دارد که با رو شدن آنها، هضم کردن این خشونت برای مخاطبین بزرگسال کاملا قابل درک است. در واقع می‌خواهم بگویم فیلم اینطور پیش نمی‌رود که یک خشونت غرض‌ورزانه بی‌حد و حصر بدون دلیل به تصویر بکشد ولی عده‌ای معتقدند در اینکه فیلم این ابراز خشنونت را تنها راه حل آرتور (جوکر) معرفی می‌کند، کمی زیاده‌روی کرده است.

جوکر در فیلمی که خودش پرچمدار خشونت آن می‌شود، سردمدار است و به یک ضد قهرمان تبدیل می‌شود که نه می‌توان آن را دوست داشت و نه می‌توان از آن متنفر بود. حس دوگانه‌ای که در مخاطب نسبت به جوکر ایجاد می‌شود از آن دسته حس‌هایی است که هر کارگردانی با ارائه قصه‌اش به آن نمی‌رسد و فیلیپس توانسته مرز میان سیاهی و روشنایی را با هم در آمیزد. او در برخی صحنه‌ها استرس را نیز وارد شریان‌های فیلم می‌کند و جوکر را تبدیل به شخصیتی غیر قابل حدس می‌کند و به مخاطب رو دست می‌زند. خشونت‌های جوکر هنوز در جاهایی تبدیل به عطوفت می‌شود و این پارادوکس در برخی صحنه‌ها شبیه به سکانس‌های خلق شده توسط تارانتینو از آب در آمده است. خشونت جوکر با شعارهای سیاسی دموکراسی سنخیتی ندارد ولیکن جوابیه‌ای است که شاید در بسیاری از جوامع، آخرین راه حل باشد. او در واقع یک انقلابی است و رهبر انقلابی است که ناخودآگاه آن را راه می‌اندازد.


دلقک گریان


همانطور که از نام و داستان فیلم بر می‌آید و پیش از این هم گفته شد؛ فیلم جوکر درباره یک شخصیت خاص است و کاراکترهای فرعی در خدمت پیشبردن داستان او هستند‌. با اینکه در ابتدا قرار بود لئوناردو دی‌کاپریو نقش جوکر را ایفا کند ولی در نهایت با اصرار کارگردان این نقش به واکین فینیکس رسید. واکین بازیگر قابلی است که با وجود توانایی‌های بسیارش تاکنون مورد بی مهری آکادمی اسکار هم قرار گرفته و از این حیث وجه شباهتی با خود جوکر نادیده گرفته شده در جامعه دارد.

اما پیش از آنکه مبحث بازیگری را بازتر کنم باید به چالشی که برای بازیگران جوکر پس از بازی اعجاب برانگیز مرحوم هیث لجر پیش آمده اشاره کرد؛ یعنی مقایسه ناخودگاه قدرت بازیگری آنها با هیث لجر است. به عنوان مثال در جوخه خودکشی سعی شد که با دگرگون ساختن ۱۸۰ درجه ای جوکر از هر لحاظ (از سن گرفته تا گریم) تا حد زیادی از جوکر سه گانه نولان فاصله بگیرند. این ترفند تاحدی جواب داد ولی بخاطر پرداخت نادرست (و حذف بسیاری از صحنه های جوکر) برگ برنده فیلم هارلی کویین شد که پیش از این هم در پرده سینما دیده نشده بود و مارگوت رابی زیبارو و قهار در امر بازیگری نیز توانست گوی سبقت را از همتای مذکرش برباید و فیلم مستقل خودش را به زودی داشته باشد.

جوکر در فیلم جدید تاد فیلیپس نیز با جوکر سه گانه نولان تفاوت های اساسی دارد. در اینجا شاهد ریشه های جوکر هستیم و کمی بیش از یک‌سوم فیلم شاهد حکایت جوکر شدن او هستیم. اینجا فرصت‌های بیشتری وجود دارد و‌ شاهد دگردیسی یک کاراکتر و رسیدن آن به مرز جنون و گذر از این مرز جهنمی هستیم و طبیعتا واکین نقش سخت تری بر عهده داشته است؛ نقشی که نمیتوانم بگویم صد در صد از اجرای ان برآمده ولی توانسته تا حد زیادی آن را واقع پذیر بازی کند.

