راز نولان | بررسی فیلم به فیلم کارنامه کریستوفر نولان
اختصاصی سلام سینما - «اوپنهایمر» اولین فیلم کریستوفر نولان نیست که توجه همه را به خودش جلب میکند. جهان سینما به این عادت دارد که فیلمی از نولان اکران شود و در باکسآفیس بالا برود و مخاطبان سینما را به وجد بیاورد و نهایتا هم دعوای کهنه منتقدان را تازه کند که آیا اصلا نولان کارگردان خوبی است یا خیر!
همین که نولان هم در گیشه و هم در محافل منتقدان تا این حد پرسروصداست، او و فیلمهایش را قابلاعتنا میکند. او هفتمین کارگردان پولساز تاریخ سینماست و در عین حال بعضی فیلمهایش نمرات قابلتوجهی از منتقدان دریافت کردهاند و او ۵ بار نامزد اسکار شده که البته هیچگاه آن را تصاحب نکرده است؛ شاید به دلیل همان دعوای کهنه!
اینها بیدلیل نیست، قطعا فیلمهای نولان ویژگیهایی دارد که مخاطب را به سالن سینما میکشاند و برای او از دل این مخاطبان، طرفداران پروپاقرصی میسازد.
بیانصافیست که چشممان را به این خصوصیات ببندیم و صرفا با زدن برچسب بلاکباستری به کریستوفر نولان، همه چیز را توجیه کنیم.
مجموعههای «انتقامگیرندگان» و «هری پاتر» و «سریع و خشن» هم زیاد میفروشند اما آیا اکثر مخاطبان سینما، نام کارگردانهای اینها را میدانند؟
راز این کارگردان در چیست؟ سبک نولان چه ویژگیهایی دارد؟ چه چیزی باعث شد تا او این همه محبوب شود؟ بیایید گام به گام از نولان جوان دهه ۹۰ تا مرد پرهیاهوی تابستان ۲۰۲۳ پیش برویم و ببینیم چه چیزی او را به این جایگاه رسانده است.
تعقیب | Following (1998)
اولین فیلم هر کارگردانی مهم است. چرا که اولین انعکاس از ذهن آن کارگردان بر پرده سینماست و با مشاهده دقیق آن میتوان تا حدی به جهان ایدههای آن کارگردان راه یافت.
«تعقیب» نیز اگر چه از آثار تراز اول نولان نیست و با یک فیلم خوب فاصلههای زیادی دارد اما دربردارنده عناصریست که حتی تا فیلمهای اخیر نولان نیز کشانده شدهاند.
این فیلم داستان نویسنده جوانی را روایت میکند که برای نوشتن رمانش به «تعقیب» غریبهها میپردازد تا از داستان آنها در اثر خود بهره ببرد ولی به طور ناخواسته وارد یک جنایت میشود. اگر چه ایده فیلم جذابیتی ذاتی دارد اما برگ برنده فیلم در شیوه روایت خاص آن است.
نولان در این اثر، داستان را به چند تکه زمانی تقسیم میکند و آنها را با هم به پیش میبرد. در این شکل از روایت، اطلاعات دریافت شده از سوی مخاطب، انگار دریکدیگر ضرب میشوند و نهایتا در پردههای آخر این خطوط زمانی، داستان به سرانجام میرسد.
اگر چه که تب شکستن زمان در دهه ۹۰ شیوع پیدا کرده بود اما این عنصر برای نولان چیزی بیش از یک الهام یا تقلید بود و تکرار آن در فیلمهای بعدیاش، آن را به یک عنصر سبکی برای او تبدیل کرد.
عنصر دیگری که تجربه تماشای «تعقیب» را ارتقا میدهد، پایان شوکهکننده آن است. اگر چه به عنوان یک قرارداد هنری، به طور کلی انتظار میرود که یک داستان، موثرترین ضربه را در پرده نهایی بر مخاطب وارد کند، ولی گویا این مشت آخر برای نولان از یک قرارداد مهمتر است و او در سالهای بعد هم بار زیادی از فیلمهایش را به دوش آن میاندازد.
