تاثیر آرتیستها بر جامعه بهمناسبت روز جهانی هنر

شاید تابهحال نام «بنکسی» را نشنیده باشید. در واقع این نام مستعار یک هنرمند رشته گرافیتیست که آثارش با طعمی گزنده از معضلات سیاسی و اجتماعی، در جهان به شهرت رسیدهاند و تاثیری عمیق بر نگرش مردم درباره عدالت، جنگ، مرگ، آلودگی، جنایت و... گذاشته است؛ آنهم درحالیکه هنوز هویت رسمی او بهرغم برخی گزارشها مشخص نیست و همچون سایهای در تاریکی میزید اما چه تفاوتی دارد وقتی زبان هنرش در هر جغرافیایی، بیترجمه، قابل فهم است. پابلو پیکاسو؛ نقاش، مجسمهساز، طراح صحنه، شاعر، نمایشنامهنویس و به کلامی سادهتر آرتیست اسپانیایی که او را با آثاری چون «دوشیزگان آوینیون» و «گرنیکا» میشناسیم، در جایی گفته است: «هدف هنر این است که گرد و خاک زندگی روزمره را از روح ما بزداید» و این کلام سالهاست در قالب تحقیقات و بررسیهای رفتارشناسانه، جامعهشناسانه و روانشناسانه مورد توجه قرار گرفته و نتایج این مطالعات ثابت میکند، «هنر» عاملی تعیینکننده در توسعه جوامع بهشمار میآید. بیجهت نیست در سالهای اخیر مناسبت «روز جهانی هنر» هم به رویدادهای تقویم بینالملل افزوده شده است و هدفی ورای توجه به ابعاد زیباییشناسی و ارزشهای آرتیستیک شاخههای متنوع آنرا دنبال میکند. در بخش انگلیسیزبان دانشنامه آنلاین Wikipedia درباره این روز آمده است: «اولینبار سال 2012 بود که کمیته اجرایی IAA متشکل از 150 آرتیست از کشورهای مختلفی چون فرانسه، سوئد، اسلواکی، آفریقای جنوبی، قبرس، ونزوئلا و... چنین مناسبتی را پایهگذاری کرد. برای تثبیت این مناسبت هم، 15 آپریل مصادف با زادروز لئوناردو داوینچی؛ دانشمند، نقاش، مجسمهساز، معمار، موسیقیدان، ریاضیدان، مهندس، مخترع، آناتومیست، زمینشناس، نقشهکش، گیاهشناس و نویسنده ایتالیایی دوره رنسانس را بهعنوان نماد صلح جهانی، آزادی بیان، تحمل و برادری و البته اثرگذاری بر زمینههای مختلف زندگی بشری، انتخاب کردند. مطلب منتشره در سایت رسمی این مناسبت تحت عنوان IAAWORLDARTDAY آورده است: «روزهای خاص بسیاری در دنیا هست مانند روز زن، روز سلامت، روز صلح، روز کارگر و... اما هنر هیچوقت روز ویژهای در وسعت جهانی برای خود نداشت و حالا چندسالی هست که این مناسبت را میتوان بهعنوان تمثیلی در جهت هنرآگاهی و تاثیر هنر در ابعاد مختلف جامعه، سیاست، اقتصاد و سایر زمینههای مورد نیاز توسعهای همهجانبه بهکار برد. جهان امروزه با دگرگونیهایی مواجه است که تقدم بسیاری منافع شخصی و جمعی مادی را بر اصول و ارزشهای انسانی میبینیم و ایدئولوژی روز جهانی هنر، مبتنیبر بازآفرینی صلح، اندیشه و اخلاق است». اما آیا هنر میتواند نه به مثابه هنر بلکه بهعنوان دستاویزی برای ساختن جهانی بهتر به داد ما برسد؟ جولیا مولدن؛ نویسنده و محقق علوم اجتماعی در مقالهای منتشره در The Huffington Post به تاریخ 17 نوامبر 2011 مینویسد: «هنر، قدرت الهامبخشی خوبی دارد؛ همچنین قدرت آفرینش، التیامبخشی، انتقال مفاهیم، بازسازی، گواهیدهندگی و ایجاد امید؛ بهگونهای که باور کنیم جهان میتواند روزهای بهتری را هم به خود ببنید. گاهی اثری از یک هنرمند میتواند وجدان خفتهای را بیدار کند یا عشقی را در دل جامعهای سرد، برویاند». او با اشاره به نمایشی تحت عنوان «زمان متوقفشده» با حضور لورا لینی؛ بازیگر 53ساله آمریکایی در نقش یک قربانی جنگ، میافزاید: «بسیاری از تماشاگران این اثر، در نظرسنجی بعداز اجرا عنوان کردند که حالا به