«سنگ بست»؛ روایت انتخاب، شرافت و روزنههای امید در دل تاریکی

مهرداد کوروشنیا: طبق باور اگزیستانسیالیستها زندگی بیمعنا است، مگر اینکه خود شخص به آن معنا دهد. این بدین معنا است که ما خود را در زندگی مییابیم. آنگاه تصمیم میگیریم که به آن معنا یا ماهیت دهیم. همانطور که سارتر عنوان میکند: ما محکومیم به آزادی؛ یعنی انتخابی نداریم جز اینکه انتخاب کنیم و این آزادی در انتخاب، ما را دچار دلهره و اضطراب میکند. یعنی اندیشه و احساس ما در برابر آنچه برگزیدهایم ما را راحت و آسوده نمیگذارد و از این رو انسان مسوول آن کسی است که هست. منظور این نیست که انسان مسوول فردیت خاص خود است، بلکه مسئول تمامی انسانها و وضعیت پیرامون خود است.
سارتر میگوید که هر شخص باید بتواند در مورد گزینشهای خود به دیگران توضیح بدهد و پاسخگوی آنها باشد. به عبارتی هریک از ما مسئول شکلگیری آن کسی هستیم که شدهایم و مسوول جهانی هستیم که آن را میسازیم.
نمایش «سنگ بست» به نویسندگی و کارگردانی محمد مهدی خاتمی از این جنس است. آدمهای نمایش مرتبا در وضعیتهای انتخاب قرار میگیرند، «آهو« بین تعهد به همسر و شرافت شخصیاش و تن دادن به «بشیری» صاحبخانه حریص و فرصت طلب، بین راحت زیستن و رنجِ شرافت یکی را برگزیند، «سرهنگ ترکمندی» نیز برای تامین خواسته همسر برای ارتقای رفاه زندگی و برطرف شدن نیاز خانوادهای مستحق، یکی را برگزیند. حتا «نایب» در زندان هم بین دلبستگی و رفاه همسرش مجبور به انتخاب و تحمل این دلهره و اضطراب است.
این نمایش گویی یادآور انسان اگزیستانسیالیستی ایرانی است با همه رنجها و دردهای انتخاب و مسئولیت پذیری، اما در انتهای این قصه اگزیستانسیالیستی شخصیتش را به فضای باورمند و ایمانی هدایت میکند و قصه «آهو » و «ترکمندی» را به فضای گره میزند که در آن میتوان بخشید و دریافت کرد. امری باورمند که هزاران سال در انتهای نو میدی و سرخوردگی راهی به سوی امیدواری میگشاید. قصه «سنگ بست» قصه روزنههای نور در دل تاریکی است، خاتمی با این نمایش به ما یادآوری میکند میتوان رنج و مرارت شرافت را پذیرفت اما روزنههای امید را نبست. مهم نیست این امید، پنجره فولاد امامی معصوم باشد یا آتشکدهای زرتشتی یا معبد آناهیتا در جنگلی کوهستانی یا کنیسهای در شهری دور افتاده یا هر مظهری برای توسل و امیدواری در جهانی شکننده و رنج آور.
در قصه خاتمی، مهم امر ایمانیست که به ما در تاریکیها و سختیها، امیدی برای ادامه و تحملی برای زیستن میدهد. نمایش «سنگ بست» مانند قصه ایمانیاش روایتی سیال و ذهنی با فضاسازی غیر واقعی دارد، گویی باور متافیزیکی متن در جهان اجرا و طراحی صحنه و میزانسنها هم خود را بروز داده و تکههای از هم گسسته و سیالی را به تماشا میگذارد که جهان متن را با فضای اجرا همگون میسازد. از این رونمایش «سنگ بست» نمایش قابل تامل ست. نمایشی دیدنی با بازیهای در خور توجه و بازیگرانی بیادعا.