مسئله دیگری که در رابطه با «تعقیب» مهم است و به اعتقاد بعضی منتقدان به فیلمهای سالهای بعد نولان نیز سرایت داشته، شخصیتپردازی نه چندان قوی و فقدان نوعی معنا و از دست دادن فرصتهای بالقوه برای خلق آن است.
«تعقیب» اگر چه با مونولوگها و دیالوگهایی شروع میشود که بعضا شانه به شانه اگزیستانسیالیسم میزند اما رفته رفته رنگ و بوی یک اثر جنایی به خود میگیرد و پایانبندی آن نیز ابدا در جهت آن حرفهای اول نیست. شخصیتها نیز فردیت خاصی ندارند و انگار فقط مهرههایی برای پیشبرد همان داستان جنایی هستند. ترکیب این مسئله با آن مدل روایت چند تکه و پایان شوکهکننده، مخاطب آگاه سینما را به این فکر میاندازد که گویا شکل و شمایل روایت، برای نولان از همه چیز مهمتر است.
یادگاری | Memento (2000)
برای بعضی کارگردانها فاصله اولین فیلمشان تا خلق یک اثر بزرگ زیاد است؛ اما برای نولان فقط ۲ سال طول کشید.
«یادگاری» که بر اساس یک داستان کوتاه از جاناتان نولان، برادر کریستوفر، ساخته شده است، داستان مردی را روایت میکند که از نوعی فراموشی رنج میبرد؛ بدین صورت که هر چند ساعت یا چند دقیقه یک بار به کلی همه چیزهای اخیر را فراموش میکند و در عین حال به دنبال پیدا کردن قاتل همسرش است.
چیزی که «یادگاری» را بینهایت جذاب و هوشمندانه کرده، این است که نولان تصمیم گرفته داستانش را از آخر به اول روایت کند؛ یک انتخاب سینمایی هوشمندانه که ما را در به یادنیاوردن گذشته با قهرمان داستان همراه میکند.
داستان به صورت اپیزود به اپیزود روایت میشود و هر اپیزود به اپیزود بعدی خودش - از نظر زمانی- پیوند میخورد. در اینجا باز هم شکستن خطوط زمانی و پایانی غافلگیرکننده به کمک نولان آمده است اما این اثر نیز در خلق یک معنی چندان موفق نیست.
اگر چه که نولان سعی میکند با آن مونولوگهای انتهای فیلم هم پایانبندیاش را توجیه کند و هم به فیلم نوعی معنا ببخشد، اما آن کلمات کاملا در چارچوب فیلم جا نمیگیرند.
هر چه باشد، «یادگاری» فیلم نوآورانه و مهمی است. فیلمی که نولان را خیلی زود به جهان شناساند و برای نامزدی در رشته فیلمنامه غیراقتباسی، پایش را به اسکار گشود.
بیخوابی | (Insomnia (2002
بعد از موفقیت «یادگاری»، استیون سودربرگ نولان را به کمپانی برادران وارنر برای کارگردانی بازسازی یک تریلر نروژی به نام «بیخوابی» پیشنهاد داد.
«بیخوابی» داستان یک پلیس را روایت میکند که برای کشف راز یک قتل به یک منطقه سفر میکند و در طی پروسه تعقیب قاتل، به اشتباه یکی از همکاران خود را به قتل میرساند.
این فیلم فاقد ویژگیهای سبکیای است که در دیگر آثار نولان به چشم میخورد. برای مثال زمان خطی است و پایان فیلم نیز چندان غافلگیرانه نیست. اما برخلاف دو اثر قبلی، فیلم در شخصیتپردازی موفق است و بیشتر از شیوه روایت، ذهن مخاطب را با چالشهای اخلاقی و مسائل معنایی درگیر میکند.
فرم سینمایی اثر یکپارچگی «یادآوری» را ندارد. برای مثال تدوین و فیلمبرداری فیلم مقداری شلخته است و با روح اثر متناسب نیست. نظر منتقدان نیز درباره «بیخوابی» متفاوت است، عدهای آن را نمونه یک بازسازی موفق میدانند، در حالی که سایرین معتقدند این اثر پایینتر از نمونه نروژی قرار میگیرد.
