جستجو در سایت

1396/06/14 00:00

قابل درک اما نه قابل لمس

قابل درک اما نه قابل لمس

 فیلم هایی هستند که در ظاهر بسیار راحت،گویا و قابل فهم و هضم اند و به نظر می رسند همانی هستند که دیده می شوند. در دل همین فیلم ها ، هستند آثاری که نیاز به توضیحات دارند،یعنی آن قدر ویژگی در پس ظاهر ساده شان نهفته است که نیازمند تفسیر و تحلیل می شوند؛ مثل اینکه چرا در شروع فیلم «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه»،طاها (صابر ابر) لبه بالکن یا پشت بام نشسته است؟ و یا در پایان،او و ریحان (نازنین بیاتی) در ایستگاه اتوبوس در خیابانی خیس به انتظار نشسته اند؟ فیلم ارسال «آگهی تسلیت برای روزنامه»، درباره مسائل اجتماعی است. اجتماعی که در فیلم به محدوده یک خانه تعمیم داده شده‌است و به جز همان نمای آخر،محیط بیرون دیده نمی شود.همه چیز کوچک شده در این خانه،همه مسائل زیستی و مربوط به انسان و انسانیت در یک خانه قدیمی تودرتو خلاصه شده‌است .خانه به نشانه جامعه،رنگ و روی خوشی ندارد و طراوت از هیچ جایش نمی بارد. بسیاری از فیلم هایی که پسوند اجتماعی را یدک می کشند از این امتیاز برخوردارند که می توانند بهتر با مخاطبان ارتباط برقرار کنند.چون مسائلی قابل لمس اند،اما ارسال آگهی … علاوه بر جنبه های قابل درک،لزوما قابل لمس نیست.نقاط اوج و تحول فیلم،هر کدام به نوبه خود،شوک و هیجانی غیر منتظره می دهند و این تلنگر در ذهن ما  زده می شود که چرا طاها دست به چنین عملی می زند؟ عملی که در آن شرایط ناگوار که قدرت اتخاذ تصمیم از او سلب شده،هم می تواند درست و شاید انسانی تلقی شود و هم عملی غیر اخلاقی و حتی بیمارگون به حساب آید .اینکه دو آدم از شروع زندگی مشترک‌شان چند صباحی نگذشته می توانند روزها و شب‌ها را در کنار یک جسد زندگی کنند،از آن دست کاراکترهایی است که مثلا می توان در کارهای میشائیل هانکه یافت. فیلمساز در چیدمان میزانسن ها و جایگاه ناظر بر ماجرا،نقاطی را انتخاب کرده که با کاراکترها ایجاد فاصله می کند. انگار که ما (دوربین) از پتانسیل خشونتی که در طاها و ریحان و بعدا دختر منوچهر آصف (پریوش نظریه ) وجود دارد،پیشاپیش آگاه است، همواره دوربین جایی پنهان است،حتی در لحظه هایی که به هیچ وجه خشونت آمیز جلوه نمی کند؛ مثل صحنه ای که طاها، پیرمرد را پاشوره می کند و بلافاصله در نمای بعد،دوربین بیرون اتاق و در تاریکی قرار دارد و در درون اتاق طاها و ریحان در حال واکردن و حلقه زدن کاموا و صحبت درمورد مبلغی هستند که قرار بوده دختر آصف برایشان بریزد .فیلم با تکیه بر نشانه ها،جامعه ای را می نمایاند که آدم هایش برای رفع نیازها و کمبودها در تلاش اند و به نظر می رسد مانع جدی این وضعیت نیز خودشان هستند.تصویری دردناک و مملو از جنبه های سیاه و هراس انگیز زندگی . در صحنه ای که منوچهر آصف از حال رفته و دستش از تخت آویزان است و طاها به سویش می دود،به وضوح به این مضمون پهلو می زند: کپسول اکسیژن خالی است و او مجبور است پیرمرد را به سمت پنجره به مفهوم رهایی از آن فضا بکشاند تا او هوای تازه استشمام کند،اما دست طاها،البته در ظاهر برای مراقبت و راحتی و تکیه گاه پیرمرد جلوی آصف را گرفته،اما همچون بندی است که اجازه بیشتر پیش رفتن را از او سلب می کند.خانه در فیلم اصلا جای امنی نیست و بیشتر اوقات و در لحظه های بحرانی فیلم،طاها و ریحان در جاهای امنی مثل درگاه اتاق ها- جایی که هنگام وقوع زلزله،امن ترین مکان است- قرار می گیرند.فیلم با همین تخیل های گاه تلخ و اندیشه های گاه تندش و فضاهای سیاه و بی رنگش جلوه می کند و حرف می‌زند. اینکه چگونه انسان می تواند تحقیر شود؟ فیلم تهی شدن آدم ها از ماهیت انسانی خود را به صراحت تصویر می کند.طاها و ریحان در قبال دست یافتن به مبلغی که می تواند به خانه دار شدنشان بیانجامد و دختر آصف در ازای به دست آوردن خانه پدری و دفع شر طلبکاران .  و فیلمساز برای آنکه در ظاهر بار این صراحت را کم کند ، صحنه هایی گنجانده نظیر غسل و نمازی که طاها برای پیرمرد می خواند و یا خلوتی که دختر،با پدر درگذشته در وان حمام انجام می دهد. نکته قوت فیلم،نشان دادن کاراکترهایی است متفاوت با نمونه های مشابه که در موقعیت های مشابه زندگی ،دست به کارهای غیر متعارف و ناهمگون می زنند.