فُسیلِ هالیوود
«روحشده» فیلمِ خیلی بدی است اما اگر با متر سینمای بدنه هالیوود آن را مقایسه کنیم خیلی هم بد نیست. فیلم درباره رابطهمندی پسری به نام کول، کریس ایوانز، است که هنگام معامله در گُل فروشی با سیدی، آنا د آرماس، آشنا میشود. از شکل آشنایی آن دو و مواجهه بچهگانهشان با گلها که مثلا کاکتوس نیاز به مورد توجه قرارگرفتن کمتری نسبت به بگونیا دارد سینمای بدنه هالیوود شکل میگیرد. در این شکل گیری منافذی وجود دارد که اصلا منطقی نیست و فیلمنامه سراپا تقصیر "رت ریس" را به چالش میکشد. این که کول به بهانه غافل گیر کردن دختری که جواب پیامهایش را نمیدهد به لندن سفر میکند و در آنجا با دیگری اشتباه گرفته میشود و بعد از نیروی امنیتی بودن سیدی آگاه میشود اصلا مهم نیست مهم آن است که چگونه یک رابطه در یک روز شکل نهایی خود را پیدا میکند و به طرز احمقانهای بازیافت میشود. سکانسهای اکشن فیلم بسیار دمدستی و زننده برای هالیوود است؛ همینطور فیلم حاوی مناسبات رفتاری غمانگیزی است که جای تاسف بسیار دارد. فیلمنامه از همپاشیده نمیتواند یک کل منسجم بسازد و نهایت فعالیت آن تزریق پیامی به بیننده است که «روحشده» حامل آن پیام است.
*شوخی با مرگ
سینما در هالیوود تعریف دیگری دارد و آن تعریف به مراتب گستردهتر از سینمای دیگر نقاط جهان است. از بابت چنین تعریفی است که وقتی فیلمی اینچنین در هالیوود ساخته میشود جای بس تعجب دارد.اگر از جنبه دیگر فیلم را مورد مداقه قرار دهیم به آن نتیجه میرسیم که سرگرمی به هربهانهای دستآورد یک فیلمِ پر از تشویش است. «روحشده» تشویشی در رابطه دارد که آن را با تعجیل کول در رسیدن به معشوقه، فرقی نمیکند چه کسی باشد، پنهان کرده است. چرا باید مردی مانند کول چنین رفتار زنندهای داشته باشد؟ پاسخ این پرسش مهم نیست اما آنکه چگونه این رفتار زننده باعث جذابیت او برای فردی مانند سیدی میشود بسیار زننده است. فیلم هم زنانگی را زیر سوال برده و هم مردانگی را. با چنین ساختاری باید فاتحه افسانهای به نام هالیوود را خواند. از سوی دیگر دستمایه قراردادن یک رابطه برای سرگرمی مخاطب با ضرب و زور آنا د آرماس و دیگران از فلج شدن کارگاه تخیل در هالیوود خبر میدهد. این صرفا یک گزاره نظریهای نیست و برای اثبات آن میتوان فیلمهای مثلا ابرقهرمانی هالیوود را دید که اصلا شبیه «بتمن» کلاسیک از جنس "تیم برتون" نیستند و تنها زرق و برق آنها را زنده نگاه داشته. هنگامی که صنعت و میل به خودنمایی در هالیوود افزایش یابد دیگر نمیتوان هنری در آن یافت. هالیوود ساختاری لاکچری برای جذب مخاطب و بیننده فیلمها تعریف کرده که این ساختار نقطه مقابل سینما است. با استفاده از تکنیکهای کامپیوتری سکانسهای اکشن راه میاندازد و در کنار آن قصهای که بارها تکرار شده را سوار برفیلم میکند تا چیزی از قلم نینداخته باشد. به همین جهت است که فیلمی مانند: «روحشده» برای مخاطبانی که سینما را صرفا برای سرگرمی انتخاب میکنند جذاب میشود اما بینندهای که انتظار تفکر از سینما دارد ناامید خواهد شد. اگر خوب به این بدنه بدترکیب سینما نگاه کنیم متوجه میشویم چنین خواستگاهی در دیگر کشورها نیز دیده میشود؛ در غیر اینصورت چه معنایی دارد تا فیلم متوحش و پر از نافرمانی مدنی فرهنگی مانند: «فُسیل» در کشورمان ساخته شود.
*لطفا سینما را با چاپخانه پول اشتباه نگیرید
سینما برای آنان که میاندیشند، فقر و برای آنان که با اندیشه دیگران بازی میکنند، ثروت به همراه دارد. اگرچه نمره منتقدان به فیلمی مانند «روحشده» 4 از 10 است اما این منتقد نیست که مخاطب را برای تماشای اثر به سینما دعوت میکند بلکه بازیگران آن هستند. به عنوان مثال: اگر اله حصاری، بهرام افشاری و الناز حبیبی در «فُسیل» حضور نداشتند کسی برای همچین مزخرفی پول میداد. آن روی سکه هم برای هالیوود صادق است. اگر آنا د آرماس و کریس ایوانز در فیلم نبودند کسی مانند من برای دیدن فیلم ترغیب میشد؟ سینمایی که اینروزها برای آن بلیط تهیه میکنیم چاپخانهای است برای آنان که سودای ثروتمند شدن دارند و نه آنان که میاندیشند.
نویسنده: علی رفیعی وردنجانی