بتمن آغاز میکند | Batman Begins (2005)
در سال ۲۰۰۳ نولان و کمپانی برادران وارنر برای ساخت یک فیلم جدید از کمیک محبوب بتمن به توافق میرسند.
نولان به این میاندیشیده است که فیلم را تا حدی از کمیک آن فاصله بدهد و این یکی از همان چیزهایی است که باعث شده تا حساب نولان از بسیاری کارگردانان دیگری که فیلمهای بر اساس کمیک ساختهاند، جدا باشد.
یکی از مهمترین تفاوتهایی که از همان «بتمن آغاز میکند» مورد توجه نولان بوده، واقعیترکردن بتمن است. هر چه باشد بتمن یک ابرقهرمان است اما در فیلم نولان بیش از آن که بر قدرتهای خاص قهرمان تاکید شود، به رابطه یک قهرمان با اجتماع و جرم و جنایات آن پرداخته شده است.
این فیلم، به مراحل تبدیل شدن بروس وین به بتمن و کاوش در شخصیت و انگیزههای وی میپردازد. نولان در این فیلم در قیاس با سایر فیلمهای ابرقهرمانی، در شخصیتپردازی و عمق بخشیدن به اشخاص و انگیزههایشان موفق عمل میکند.
اما در سوی دیگر داستان تقابل بتمن با شرور این فیلم، چندان پخته و متفاوت نیست و در یک حال و هوای نوجوانپسندانه سیر میکند و میتوان گفت فدای ساختن شخصیت بتمن و پرداختن به شخصیت وی و معرفی جامعه -شاید استعاری- پرجنایت گاتهام شده است.
به هر حال این فیلم یک نوآوری در انعطاف دادن به فیلمهای ابرقهرمانی و یک گام نسبتا محکم برای شروع سهگانهای بهیادماندنی بود.
حیثیت | The Prestige (2006)
در «حیثیت» نولان دوباره به اصل خودش بازمیگردد.
«حیثیت» که بر اساس یک رمان اثر کریستوفر پریست ساخته شده، داستان دو شعبدهباز را روایت میکند که بعد از مرگ همسر یکی از آنها بر اثر سهلانگاری دیگری، رقابت شدیدی بینشان شکل میگیرد.
نولان در این اثر نیز از چند خط زمانی استفاده میکند تا آنها را در نقطه پایان به یکی از آن غافلگیریهای معروفش برساند، هنر نولان در اینجاست که با رفتوآمدهای مناسب و دقیق در بین خطوط زمانی آن هم در داستانی که پیچیدگیهای بخصوص خودش را دارد، مخاطب را کاملا آگاه و راحت در کنار روایت نگه میدارد و از گیج شدن او جلوگیری میکند و علاوه بر اینها، تا پایان فیلم او را سرگرم میسازد.
او در این فیلم دو کارکتر متفاوت میآفریند، با ظرافت به شخصیت و رقابت آنها میپردازد و ما را در احساساتشان شریک میکند؛ شراکتی که در فیلمهای قبلی نولان کمتر وجود داشت.
شوالیه تاریکی | (The Dark Knight (2008
شاید تصور میشد که نولان با خلاقیتهایش در «بتمن آغاز میکند»، دین خود را به فیلمهای ابرقهرمانی ادا کرده است؛ اما آن فیلم فقط یک پیشغذا برای «شوالیه تاریکی» بود!
نولان در «شوالیه تاریکی» دست روی تقابل معروف بتمن و جوکر میگذارد؛ اما این تقابل با همه آنچه دیگران ساختهاند تفاوت دارد.
او با اضافه کردن هوشمندانه کارکتر کمیکی دیگری به نام هاروی دنت که پابهپای بتمن و جوکر شخصیتپردازی شده و چه بسا جذابترین کارکتر فیلم نیز خود اوست، به تقابل خیر و شر در این فیلم چنان عمقی میبخشد که نظیر آن را در فیلمهای ابرقهرمانی ندیدهایم.
