عاشقانههای سینمای ایران در سال ۹۷
اختصاصی سلام سینما- سال سینمایی که گذشت، چندان برای سینمای ایران عاشقانه نبود. فیلمها اکثرا یا طنز بودند یا اجتماعی و جای خالی فیلمهای رومانتیک احساس میشد. حتی دریغ از رابطههای درست و درمان و عاشقانهای که در بستر یک فیلم اجتماعی یا کمدی رومانتیک تعریف شوند. آنچه در آثار کمدی موجود بود، کیفیت لازم یک عاشقانه را نداشت و فیلمهای اجتماعی هم آنقدر غرق در معضلات تیره و تار جامعه بودند که وقتی برای یک عاشقانه باقی نمیماند. برای همین به سراغ سه فیلم عاشقانه مهم امسال رفتیم، چراکه سرآخر این عاشقانهها هستند که در یاد میمانند.
ویدیوی بهترین فیلمهای عاشقانه ایرانی در سال 97 در کانال یوتیوب سلام سینما
«لاتاری» از معدود فیلمهای اکران شده در سال نود و هفت است که پیرامون یک عاشقانه میگذرد و اصلا اساس داستانش را بر رابطهای عاشقانه بنا میکند. نوشین و امیرعلی دو جوان عاشق پیشه هستند؛ یکی از پایین شهر و دیگری بالاشهر که حالا پدرش ورشکسته شده و طبقه اجتماعیشان تغییر کرده است. یک عشق پرشور و سرحال که با گوش دادن آندو به آهنگ احساسی «کجا باید برم؟» با یک هدفون مشترک و در هنگاه تماشای غروب بر بلندیهای تهران معرفی میشود. نوشین و امیرعلی دلشان برای یکدیگر میرود تا اینکه باز شدن پای یکی از آشنایان پدر نوشین به خانه آنها همهچیز را بهم میریزد. نوشین دیگر مثل قبل نیست. صورتش پر از خنده نیست و وقتی امیرعلی را میبیند دیگر چشمانش برق نمیزنند. سرد شده و معلوم است ذهنش جای دیگری است تا اینکه بالاخره لب میگشاید و میگوید تصمیم دارد برای کار چندسالی از کشور خارج شود. امیرعلی پشت موتور میراند و چشمانش پر از اشک است؛ نوشین بیخبر رفته و حالا «کجا باید برم؟» آن ترانهای که دروازه ورود به عاشقانه آنها بود بر سر امیرعلی خراب میشود. اما این همه ماجرا نیست. مرگ نابهنگام و غافلگیر کننده نوشین در اواسط فیلم عاشقانه این دو را شبیه به عشقهای بزرگ تاریخ نافرجام میکند، طرفی میرود و دیگری میماند درحالیکه از زندگیش چیزی دیگر بهجا نمانده و بهراستی نمیداند کجا باید برود.
همانطور که از نام فیلم پیداست، «بمب یک عاشقانه» داستان یک عاشقانه است. اما عاشقانهای که بیشتر از آنکه در عشق حل شده باشد شرح فاصلهها سردی و سکوتی است که سد راه عشق میشود. «بمب یک عاشقانه» در گیر و دار سالهای پایانی جنگ تحمیلی میگذرد، هنگامی که بمبارانهای رژیم بعثی به پایتخت رسیده است و تهران را وحشت فرا گرفته. این نقطه خوبی برای ورود به یک عاشقانه است. درحالیکه شهر در وحشت و ترس بهسر میبرد و همه ترس جانشان را دارند یک زوج جوان هستند که حتی با شنیدن صدای آژير خطر هم به پناهگاه نمیروند. از این منظر آنها آنقدر در سردابه این عشق گیر کردهاند و آنقدر در گرداب آن به سمت غرق شدن پیش میروند که حتی جانشان هم اهمیتی ندارد. البته این نکتهای است که بعد از تماشای فیلم و در پی ماندن آن در ذهن مخاطب به فکرش خطور میکند.
در بخش عمدهای از «بمب یک عاشقانه» سکوت مهیب و سردی میان کاراکترها جریان دارد که حتی روی اعصاب تماشاچی هم راه میرود چه برسد به خود دو نفری که درگیر این عاشقانهاند. اما این سکوت بالاخره میشکند. در صحنهای خلاقانه با دیالوگنویسی خوب پیمان معادی و ایده بر سر کردن کلاه کاسکت و دلبریهای کلامی هر دو نفر. بازی لیلا حاتمی و معادی در باورپذیر کردن این سردی و سکوت تاثیر ویژهای داشته و فیلم را از افتادن به ورطه ادا اطوار نجات میدهد. هرچند پایان فیلم باز بهنظر میرسد اما انگار کارگردان خود میداند که در جهان مدرن عاشقانهها محکوم به نابودیاند حالا چه با رفتن و بیوفایی چه با خوردن یک بمب در نزدیکی یک خانه.
یک عاشقانه تمام و کمال و البته خاطرهانگیز و تلخ. رضا درمیشیان که در فیلم قبلیاش یعنی «بغض» هم نشان داده بود که تلخیهای نسل جوان را بهخوبی میشناسد و از پس به تصویر کشیدن تاثیرگذار این تلخیها هم برمیآید در بهترین فیلمی که تا به امروز ساخته یعنی «عصبانی نیستم» این تلخی را در اوج خود نشان میدهد و به زیبایی هم اینکار را میکند. عاشقانهای که قرار است بهواسطه آن نگاهی اجتماعی به احوالات روز جامعه و سیاست انداخته و یکی از مهمترین اتفاقات سیاسی سالهای بعد از انقلاب یعنی جریانات سال ۸۸ از گذرگاه یک عاشقانه پرداخته شود. بازی که در تاریخ سینما از فیلمهای کلاسیک هالیوود تا آثار مدرنتر امروزی همواره مورد توجه فیلمسازان بوده است و با اقبال تماشاگران هم مواجه شده هرچند که روایت یک اتفاق سیاسی یا اجتماعی مهم از رهگذر عشق بسیار سخت بهنظر میرسد اما هیجانانگیز است خصوصا اینکه باید هر تماشاگری با هر تفکر سیاسی بتواند با کاراکترها در این فیلمها همذاتپنداری کند. نوید و باران «عصبانی نیستم» فراتر از هر تفکر و دوگانه سیاسی اجتماعی، بسیار همدلیبرانگیزند. بگذارید سکانس سینمای فیلم با دیالوگهای سوپر احساسیاش را مرور کنیم،صحنهای که بیاغراق یکی از بهترین سکانسهای عاشقانه سینمای ایران در سالهای اخیر است: