دختران فراری سینمای ایران
اختصاصی سلام سینما- سینمای ایران هرچند تنها در مواردی معدود، اما سعی کرده به احوالات دخترانی چون رومینا که عموما بهقصد یافتن زندگی بهتر یا رسیدن به معشوق خود از خانه بیرون زدهاند، بپردازد.
در این یادداشت، دختران فراری سینمای ایران و داستانهایشان را مرور کردیم.
دختران فراری سینمای ایران « به یاد رومینا» را در این ویدیو ببینید
اگر دیدن ویدیو، برایتان جذابتر از خواندن متن است، این مطالب را در کانال یوتیوب سلام سینما و در لینک بالا ببینید.
یکی از اولین فیلمهایی که درباره دختران فراری ساخته شد. آنهم در سالهایی که صحبت از آنان تابوی بزرگی در اجتماع بود و جو سنگین و محدودیتهای شدید ساخت چنین فیلمی را بسیار سخت میکرد. رسول صدرعاملی که کار خود را به عنوان روزنامهنگار آغاز کرده بود در اولین فیلمهایش داستانهایی واقعی را بنای فیلمنامه قرار میداد.
«دختری با کفشهای کتانی» براساس فرار دو نفر با نامهای سمیه و شاهرخ ساخته شد که البته در فیلمنامه تغییراتی پیدا کرد و پسر در بازداشتگاه ماند تا دختر در جامعه تنها و بیسرپناه شود و جامعه روی گرگین صفت خود را به او و تماشاگر بنمایاند.
بخش اول فیلم که مسائل و دغدغههای جوانانه را منتقل میکند بسیار مهم و قابل اعتنا است و میتوان آن را یکی از فیلمهای مهمی که پیامد دوم خرداد ساخته شدهاند، دانست.
جالب است بدانید برای فیلم دو پایان بندی ضبط شد و اتفاقا پایان مورد علاقه کارگردان همانی بود که اکنون در فیلم قرار نگرفته است که در فرودگاه مهرآباد تهران ضبط شد اما هیچ گاه پخش نشد. در این پایان بندی پخش نشده تداعی یعنی همان دختری که از خانه فرار کرده شب به فرودگاه می رود، آنجا دختر فراری دیگری به او آموزش می دهد که اگر می خواهد در فرودگاه به او مظنون نشوند باید کنار یک خانواده بنشیند و هدفمند راه برود.
اگر «نفس عمیق» صدای فریاد همنسلان کارگردان یا بهعبارتدیگر صدای فریاد و هیهات خود شهبازی بود، اینجا در «مالاریا» جوان پا به سن گذاشتهای که کامران را در آبی زلال سد کرج رها کرده بود، دورتر از مرکز وقوع حوادث ایستاده و زورآزمایی جوانترهای بعد از خودش با سرنوشت محتومشان را در هیئت مردی میانسال و باتجربه تماشا میکند و به ما هم نشان میدهد.
پرویز شهبازی از داستان کلیشهای و معمولی فرار دختر و پسری جوان از شهرستان به تهران به امید ساختن زندگی بهتری که البته پوچ و بر باد است، یک تراژدی تلخ عاشقانه میسازد که بعید است تا مدتها پس از دیدنش، پلان موحش نهایی را از خاطر ببرید. نکتهاینست که او نه در دل یک داستان پر تبوتاب یا نالههای پر غلو و گاهوبیگاه قهرمانان که از دل یک کارناوال شهری، از دل یک پرسه زنی شبانه و شادانه در دل زیباییها و خندههای شهر به نقطه انفجار میرسد. بهجایی که سرشار از ناامیدی، پایانی ندارد. برزخی کوچک میان موجها روان اطراف یک قایق مسافری کوچک.
دخترک گیلانی نمونه مثالی از رفتار بسیاری از دختران نوجوان هم نسل خودش است که در پی محدودیتهای زیاد خانوادگی و تضاد شکل زندگی با تصویر آزادانهای که در جامعه میبیند، به نوعی افسارگسیختگی روی میآورد که در جامعه معاصر ایران نمونههایش بسیار دیده میشود. دخترانی که در پی رسیدن به قصر رویاهایشان و زندگی پرنسسگونه به مردان مختلفی نزدیک میشوند و به اصطلاح عوامانهترش به جای عشق بهدنبال یک عابر بانک میگردند.
دختری که در روستاهای شمالی با زندگی ساده روستایی بزرگ شده، با تماشای تجملات و زندگی مرفه در رسانه و جامعه اطرافش، تمایلی شدید به زندگی تجملاتی پیدا میکند و در پی رسیدن به ارزشهای مادی به راحتترین راه یعنی همراه شدن با یک پسر پولدار، چنگ میزند.
کار بزرگی که علیرضا داودنژاد میکند در اینست که این خصلت رفتاری قهرمانش را برآیندی از جامعه و تربیت او درنظر میگیرد نه بهعنوان یک ویژگی شخصیتی منفی که قهرمان را به تباهی میکشاند. کارگردان برای دخترک قهرمان حق زندگی قائل میشود. دریغ که سرنوشت این چنین مهربانانه و روادار با آدمها تا نمیکند.
ترلان پروانه بازی دلپذیری از خود بهنمایش میگذارد. ضمن اینکه شخصیتپردازی داوودنژاد هم بسیار خوب است. مدلی که دخترک در هر لحظه محو تجملات و مادیات میشود و انگار هر چیز دیگری یادش رفته باشد، بهسمت آن میدود، بسیار جالب توجه است.