اگر چه با شناختی که از نولان داریم، داستان گفتن برای او مهمتر از فلسفهپردازی است، اما این فیلم گهگاه رنگ و بوی فلسفی پیدا میکند و به جرئت میتوان گفت در این زمینه در میان آثار این کارگردان پیشتاز است.
همچنین، نولان در این فیلم برای اولین بار به سراغ فناوری IMAX میرود؛ عنصری که در حال حاضر عملا به یک ویژگی سبکی او بدل شده است.
این فیلم که با بودجهای ۱۸۵ میلیون دلاری تهیه شده بود، بیش از ۱ میلیارد یورو در گیشه فروخت و جایگاه نولان را به عنوان یک کارگردان پولساز تثبیت کرد. در عین حال، این فیلم از سوی منتقدان نیز بسیار تحسین شد و حضور نسبتا موفقی در جشنوارهها داشت.
به راستی، نولان با این فیلم میراث تحسینبرانگیزی از خود به جا گذاشت. او به فیلمهای ابرقهرمانی، آبرو بخشید و ثابت کرد که میتوان هنر و معنی را با چنین فیلمهایی نیز ترکیب کرد.
تلقین | Inception (2010)
برای نولانی که نوجوانیاش را با فیلمهایی مثل «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» و «جنگ ستارگان» گذرانده بود، انتظار میرفت که به زودی به سراغ فیلم علمی-تخیلی مخصوص خودش برود و «تلقین» همان فیلم است.
«تلقین»، داستان گروهی را روایت میکند که قادر به نفوذ در خواب افراد هستند و تصمیم گرفتهاند تا در یک پروژه بزرگ، ایدهای را در ذهن یک نفر بکارند.
«تلقین» یک روایت هیجانانگیز و پرالتهاب است که از ابتدا تا انتها از تب و تاب نمیافتد و مخاطب را با هیجان و غیرقابلپیشبینی بودنش همراه میکند.
نولان در این فیلم باز زمان را دست میاندازد؛ با این تفاوت که این دفعه علاوه بر چند تکه کردن آن، زمانهایی را در زمانهای دیگر قرار میدهد و بار این مسئولیت را به دوش میگیرد که چند زمان را با سرعتهای متفاوت به پیش ببرد.
همین ایده، زمینه را برای یکی از ویژگیهای سبکی نولان که پیشتر در «تعقیب» و «حیثیت» و «شوالیه تاریکی» استفاده کرده بود، یعنی تدوین موازی، فراهم میکند. تدوین موازی به شیوهای از تدوین اطلاق میشود که طی آن رویدادهای متفاوتی که جدا از یکدیگر -و بعضا همزمان- پیش میروند، به طور متناوب نمایش داده میشوند.
بعلاوه، این بار نولان – شاید بیش از همیشه – ما را به یک کارکتر و احساسات او نزدیک میکند. اما کارکترهای دیگر را کمی سطحی و دستنخورده رها میکند تا نولان همچنان در زمینه شخصیتپردازی مورد نقد واقع شود.
البته پیچیدگی فیلم نیز در مظان اتهام است؛ اگر چه که احتمالا شهرت و اعتبار «تلقین» در میان مردم به همین پیچیدگی جذاب آن برمیگردد اما در جاهایی شاید این پیچیدگی برای بسیاری از مخاطبان آزاردهنده و مبهم باشد و حتی آن دیالوگهای بیشمار توضیحی نیز گره از ذهن آنها نگشاید.
در عین حال یادمان باشد که «تلقین» یک فیلم اکشن نیز هست و بار دیگر مشابه با آنچه که نولان پیشتر در فیلمهای ابرقهرمانی بروز داد، ثابت شد که اکشنها را به گونهای ساخت که طیف وسیعتری از مخاطبان را دربربگیرند.
شوالیه تاریکی برمیخیزد | Dark Knight Rises (2012)
بعد از کسب شهرت و تجربه، نولان پا به آخرین قسمت سهگانه بتمن میگذارد. در این قسمت، او کارکتر کمیکی بین را در مقابل بتمنی قرار میدهد که پا به سن گذاشته است اما نهایتا به میدان مبارزه برمیگردد.