مشکل اصلی واکین زور زدن بیش از حدش در برخی صحنه هاست. بی شک او برای خلق این کاراکتر زحمات زیادی را محتمل شده؛ از رژیم های سخت غذایی تا مطالعات گسترده روی مقوله جنون ولی گاهی کنترل از ست او خارج می‌شود و بازی غلوآمیزی ارائه میکند‌. این صحنه های خارج‌از کنترل با اینکه به ندرت رخ میدهند ولی به خاطر اینکه کل بار فیلم روی دوش‌های واکین است؛ به شدت به چشم می‌آیند.

نقدهای بی رحمانه‌ای همچون اینکه واکین زور میزند تا اسکار بگیرد چندان منطقی نیستند و بیشتر به نظر میرسد خلق و خوی کاراکتری که او در آن فرو رفته و فراز و‌ فرود این شخصیت در فیلمنامه گاهی باعث برهم زدن نوسان و نشان دادن دوز جنون او میشود. این موضوع شاید بیشتر از انکه ضعف واکین باشد؛ ضعف کارگردان است که نتوانسته آن بالانس درست و یکدستی را از دل بازی فوق العاده واکین در بیاورد. در هر حال دراوردن نقش جوکر با نقشی مثل دارت ویدر، پشت ان نقاب گنده و سیاه، زمین تا آسمان تفاوت دارد. زبان بدن واکین و میمیک‌های صورت او خارق العاده هستن و زمانی که لب به سخن می گشاید؛ قدرت بیانش نیز آشکار میشود. آرتور بچه‌ای عصبانی است و ایدئولوژی های پیچیده‌ای همچن بین در بتمن برمی‌خیزد ندارد؛ سادگی در دیالوگ ها جریان دارد و ادای آنها نیز به همین صورت است. دیالوگ‌های جوکر ساده و پرمغز هستند و آکنده از حرف‌های ناشنیده‌ای که این روزها بسیاری از مردم آنها را به زبان می‌آورند.

در نهایت اما اگر جزو آن قشری باشید که اصرار بیش‌از حدی بر مقایسه هیث لجر و واکین فینیکس داشته باشید و در این پی یافتن پاسخ این سوال که کدام یک بازی بهتری از خود نشان داده پافشاری کنید؛ باید بگویم که در مجموع هیث لجر بازی یکدست بهتری از این دیوانه با جنون سینوسی از خود نشان داده ولی قبل از قضاوت نهایی درباره این انتخاب، بازهم جمله‌های پیشین و تفاوت‌های این دو نقش را مرور کنید.


توهم یا واقعیت؟


شخصیت جوکر در فیلم جدید تاد فیلیپس صرفا یک آنارشیست نیست و برای کارهایش دلیل دارد. او حتی روانشناسی دارد که در نهایت به او می‌گوید هیچکس هیچ اهمیتی به آنها نمی‌دهد. جوکر در فیلم تاد فیلیپس دچار انواع بلایا شده و هیولایی خودساخته نیست بلکه دیگران او را ساخته‌اند. توهماتی که او در طول فیلم دارد؛ بیش از پیش شخصیت او (و خود فیلم) را پیچیده میکند. کار ممکن است به جایی برسد که بیننده حتی شک کند که آیا واقعا در حال دیدن زندگی جوکری است که تاکنون می‌شناخته یا ماجرا چیز دیگری است؟!

تقریبا تمام لحظاتی که چرخ دنیا به کام او میچرخد؛ توهماتی بیش نیستند و او حتی برخلاف تصوری که در عمق ذهنش دارد؛ حتی مادرش در کمدی باورش ندارد و او را واقعا دوست ندارد بلکه فقط به او نیاز دارد. این حد از شقاوت و بی رحمی در کمتر فیلمی دیده شده و آرتور در بین این حجم از سیاهی؛ طبیعتا همان جوکری می شود که ما آن را می‌شناسیم. یک قاتل روانی که همانطور که دنیا و ساکنین آن به او رحمی نشان نداده‌اند؛ به هیچکس رحم نمیکند و با کسی شوخی نمیکند؛ لااقل شوخی‌هایش آنطور نیست که هر دلقکی باید با کسی شوخی کند.

