جستجو در سایت

1399/05/27 17:03

صحرا اسداللهی: سینما یعنی تصویر

صحرا اسداللهی: سینما یعنی تصویر
صحبت های صحرا اسداللهی در گفتگوی زنده با سلام سینما: قطعاً باز هم فیلم می‌سازم./ ساز نمی‌زنم ولی موسیقی تنها چیزی است که از سینما و تئاتر بیشتر دوستش دارم. تنها چیزی که حالم را به شدت خوب می‌کند واقعاً موسیقی است.

اختصاصی سلام سینما- گفتگوی زنده(لایو اینستاگرامی) صحرا اسدالهی با خبرنگار سلام سینما(مهدی سلیمانی) در تاریخ ۲۵ تیر، ساعت ۲۱ از اینستاگرام سلام سینما پخش شد.

خانم اسداللهی با کرونا چه‌کار می‌کنید؟

قبل از هر چیزی یک توضیح کوتاه بدهم. من امشب اصرار داشتم این لایو را به خاطر ماجرایی که همه درگیر آن هستیم، برگزار نکنیم. منظورم کرونا نیست بلکه ماجرای امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی است. من اصلاً نمی‌خواهم چیزی بگویم. تنها جمله‌ای که می‌توانم بگویم این است که بخشیدن اتفاقی است که اگر همه ما آن را داشته باشیم یک چیز ویژه‌ای رقم می‌خورد. من مطمئن هستم که با مرگ این سه جوان هیچ چیز درست نمی‌شود. خودم را نه هنرمند می‌دانم و نه بازیگر، می‌خواهم به‌عنوان یک شهروند کاملاً معمولی خواهش کنم این سه جوان را ببخشند.

کرونا برای من یک سری ویژگی‌های مثبت داشت. به هر حال یک دغدغه و مسئله‌ای است که تمام دنیا را درگیر خودش کرده است. هر چقدر جلوتر می‌رویم، علاوه‌بر مسائل اقتصادی، تعطیلی تئاتر هم دارد برای من نگران کننده‌ می‌شود. من همیشه دلم می‌خواهد تئاتر کار کنم. حتی اگر نقش درستی هم برای من نباشد ولی دوست دارم تئاتر کار کنم.

رشته تحصیلی‌تان چیست؟

من کلاس‌های تئاتر را نزد آقای سمندریان گذرانده‌ام. این چیزی است که همیشه در زندگی از آن سوء استفاده می‌کنم. هر کجا احساس ‌کنم دارم کم می‌آورم سریع می‌گویم من شاگرد استاد سمندریان هستم. پس از اینکه یک دوره نزد ایشان گذراندم جدی‌تر شدم و در دانشگاه سوره سینما خواندم. دانشگاه سوره به شدت به من کمک کرد. برخلاف تمام آدم‌هایی که می‌گویند فضای دانشگاه‌های ایران خوب نیست و به ما هیچ کمکی نمی‌کند، دانشگاه خیلی به من کمک کرد.

البته دو تحلیل وجود دارد. یک تحلیل این است که دانشگاه چیزی به آدم یاد نمی‌دهد و تحلیل دیگر این است دانشگاه برای به وجود آوردن ارتباط خوب است.

برای من هیچ‌کدام از این دو تحلیل نبود. من سال 1391 برحسب یک ماجرایی وارد جریان سینما و تئاتر شدم. به نظرم در آن چهار سالی که درس می‌خوانید، اگر دانشگاه شما را وادار کند تا 10 فیلم ببینید و چهار کتاب آکادمیک بخوانید، کار خودش را انجام داده است. بقیه ماجرا آن پیگیری‌ای است که شما باید داشته باشید. به همین خاطر دانشگاه برای من خیلی خوب بود. من همیشه دلم می‌خواست یک جایی بگویم دانشگاه حداقل برای من اتفاق خوشایندی بود. در آن دوران یک سری ماجراهای عجیب اتفاق می‌افتاد که خیلی از آن راضی هستم. اگر هزار بار دیگر زمان به عقب برگردد، باز هم دلم می‌خواهد درس این حرفه را بخوانم.

چطور شد که تصمیم گرفتید وارد این مسیر شوید و در کلاس‌های استاد سمندریان شرکت کنید؟

من در رشته معماری درس می‌خواندم و به خاطر دانشگاه به تهران آمدم. یک روز کاملاً اتفاقی رفتم تئاتر دیدم. صادقانه بگویم که ابتدا از مدل و چیزهای عجیب و غریب آن‌ها خوشم آمد. واقعاً تا پیش از آن هیچ تصوری از تئاتر نداشتم. تنها تئاتری که در زندگی دیده بودم یک تئاتر خیابانی بود. ابتدا تصورم از تئاتر همین بود ولی بعد ماجرا برایم جدی شد و به آموزشگاه استاد سمندریان رفتم. دوره‌ای که من به آموزشگاه استاد سمندریان رفتم آخرین دوره‌ای بود که خود استاد تدریس می‌کردند. ایشان ترم اول حضور داشتند و بعد ما ایشان را از دست دادیم. از آنجایی که راجع به تئاتر حرف زدیم، می‌خواهم بگویم من هرگز از کودکی عاشق سینما و تئاتر نبودم. قبلاً وقتی مصاحبه بازیگرها را می‌دیدم که بین سینما و تئاتر، تئاتر را انتخاب می‌کردند، با خودم می‌گفتم این مسخره بازی‌ها چیست. من فکر می‌کردم این‌ها یک جریانی را راه انداخته‌اند برای اینکه خودشان را آدم‌های روشنفکر نشان بدهند. الآن می‌خواهم بگویم حتی اگر آدم‌هایی که در این فضا نیستند راجع به من همان فکرهایی را بکنند که من قبلاً کردم، مهم نیست. تئاتر برای من یک چیز عجیب است. اگر بگویند شما تا ابد نمی‌توانید در هیچ فیلمی بازی کنید برایم ناراحت‌کننده است ولی اگر بگویند دیگر هیچ‌وقت نمی‌توانید تئاتر کار کنید برایم شبیه مرگ است. این مسئله را بارها در زندگی‌ام ثابت کرده‌ام و می‌توانید از آدم‌هایی که با آن‌ها کار کرده‌ام بپرسید. گاهی شده ساعت 11 شب تا سه صبح سر تمرین تئاتر بوده‌ام و بعد ساعت پنج صبح به سر صحنه فیلمبرداری رفته‌ام. واقعاً تئاتر حالم را خوب می‌کند. من هیچ ادعایی هم ندارم. آن‌قدر هنرپیشه‌ها و بازیگران بزرگی در تئاتر داریم که من در یک گوشه‌ای ایستاده‌ام و هنوز یاد می‌گیرم. همین یاد گرفتن و اشتباه کردن روی صحنه تئاتر برای من جذاب است. حتی اینکه یک شب‌هایی از سن پایین می‌آیی و فکر می‌کنی خراب کردی هم برای من جذاب است. از صفر تا صد تئاتر برای من جذابیت دارد.

الآن که تئاتر نیست چه‌کار می‌کنید؟

به نظرم خیلی سخت است. حتی می‌خواستیم تمرین یک نمایشی را شروع کنیم ولی آن‌قدر اوضاع بلاتکلیف است که نمی‌دانم باید چه‌کار کنم. یک چیز بامزه‌تر بگویم. صحنه برایم ترسناک است چون من هنوز دارم یاد می‌گیرم و راه زیادی دارم که روی صحنه یک آدم بی نقص دیده شوم. صحنه یک چیز عجیب و غریب است. اوایل فکر می‌کردم تئاتر شوخی است و بازی می‌کردم و بیرون می‌آمدم ولی بعدها وقتی کمی جلوتر رفتم فهمیدم قضیه جدی است. شما از قبل باید آماده باشید و به آن فکر کنید و همه چیز را خالی کنید. حال دلچسبی داشت که متأسفانه الآن از آن محروم هستیم.

البته الآن تمرینات تئاتر برقرار است و گروه‌های زیادی دارند تمرین می‌کنند.

متأسفانه از بخت بد من، دو نمایشی که با آن‌ها صحبت کرده بودم به خاطر کرونا متوقف شدند. امیدوارم آن نمایش‌ها راه بیفتند و ما با ماسک و دستکش به سر کار برویم.

صحرا اسداللهی- لایو اینستاگرام
اولین ورود شما به سینما با فیلم "فروشنده" بود. درست است؟

"فروشنده" اولین ورود جدی من به سینما بود و قبل از آن کارهای کوچولو انجام داده بودم که نمی‌خواهم راجع به بعضی از آن‌ها چیزی بگویم. مثلاً یک کار کوچولو با آقای مازیار میری کرده بودم. من اولین بار دوربین فیلمبرداری را سر یک برنامه ترکیبی با نام "مثبت من" به کارگردانی نوید محمودی دیدم. ایشان به من گفتند بیا در یک قسمتی از برنامه قصه کوتاه تعریف کن. همان جا بود که گفتم من باید بروم درس این حرفه را بخوانم.

چه سالی بود؟

فکر می‌کنم سال 1392 بود. من با خودم گفتم باید درس این حرفه را بخوانم چون یک کتاب جلوی من گذاشته بودند تا از روی آن کتاب بخوانم ولی فضای آن‌‌جا آن‌قدر برای من عجیب و غریب بود که الآن وقتی به آن کلیپ‌ها نگاه می‌کنم با خودم می‌گویم آقای محمودی چطور من را از استودیو بیرون نینداختند؟ (با خنده). می‌خواهم بگویم از این اشتباهات کرده بودم ولی کار جدی اصلاً نکرده بودم. من یک مستندی با نام "من را انتخاب کن" ساختم که اسم آن را عوض می‌کنم. اگر من از کودکی اهل سینما و تئاتر نبودم، حداقل تمام این سال‌ها تلاش کردم آن بخش را جبران کنم. فکر می‌کنم آدم‌های دیگر اگر راه می‌روند، من باید بدوم تا به آن‌ها برسم چون اصولاً انجام دادن یک کاری که آگاهی آن را ندارم اذیتم می‌کند. از وقتی در کلاس‌های استاد سمندریان شرکت کردم همکلاسی‌هایم آدم‌های باسوادی بودند. یک عده راجع به چخوف و یک عده راجع به اشمیت حرف می‌زدند ولی آن موقع من نمی‌دانستم چه‌کار کنم. آن‌قدر عقده‌ای بودم که مثلاً می‌رفتم یک کتاب می‌خواندم و سرکلاس طوری صحبت می‌کردم که انگار تمام کتاب‌های آن نویسنده را خوانده‌ام. من از همکلاسی‌های آن دوره‌ام ممنون هستم چون اگر به آن‌ها حسادت نمی‌کردم اصلاً چنین کاری نمی‌کردم. از آنجا شروع به یک دویدن عجیب و غریبی کردم و احساس کردم باید به آن‌ها برسم. صادقانه تلاش زیادی کردم که به ‌آن‌ها برسم. فیلم‌های زیادی دیدم و کتاب‌های زیادی خواندم. همین الآن هم دارم همین کار را انجام می‌دهم. تقریباً تبدیل به چیزی شده که اگر انجامش ندهم به خودم می‌گویم پس تو به چه دردی می‌خوری؟ پس از چند وقت که فیلم دیدن را شروع کردم، فیلم "شهر زیبا" را دیدم. خدا شاهد است که من آن موقع نمی‌دانستم آقای فرهادی آدم بزرگی هستند. ایشان آدم بزرگی بودند ولی من نمی‌دانستم. وقتی فیلم "شهر زیبا" را دیدم و احساس کردم در آن فیلم یک چیزی وجود دارد که در هیچ فیلم دیگری ندیده‌ام. بازی در فیلم "فروشنده" هم یکی از آن چیزهایی است همیشه از آن سوء‌استفاده می‌کنم چون به نظرم ویژه‌ترین اتفاق زندگی من بوده است. هر چیزی که بعد آن پیش آمد یا نیامد مهم نیست. چیزی که اهمیت دارد این است که من بزرگترین لذت زندگی را در همان لحظات کوتاه بردم. زمانی که فیلم "شهر زیبا" را دیدم احساس کردم این فیلم، سینمای درست است. اغلب فیلم‌هایی که می‌دیدیم راجع به قصه‌های عاشقانه بود. اتفاقاً "شهر زیبا" هم یک قصه عاشقانه دارد ولی شبیه هیچ فیلمی نیست. وقتی این فیلم را دیدم کارگردانش برایم جذاب شد. بعد به صورت تخصصی تمام آثار کارگردان‌های معروف ایرانی را دیدم و بعد به سراغ سینمای خارج رفتم. می‌خواهم بگویم من مطمئن هستم هر چیزی که از دل‌تان می‌گذرد، خدا آن را کف دست‌تان می‌گذارد. امروز هم یک اتفاق ویژه‌ای برای من افتاد. من از ته دلم از خدا خواستم با آقای فرهادی کار کنم و همین‌طور هم شد. آن‌قدر مدهوش آقای فرهادی بودم که اصلاً نمی‌دانستم چطور باید بازی کنم و فقط همین‌طور برای خودم مشغول بودم. شاید الآن اگر زمان برگردد به آن فکر ‌کنم که باید چه‌کاری انجام بدهم. آن موقع بی تجربه بودم. آن‌قدر مدهوش بودم که شبیه یک بچه‌ای بودم که در یک جای غریبی گیر کرده است ولی تمام مدت داشتم لذت می‌بردم. هم برای اینکه با آقای فرهادی که برای همه سینما مهم است کار می‌کردم و هم من یک چیزی را آرزو کرده بودم که الآن کف دستم بود. یک لذت عجیب غریبی داشت و من واقعاً از ایشان ممنون هستم چون من به شدت بی تجربه بودم. وقتی به کارهای سابق خودم نگاه می‌کنم با خودم می‌گویم ای کاش این کار را نمی‌کردم و ای کاش کمی درست‌تر بودم. همیشه وقتی یک کار از خودم نگاه می‌کنم دلم می‌خواهد آن کار را روتوش کنم ولی وقتی فیلم "فروشنده" را می‌بینم، با تمام غلط‌هایش می‌گویم کیف کردم. وقتی از بازی در این فیلم لذت بردم، ترجیح می‌دهم به این لذت فکر کنم و نه اشتباهاتی که کرده‌ام.

آن اتفاق ویژه‌ای که امروز برای‌تان افتاد چه بود؟

یک اتفاق کاری است که اجازه ندارم چیزی از آن بگویم ولی اتفاقی برایم افتاد که تصورش را نمی‌کردم. شاید یمن قدم سلام سینما است (با خنده). این اتفاق هم از آن اتفاقاتی است که یک روزی از دلم گذشته و امروز کف دستم است. اگر خدا یک چیزی را به ما نمی‌دهد مطمئن باشید که بهتر آن را می‌دهد. من از وقتی در زندگی به این عقیده رسیدم دیگر چندان عجله‌ای ندارم. یک جمله خیلی معروف هست که در فضای مجازی و اینستاگرام خیلی از آن استفاده می‌کنند. می‌گوید: "کار خوبه که خدا درستش کنه". به نظرم جمله بسیار درستی است. خدا اگر بخواهد شدنی است.

شما اولین کار جدی‌تان را با اصغر فرهادی کار کردید. آقای فرهادی کارگردان بزرگی است و قبل از فیلم "فروشنده" فیلم‌های بزرگ و موفقی را کار کرده است. بالأخره خود فیلم "فروشنده" هم کار بسیار ویژه‌ای شد. این همکاری چه تأثیری در کارهای بعدی شما گذاشت؟ آیا باعث شد که بیشتر دیده شوید و پیشنهادات بیشتری دریافت کنید یا اینکه باعث شد در انتخاب نقش‌ها سخت‌گیرتر شوید؟

قطعاً تمام اتفاقاتی که تا به امروز برای من افتاده را مدیون آقای فرهادی هستم. اگر هم اتفاقی نیفتاده تقصیر خودم بوده است. پس از فیلم "فروشنده" کارهای بسیار زیادی به من پیشنهاد شد ولی متأسفانه در بعضی از انتخاب‌هایم اشتباه کردم. الآن دلم می‌خواهد که یک سری از کارها را نمی‌کردم. یعنی صبوری می‌کردم و سر یک سری کارها نمی‌رفتم. پس از هفت سال الآن می‌فهمم که شما وقتی سر یک کار هستید، فقط این کافی نیست که صبح بلند شوید و به سرکار بروید، بلکه شما باید روی آن کاراکتر تمرکز کنید. قطعاً نتیجه آن صد درصد پذیرفته نیست چون من هنوز راه درازی در پیش دارم ولی تو باید صد خودت را بگذاری. من یک مدت آن‌قدر کار کردم که احساس می‌کنم در بعضی کارها صد خودم را نگذاشتم. فقط می‌رفتم که یک کاری کرده باشم. الآن خیلی دلم می‌خواهد از بین گزینه‌هایی که دارم آهسته و گزیده انتخاب کنم. منظورم این است که الآن وقتی یک نقش به من پیشنهاد می‌شود اول به این فکر می‌کنم که آیا آن نقش برای من هست؟ من می‌توانم روی آن تمرکز کنم؟ نمی‌گویم بی غلط انجام‌شان می‌دهم ولی به نظرم همین که روی آن‌ها تمرکز می‌کنم نسبت به قبل پیشرفت محسوب می‌شود.

در بسیاری از کارهای موفق در اکران و جشنواره‌های خارجی بازی کرده‌اید. این اتفاق چقدر حاصل شانس بوده و چقد حاصل تلاشی که انجام داده‌اید؟

خدا خیلی من را دوست دارد. به شدت آدم خوش‌شانسی هستم ولی تلاش هم کرده‌ام. نمی‌خواهم این حرف را بزنم که این ذهنیت به وجود بیاید الآن آدم کاملی شده‌ام ولی گاهی که می‌توانستم خوش‌گذرانی کنم همیشه به این فکر می‌کردم ممکن است عقب بیفتم. از آنجایی که کمی در ذهنم دغدغه فیلمسازی دارم، فیلم دیدن و کتاب خواندن برای من مقوله بسیار جدی است. ضمن اینکه من اعتراف می‌کنم پس از این همه تئاتر که بازی کردم، هنوز هم که هنوز است هر روز تمرین صدا و بیان می‌کنم. الآن به جایی رسیده‌ام که نقص‌های خودم را فهمیده‌ام. فهمیدن اینکه شما چه ایرادهایی دارید یک پله بسیار بزرگ است. هر روز مثل یک آدمی که تازه وارد این فضا شده تمرین می‌کنم. گاهی مادرم به من می‌گوید دیوانه‌ شده‌ای؟ این ادا اصول‌ها یعنی چه؟ منظورم این است که حداقل من دارم برای این کار تلاش می‌کنم. این مقوله برای من جدی است و دلم می‌خواهد راجع به کارم آگاهی داشته باشم. دلم نمی‌خواهد مثل روز اول که سرکلاس استاد سمندریان نشستم و هر آدمی راجع به هر کتابی صحبت می‌کرد، سرم را برگردانم. دلم می‌خواهد بدانم و بخوانم. تا آنجایی که می‌توانم و در توانم هست این آگاهی را داشته باشم. من احساس می‌کنم بخش زیادی از بازیگری غریزه است ولی از نظر من بازیگری که سواد یک کاری را دارد با ارزش‌تر از بازیگری است که این کار را فقط از روی غریزه انجام می‌دهد. حتی خواندن رمان هم می‌تواند تأثیرگذار باشد. رمان‌ها مانند کتاب استانیسلاوسکی به شما نمی‌گوید وقتی به روی صحنه می‌روید باید فلان کار را انجام بدهید ولی به شما تصویر می‌دهد. مدام در ذهن‌تان تصویرسازی می‌کنید و یک‌دفعه می‌بینید در ذهن‌تان آدم‌های زیادی هستند که شما آن‌ها را خلق می‌کنید. دیدن آدم‌ها هم شبیه کتاب خواندن کاربردی و به درد بخور است. اینکه آدم‌ها را به چشم خریدار نگاه کنید و رفتارهای آن‌ها را تحلیل کنید.

صحرا اسداللهی لایو اینستاگرام
برای شما مهم‌ترین فاکتور در انتخاب نقش چیست؟ 

یک صحبتی با من راجع به فیلم "پسرکشی" کردند با این مضمون که شما ناراحت نیستید نقش کسی را بازی کردید که دیالوگ ندارد؟ می‌خواهم اینجا بگویم اصلاً برایم اهمیت ندارد چون اعتقاد دارم سینما یعنی تصویر. شما وقتی باید دیالوگ بگویید که ضرورتی وجود داشته باشد. در حال حاضر دلم می‌خواهد کاراکتری را انتخاب کنم که من را وارد چالش کند. یعنی وقتی از سر فیلمبرداری برمی‌گردم من را مجبور کند که بروم راجع به آن بخوانم و تصویر ببینم و در ذهنم دنبال آدم‌هایی شبیه آن کاراکتر بگردم. نمی‌دانم چقدر مشهود است ولی واقعاً دارم این کار را انجام می‌دهم. اسم این کار تلاش است. آدم‌هایی که کار من را می‌بینند باید بگویند که چقدر موفق بوده‌ام. اوایل انتقادها خیلی من را ناراحت می‌کرد ولی الآن خوشحالم می‌کند. من می‌گویم ما خودمان انتخاب کردیم که وارد این فضا شویم، بنابراین باید خودمان را طوری تربیت کنیم که شبیه کیسه بوکس شویم. یعنی آن‌قدر باید سفت و مقاوم شویم که وقتی یک نفر به ما مشت زد تکان نخوریم. در حال حاضر نقدها من را ناراحت نمی‌کند و به آن‌ها فکر می‌کنم. اگر انتقادشان را قبول داشته باشم حتماً باید خودم را درست کنم. مهم‌ترین فاکتور من برای نقش این است که آن نقش در قصه یک تأثیری داشته باشد. آقای فرهادی اگر به من می‌گفتند بیا فقط رد شو، باز هم می‌رفتم. می‌خواهم بگویم در کار آقای فرهادی این‌طور نبود که من به ایشان بگویم ببخشید نقش من چیست؟ نقشی که ‌در آن فیلم بازی کردم نقش بود و در روند قصه تأثیر داشت. خدا را صد هزار مرتبه شکر، در تئاتر این‌طور شده‌ام که می‌توانم نقش‌هایم را انتخاب کنم. در انتخاب‌ نقش‌ها برایم اهمیت دارد که آن نقش حتماً باید کاراکتری باشد که روی آن یک کاری انجام بدهم. دلم می‌خواهد آن نقش کمی برایم چالش برانگیز باشد. کاراکتری باشد که هر دفعه حداقل یک چیز جدیدی برای خودم داشته باشد.

کاراکتری که در فیلم "پسرکشی" بازی کردید هم همین‌طور بود. هم در قصه تأثیرگذار بود و بازی شما کاملاً با چشم، نگاه، عصبانیت و غصه بود.

من این مدل نقش‌ها را خیلی دوست دارم.

طبیعتاً این نقش‌ها سخت‌تر هم هستند.

بله، همین‌طور است. خوشحال هستم که شما این را می‌گویید.

چه بازخوردی از اکران فیلم "پسرکشی" گرفتید؟ این فیلم چند وقتی است که دارد به صورت آنلاین اکران می‌شود.

معمولاً یک سری آدم همیشه اطراف‌مان هستند که از ما تعریف می‌کنند و به آدم حال خوب می‌دهند. من آن‌ها را نمی‌گویم ولی در همین مدت کمی که فیلم "پسرکشی" اکران شده است بازخورد منفی نشینده‌ام. فقط یک بازخورد منفی درباره نقشم شنیدم. غیر از آن هر بازخوردی که گرفتم خدا را شکر بازخورد بسیار خوبی بوده است. از کارگردان این کار ممنون هستم که به من فرصت دادند تا در این فیلم بازی کنم.

چطور به فیلم "پسرکشی" اضافه شدید؟    

یک روز آقای دکتر محمدهادی کریمی تماس گرفتند و من به دفتر ایشان رفتم. ایشان قبلاً هم از من کار دیده بودند. در آنجا با همدیگر صحبت کردیم و همان روز محبت کردند و تصمیم گرفتند این نقش را به من بسپارند.

می‌دانید که ایشان کدام کار شما را دیده بودند؟

فکر می‌کنم چند کار من را دیده بودند. همین جا می‌خواهم از ایشان تشکر کنم. بازی در فیلم "پسرکشی" برای من تجربه بسیار خوبی بود.

کار با دکتر کریمی چطور است؟

به نظرم از آنجایی که دکتر کریمی سینما را خیلی می‌شناسند، کار با ایشان سخت ولی لذت‌بخش است. من در کنار کل گروه حالم خوب بود. "پسرکشی" یک گروه جمع و جور داشت که هر کسی کار خودش را می‌کرد. آقای یاری تهیه‌کننده فیلم به شدت انسان شریفی بود. من ممنون هستم که به من اجازه دادند در گروه لذت‌بخش آن‌ها حضور داشته باشم.

در این فیلم تعامل‌تان با سایر بازیگران چطور بود؟

من با خانم ژاله صامتی، خانم شهنار نصرتی و آقای سهیل قاصدی که نقش همسرم را بازی می‌کرد بازی داشتم. من در زندگی شخصی کمی آدم عجول هستم ولی در کار آدم به شدت آروم و بی تنشی هستم. به همین خاطر تاکنون یادم نمی‌آید سر کاری رفته باشم و با عوامل فیلم مشکل داشته باشم. به هر حال همیشه یک سری چیزهای کوچک در سینما وجود دارد که آدم را اذیت می‌کند ولی این‌طور نبوده که من بگویم فلان بازیگر اذیتم کرد.

کمی درباره نقش‌تان در این فیلم بگویید.

به نظرم نقش مهمی است. یک نقشی است که نمی‌شود او را حذف کرد چون ماجرا از او شروع می‌شود. من در محیط کوچکی به اسم کندر بزرگ شده‌ام. یک روستا است که به شدت آن را دوست دارم و عاشق هم‌محلی‌هایم هستم. می‌خواهم بگویم من در جایی بزرگ شده‌ام که مشابه این قصه را بارها دیده‌ام. زنانی که از آنها استفاده ابزاری می‌شود و هیچ‌کس تا ابد اسم‌شان را نمی‌گوید. یعنی همسرشان تا آخر عمر حتی یک بار هم اسم‌شان را صدا نمی‌زند. یا به اسم پسر بزرگ صدای‌شان می‌زند یا با ایما و اشاره و یا منزل و ضعیفه صدایش می‌کنند. خانمی که در آنجا زندگی می‌کند تا لحظه‌ آخر که دارد می‌میرد ابزاری است که از آن یک استفاده‌ای می‌شود. ما همیشه در فیلم‌ها دیده‌ایم که وقتی زن دوم می‌آید تمام توجه‌ها معطوف به او می‌شود و عنان خانه را توی دستش می‌گیرد، اما در "پسرکشی" این‌جوری نیست و اتفاقاً در این فیلم به زن دوم بیشتر از هر کس دیگری ظلم می‌شود. این زن را می‌آورند تا برای آن خانه پسر بیاورد و بعد از خانه بیرونش می‌کنند. یک نفر از من پرسید چرا کاراکترت اسم نداشت؟ من دلیل اینکه بقیه کاراکترها اسم ندارند را نمی‌دانم، اما فکر می‌کنم علت اینکه کاراکتر من اسم ندارد از تیزهوشی دکتر کریمی است. چه اهمیتی دارد که اسم این کاراکتر چه باشد؟ مگر اصلاً کسی اسم این کاراکتر را صدا می‌کند؟ نه. این کاراکتر آمده تا یک کاری را برای مرد انجام بدهد و برود که می‌رود. به نظرم در قصه جریان‌ساز می‌شود.

در "پسرکشی" با نسیم ادبی بازی نداشتید؟

چرا دیگر! من وارد آن خانه می‌شوم و مادر شوهرم که نسیم ادبی است انتخابم می‌کند. خانم ادبی از دوستان خیلی خوب من هستند و به شدت هم برای‌شان احترام قائل هستم.

صحرا اسداللهی لایو اینستاگرامی
شما در کارهای تلویزیونی هم بازی کرده‌اید. کدام یک از آن کارها بیشتر دیده شده است؟

کلاً سریال‌هایم خیلی دیده شدند. پارسال دو سریال داشتم که یکی از آنها "دلدار" بود که من در آن سریال بعد از "مثبت من" دوباره با نوید محمودی کار کردم. کار دیگر هم "از یادها رفته" به کارگردانی آقای بهرامیان بود. به نظرم هر دوتایش دیده شد. اینکه گفتم من پشیمان هستم که در یک سری کارها بازی کرده‌ام، منظورم سریال‌ها و کارهای تلویزیونی نبود. کار تلویزیونی اتفاقاً برای من خیلی باارزش است. شاید آدم از یک زمانی به بعد تصمیم بگیرد یک ذره فضایش را عوض کند ولی به نظر من تلویزیون باعث می‌شود که آدم‌ها یک ذره تو را بشناسنند. چرا باید به اتفاق به این مهمی بی توجهی کنیم؟

چه شد که به سمت کارگردانی رفتید؟

دغدغه‌ام بچه‌ها هستند و کاری که ساختم تماماً راجع به چند بچه است. اتفاقاً خیلی هم کار خوبی است.

مستند "تست دوربین" کار بسیار موفقی بوده و برای جشنواره‌های مختلف انتخاب شده و جایزه برده است. یک ذره راجع به آن برای‌مان بگویید. ایده‌اش از کجا آمد و فکر می‌کنید این‌قدر موفق شود؟

من می‌خواستم یک فیلم کوتاه بسازم و به چند دلیل نمی‌خواستم در این فیلم کوتاه از دختر بچه‌ای استفاده کنم که قبلاً بازی کرده است. دلم می‌خواست یک دختر بچه کاملاً معمولی باشد شبیه بچگی‌های خودم. یک دختر بچه خوشگل، سرزبون‌دار و شیک و پیک نمی‌خواستم. دنبال همچین دختر بچه‌ای می‌گشتم و هدفم این بود که یک کار داستانی بسازم. در پیش تولید کار داستانی‌ام رسیدم به یک سری داستان‌ها در زندگی بچه‌های کوچک که دیدم وقتی ماجرای این‌ها این‌قدر جذاب است چرا من مستند این‌ها را نسازم؟ بعد هم مستند و هم فیلم داستانی این بچه‌ها را ساختم ولی باورتان نمی‌شود که فیلم داستانی من به موفقیت فیلم مستندی که ساخته بودم نشد. البته می‌خواهم یک اعترافی بکنم که تا حالا آن را هیچ‌وقت و هیچ‌ جا نگفته‌ام. اینجا اولین جایی است که دارم این موضوع را می‌گویم و شاید خیلی از صمیمی‌ترین دوستانم نیز این را ندانند. من وقتی کارم را شروع کردم ابتدا گزارشگر "صبح بخیر ایران" بودم. آنجا بعضی روزها یک موضوعاتی داشتیم که به سراغ مردم می‌رفتیم و نظرشان را راجع به این موضوع‌ها می‌پرسیدیم. من آنجا فهمیدم که در مستند ساختن و رفتن به سراغ آدم‌های واقعی به چه چیزهای جذابی می‌رسید.

باز هم فیلم می‌سازید؟

قطعاً می‌سازم.

کی شروع می‌کنید؟

الآن شروع کرده‌ام. راش‌هایش را گرفته‌ام. این فیلم هم مستند است. دلم می‌خواهد که امسال فیلم بلندم را هم بسازم ولی می‌دانم که یک پروسه عجیب و غریب دارد. اما یک فیلم مستند ساخته‌ام که هنوز تدوین نشده است. راجع به تجاوز به یک دختر بچه کوچولو است اما اصلاً به موضوع تجاوز نمی‌پردازم و سراغ یک چیز دیگری رفته‌ام. داستان فیلم را تعریف نمی‌کنم تا بعداً فیلم را می‌بینید برای‌تان جذابیت داشته باشد. به نظرم فیلم بدی نمی‌شود.

به موسیقی فیلم خیلی علاقمند هستید. در این زمینه فعالیتی دارید؟

به موسیقی به شدت علاقه دارم.

ساز هم می‌زنید؟

ساز نمی‌زنم ولی موسیقی تنها چیزی است که از سینما و تئاتر بیشتر دوستش دارم. تنها چیزی که حالم را به شدت خوب می‌کند واقعاً موسیقی است.

صحرا اسداللهی لایو اینستاگرامی
بهترین فیلمی که این اواخر دیده‌اید چه فیلمی بوده است؟

فیلم‌های خوب زیادی دیده‌ام. به نظرم "پلتفرم" خیلی فیلم خوبی بود.

فیلم ایرانی چطور؟

"جهان با من برقص" را دیدم که دوستش داشتم. به نظرم "جهان با من برقص" یک اتفاق نو در سینما است. فیلم دیگری که دیدم و خیلی دوستش داشتم "پرتره زنی میان آتش" بود. کارگردان مورد علاقه‌ام که در این مدت همه فیلم‌هایش را دیده‌ام، هانکه است. هانکه و فون تریه را خیلی دوست دارم. کارهای هانکه از آن کارهایی است که هر بار تماشای‌شان می‌کنید یک چیز جدیدی کشف می‌کنید.

سروش صحت واقعاً خیلی خوب می‌سازد. هم سریال‌هایش خوب است و هم فیلم جدیدش کار خوبی است.

به نظرم همه فیلم "جهان با من برقص" را ببینند. فیلم خیلی خوبی است. تو اگر راجع به کاری که داری انجام می‌دهی آگاهی داشته باشی و بدانی داری چه‌کار می‌کنی، به هر حال کارت دیده می‌شود. ممکن است زمان ببرد. شاید تو عجله کنی و بگویی من همین الآن دلم می‌خواهد نقش یک فلان کار را بازی کنم و این امکان فراهم نشود ولی اشکال ندارد. بگذار وقتی بشود که تو بلد باشی کارت را انجام بدهی. آقای صحت آن‌قدر سینما را می‌شناسند و آن‌قدر در این زمینه مطالعه دارند که وقتی فیلم می‌سازند و شما می‌بینید متوجه می‌شوید که همه چیزش درست است.

کدام نقش‌تان را بیشتر دوست داشته‌اید؟

نمی‌خواهم بگویم. خیلی نقش‌ها را دوست داشته‌ام و اگر بگویم ممکن است دلخوری پیش بیاید.

بازی در چه ژانری را بیشتر دوست دارید؟

اجتماعی.

در پایان اگر نکته‌ای باقی مانده است به مخاطبان ما بگویید.

می‌خواهم بگویم خوشحال‌کننده‌ترین خبری که به من می‌تواند برسد این است که آن سه جوان بخشیده شوند.

فیلم های مرتبط

افراد مرتبط