مشابه با آنچه که در قسمتهای قبل دیدیم، نولان سعی میکند تا مسائل اجتماعی جدیای را برای این قسمت نیز مطرح کند اما حداقل به خوبی «شوالیه تاریکی» عمل نمیکند و شرور فیلم و انگیزههایش بیشتر به همان داستانهای ابرقهرمانی معمول شبیه است تا آن چیزی که نولان از سه گانه بتمن در ذهن داشت.
بعلاوه فیلم ما را با چندین شخصیت کمعمق و داستانهای نه چندان پراهمیتشان مواجه میکند و بیشتر دل به پایان غافلگیرانه آن میبندد که آن هم برای رساندن فیلم به سلف خودش یعنی «شوالیه تاریکی»، کافی نیست.
البته این فیلم باز هم نسبت به غالب فیلمهای اکشن و ابرقهرمانی، در جایگاه بالاتری قرار میگیرد و خداحافظیای -نه فوقالعاده- ولی حداقل بیادماندنی را برای سهگانه بتمن رقم میزند.
میانستارهای | Interstellar (2014)
«میانستارهای» در ادامه مسیری است که با «تلقین» آغاز شد.
«میانستارهای» داستان گروهی از فضانوردان را روایت میکند که در جستجو برای یافتن مکانی دیگر برای زیستن، به کهکشانهای دور سفر میکنند. این فیلم اگر چه طرفداران نولان را کاملا به وجد آورد ولی منتقدان روی آن اتفاق نظر نداشتند.
نولان این بار نیز به سراغ یک داستان علمی- تخیلی رفت که البته تلاش کرده بود نسبت علم به تخیل آن را تا جایی که میتواند بالا ببرد و انصافا در این ایده جسورانه خود نیز موفق ظاهر شد.
او این بار در بازی با زمان، پا را فراتر گذاشته و عملا داستان را بر پایه خود مفهوم زمان بنا کرده بود. این فیلم در طراحی صحنه و جلوههای ویژه کیفیت بسیار بالایی دارد و شاید عمده تحسینهای خود را از بابت این موارد دریافت کرده است.
صحنههای IMAX در آن نسبت به دو قسمت پایانی بتمن بیشتر است و قابهای زیبایی را خلق میکند. اما درام فیلم چیزی است که آن را کمی به عقب میکشد.
آن چنان بار زیادی به غافلگیری پایان فیلم واگذاشته شده که مخاطب ریزبین را به این شک میندازد که انگار کل فیلم برای همان لحظه دوخته شده است و حتی همان لحظه هم کاملا در خدمت داستان نیست.
فیلم بیش از حد کش آمده است و ظرفیت حدودا سه ساعت زمان را ندارد و بسیاری از لحظات میانی نقش چندانی در روند تکامل فیلم ایفا نمیکنند. ولی باز شایان ذکر است که تعهد نولان به علم در این اثر و موفقیت توامان در گیشه، اتفاق تازهای بود که میتواند الهامبخش کارگردانان دیگری در آینده باشد.
دانکرک | Dunkirk (2017)
نولان که بعد از «تلقین» و «میانستارهای» نام خود را به عنوان کارگردانی با ایدههای بزرگ علمی- تخیلی روی زبانها انداخت و از این طریق صاحب طرفداران بسیاری شد، به ناگهان در «دانکرک» مسیری متفاوت در پیش گرفت.
«دانکرک» یک داستان از جنگ جهانی اول را روایت میکند که در آن، سربازان انگلیسی و فرانسوی در محاصره قرار میگیرند و برای نجات به یک معجزه نیاز دارند.
البته اگر چه داستان کاملا واقعی است و رنگ و بوی آثار پیشین نولان را ندارد، اما فرم سینمایی اثر همچنان از عناصر سبکی همیشگی نولان سود میبرد.