با توجه به هفت مرحله ای که ارتور در طول فیلم سپری میکند (از من نخواهید بیشتر درباره این مراحل توضیح بدهم! اسپویل شدیدی به دنبال دارد) ما با سیر تکامل شخصیتی کاملی از او روبرو هستیم که ذره ذره آرتور را به آن جانی روانی نزدیک‌تر می‌کند. مرحله هفتم که در پایان‌بندی فیلم شاهد آن هستیم؛ مخاطب را به فکر فرو می‌برد و باعث می‌شود که بارها درباره اینکه آخر فیلم چی شد؛ با خودش و دیگران بحث کند. پایان بندی جوکر می‌تواند از زوایای گوناگونی بررسی شود که هر یک از آنها تا حد زیادی در روند فیلمنامه و چیزی که از آن درک شده تاثیر می‌گذارد. پایان نسبتا بازی که فیلیپس برای فیلمش انتخاب کرده، تئوری‌های مختلفی به همراه دارد که بیشتر پرداختن به آنها را به زمان مناسبی موکول می‌کنم.


قدم‌های پیش رو


آینده جوکر جدید سینما مشخص نیست و با اینکه فینیکس ابراز علاقه کرده که در دنباله این فیلم ظاهر شود ولی باید دید که نظر کارگردان و استودیو چه خواهد بود. با توجه به بودجه اندک فیلم و فروش احتمالا خوب آن در قبال این بودجه ۵۵ میلیون دلاری؛ بعید نیست که وسوسه ساخت ادامه آن نیز به سر تیم سازنده بزند ولی بیایید دست دعا برآریم تا چنین اتفاقی نیفتاد. استودیو برادران وارنر قصد داشت که در کنار دنیای نسبتا شکست خورده ابرقهرمانان DC، یک سلسله فیلم‌های مستقل با بودجه اندک و تمی تاریک بسازد و اعلام کرده بود که جوکر اولین فیلم از این سری خواهد بود. خوشبختانه دنیای DC، به خصوص دنیای شوالیه گاتهام، آنقدر از این کاراکترهای باشکوه دارد که بتوان همین رویه را با دیگر کاراکترها ادامه داد. البته که هیچ‌یک از این کاراکترها به گرد پای جوکر نمی‌رسند ولی ادامه ساختن برای این فیلم باشکوه، جرات و جسارت زیادی می‌طلبد.

شخصیت جوکر یک جمله معروف در کمیک مشهور Killing Joke دارد و در آنجا می‌گوید که دقیقا گذشته خود را به یاد نمی‌آورد و هر بار با مرور زندگی‌اش، یک چیز جدید به خاطر می‌آورد. در نهایت هم می‌گوید دوست دارد اگر گذشته‌ای داشته باشد، یک گذشته چند گزینه‌ای باشد که خودش آن را انتخاب کند. تاد فیلیپس دقیقا بر اساس همین جملات قصار جوکر پیش رفته و این اصل را رعایت می‌کند؛ فیلم او طوری ساخته شده که می‌تواند یکی از گذشته‌های جوکر باشد و یا نباشد.

جوکر تاد فیلیپس یک سر و گردن از آثار سینمایی اقتباسی از کمیک‌بوکی بالاتر است و یک پله پرتاب برای این کارگردان به حساب می‌آید. فیلم ایراد بزرگی دارد که هیچ وفاداری به کمیک‌ها ندارد و Origin جوکر و حتی پیشینه خاندان بتمن را تا حدی مورد تغییرات جزیی داده است و از همین حیث شاید یک سری از طرفداران دو آتشه کمیک‌ها از این تغییرات به خشم بیایند. کارگردان کاملا دستش باز بوده و تا جایی که توانسته قصه خودش را در دل این شخصیت جاری ساخته و تنها به اشارات و ادای احترام‌های بسیار کوتاه (نهایتا دو سه مورد) به سری کمیک‌های DC و قصه بتمن بسنده کرده است. فیلم با اینکه مملو از جلوه‌های ویژه نیست ولی چشم‌نوازی‌اش را طور دیگری نشانمان می‌دهد و در کنار آن با موسیقی بی‌نظیری که دارد گوش‌نوازی هم می‌کند. جوکر جدید هالیوود حرف‌های زیادی برای گفتن دارد؛ حرف‌هایی که می‌توان آنها را در یک طومار نوشت و قطعا در آینده در بیشتر به آنها خواهیم پرداخت.


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط