میهن (کتایون ریاحی) و مانی (محمدرضا گلزار) | حکایت دشواری عشق آدمیزاد به آدمیزاد

همه چیز معمولی و متعارف بهنظر میرسد: یک زن و یک مرد عاشق هم میشوند. اما وقتی زن یک استاد دانشگاه تقریبا چهل ساله باشد و مرد، دانشجوی بسیار جوانترِ او، آن هم زمانی که داستان دارد در ایران رخ میدهد، همین ارتباط کاملا تابوشکن بهنظر میرسد. فریدون جیرانی در طول فعالیت سینماییاش بارها تلاش کرده تا با خطوط قرمز سینمای ایران بازی کند و حاصل کار او از موفقیتهای بزرگ تا شکستهای سنگین نوسان داشته است. «شام آخر» در سمت موفق کارنامه جیرانی قرار میگیرد. در «شام آخر» با رابطهای روبهرو هستیم که از جنبههای مختلف روی لبه تیغ حرکت میکند؛ درست همچون شرایطی که شخصیتهای اصلی تجربه میکنند. میهن زنی است که هم مقتدر بهنظر میرسد و هم از نوعی خلأ عاطفی رنج میبرد. از سوی دیگر مانی به یک اندازه میتواند سرکش و عاشقپیشه، استوار و اغواگر، جسور و پیشبینیناپذیر باشد. شکلگیری یک رابطه عاشقانه میان چنین دو شخصیتی، با هیچ منطقی سازگار نیست جز منطق احساسات شدید بشری. شاید به همین دلیل هم هست که بهسختی میتوان پایانی غیرتراژیک برای آن تصور کرد. «شام آخر» نه فقط نمایش یک لذت ممنوعه و جذاب، بلکه اثری جسورانه در مورد نمایش شکافهای عمیق میان دو طبقه، دو نسل و دو جنسیت هم هست.