نولان باز هم داستان را به چند تکه تقسیم میکند و این تکهها را با تکنیک محبوب خودش، یعنی تدوین موازی، پیش میبرد. او در این توازی، سعی میکند نمودار پیشرفت داستانها را نیز هماهنگ پیش ببرد؛ به گونهای که بحرانها و آسودگیهای تکههای مختلف بر هم منطبقاند و نولان این تطابق را با تکنیکهای سینمایی تقویت کرده است.
استفاده گسترده از IMAX در نماهای متعدد و قاببندیهای خلاقانه، «دانکرک» را به یک تجربه بینهایت چشمنواز تبدیل میکند. «دانکرک» اگر چه داستان انسانی و زیبایی دارد اما از آثاری است که کارگردانی از فیلمنامه پیشی گرفته است و یک داستان که میتوانست در صورتهای فرضی دیگر نابود شود، به دست نولان به یک اثر باشکوه تبدیل شده است.
کار خوب نولان از تحسین منتقدان نیز بینصیب نماند و اگر چه چندان به مذاق طرفداران همیشگیاش خوش نیامد، اما از سوی بعضی منتقدان، بهترین فیلم نولان لقب گرفت.
تنت | (Tenet (2020
نولان باز هم به سراغ یک ایده علمی-تخیلی میرود و باز هم مفهوم زمان (!) را دستمایه داستان خود قرار میدهد.
«تنت» داستان یک مامور ویژه را روایت میکند که وظیفه دارد تا از جنگ جهانی سوم جلوگیری کند و او در این راه باید از وارونگی زمان استفاده کند یا گاهی در مقابلش بایستد.
«تنت» را میتوان فرزند ناقصالخلقه «یادآوری» و «تلقین» دانست! وارونگی زمانیاش ما را به یاد «یادآوری» و ماموریتمحور بودنش ما را به یاد «تلقین» میاندازد.
اما سوای این شباهتها، این فیلم از آن دو اثر بزرگ، فاصله زیادی دارد. داستان فیلم بسیار پیچیده است و این پیچیدگی برخلاف «تلقین»، بیشتر مبهم و گیجکننده است تا جذاب و همراهکننده.
شخصیتها نیز کمی بیروح هستند و سرگذشتها و انگیزههای کارکترها نیز سطحی است و به بار نمیشیند. بعلاوه، فیلم در طراحی صحنه و تعداد شخصیتها، اصلا درخور چنین ایده بزرگی نیست.
مجموع این عوامل باعث شد که این اثر در کسب آرای منتقدان و داوران جشنوارهها موفق نباشد و حتی در دل طرفداران پروپاقرص نولان هم جای نگیرد.
حالا ۲۵ سال بعد از «تعقیب» که تنها با ۶ هزار دلار بودجه ساخته شده بود و عواملش اکثرا از دوستان نولان بودند، نولان و اوپنهایمرش – البته در کنار «باربی»!- پرهیاهوترین اسامی سینمای جهان هستند. فیلمی که نمرات بالایی از منتقدان و مخاطبان دریافت کرده است و انتظار میرود یکی از بهترین آثار این کارگردان باشد.
اگر چه بسیاری از منتقدان و سینمادوستان هنوز در ذم نولان و آثارش از پای نمیشنیند، اما انکارکارنامه پربار نولان و تاثیراتش، از عهده آنها خارج است. شاید نتوان او را در آن معبد خدایان اندرو ساریس جا داد، اما او از جریانسازان سینمای مدرن به حساب میآید. به لطف نولان، مسیر فیلمهای علمی-تخیلی، اکشن و ابرقهرمانی تغییر کرد. او به آنها عمق، معنا و هنر بخشید و مخاطبان روشنفکر را با این فیلمها آشتی داد. مگر چند کارگردان در طول دوران حرفهایشان به چنین جایگاهی میرسند؟
احتمالا هنوز زمان زیادی تا بازنشستگی نولان باقی مانده است. او این فرصت را دارد که ما را با چند ایده فوقالعاده دیگر به وجد بیاورد، پولسازترین کارگردان تاریخ سینما شود و حتی شاید آن دعوای کهنه منتقدان را تمام کند!