کار فوتوژورنالیستها در روایت مستنداتی از معضلات جوامع، جدیتر نگاه خواهند کرد. این تغییر نگرش اگر ملهم از ویژگیهای ذات هنر نیست؛ چیست؟!» نقش متحولکننده هنر را میتوان از زوایای گوناگونی به تماشا نشست. این مقوله حالا یکی از پایههای رشد اقتصادی کشورها را هم مستحکم میکند که خود، نقشی انکارناپذیر بر حرکت روبهجلو جامعه دارد. دراینزمینه، گزارش 16 جولای 2013 نشریه The Atlantic آورده است که ماریا میلر؛ وزیر وقت فرهنگ بریتانیا نسبت به کاهش پنجدرصدی بودجه وزارتخانه خود در آندوره که به دوره ریاضت اقتصادی انگلستان معروف بود، معترض شد و اینکار را نوعی نگرش تخریبی آینده قلمداد کرد و گفت: «بودجه در امر فرهنگ و هنر، یعنی پسانداز در زمینههایی که بعدها حاصلش را خواهیم دید. یعنی کاهش جرم و جنایت، یعنی کاهش بزه، یعنی کاهش هزینههای ناشی از سبک بد زندگی و... تمام اینها سودهاییست که متوجه دولتها خواهد شد اما چون این سودها، شکل مالی قابل رویت در لحظه را ندارند، نادیده گرفته میشوند». همچنین رسانه غیر انتفاعی و مستقل The Conversation در مقالهای به تاریخ 20 ژانویه 2016 اشاره میکند: «سازمان یونسکو در برنامههای اخیر خود به نقش راهبردی صنایع فرهنگی در مشارکتهای اقتصادی کشورها اشاره کرده است. صنایع خلاقانه هنری اینروزها طرفداران بسیاری پیدا کردهاند و میتوانند زمینههای شغلی خوبی را ایجاد کنند که حتی منجر به کارآفرینی شوند. این یعنی که هنر میتواند در خدمت اشتغال و بهبود مسائل مالی جوامع قرار گیرد. این درحالیست که اگر هنر، متاثر از ویژگیهای اقلیمی باشد، میتواند در گسترش مرزهای بومی کشورها هم کمک کند و شکلی از انتقال فرهنگی را هم رواج دهد». در گزارشی با عنوان «چرا هنر قدرت تغییر دنیا را دارد؟» منتشره به تاریخ 18 ژانویه 2016 در پایگاه آنلاین مجمع جهانی اقتصاد موسوم به WEforum میخوانیم: «یکی از عمده چالشهای بشر امروز این است که بهرغم وجود معضلات جهانی، خود را ولو اینکه میتواند نقش کوچکی در بهبود آنها داشته باشد، جزئی از کل نمیداند و بهراحتی از خویش سلب مسئولیت کرده و کنار میکشد. اینجاست که هنر میتواند نقش سازنده خود را در جهت این بههمپیوستن انسانی در جغرافیایی وسیع ایفا کند. مردم یادشان میرود که باید متحد باشند و هنر این قدرت را دارد که احساسات خاکگرفته را به سطح بیاورد و به جریان بیندازد. هنر، مرزهای احساس ما را میشکند و احساس، همانچیزیست که انسان مدرن برای بازشناسی ارزشها به آن نیاز دارد». مقالهای که در سایت Theory Of Knowledge آمده است، مطرح میکند: «در یک گویش ساده کلاسیک، هنر، برگردان زندگیست و این یعنی هرآنچه هنرمند خلق میکند، بازتابی از دریافتها و تجربیات شخصی اوست؛ پس اینکه بگوییم هنر، ارتباط قدرتمندی با مسیر جامعه دارد، بیربط نیست. اسکار وایلد؛ نمایشنامهنویس و شاعر ایرلندی، برای اولینبار این تئوری را مطرح کرد که هنرمند نقش مهمی در برگردان جامعه به قالب تصویر و کلمه دارد و این میتواند باعث شود که چیزهایی را به چشم مردم بیاورد که پیشازآن مورد توجه نبود؛ ولو اینکه جلوی چشم بوده باشند. او برای روشنشدن این تئوری، مثال میزند که شاعران و نقاشان بسیاری، لندن را شهری با مه پوشاننده و غلیظ به مخاطب عرضه کردند و این باعث شد تا این شهر، در نمایی جدید دوباره برای مردم خلق شود؛ انگار پردهای از پیش چشم بیننده کنار رفته است». کار هنر در دنیای امروز میتواند همین باشد؛ تعریف دوباره زندگی!