جستجو در سایت

1404/02/08 14:54
اختصاصی سلام سینما

بررسی ارجاعات سینمایی در آثار هومن سیدی

بررسی ارجاعات سینمایی در آثار هومن سیدی
هومن سیدی، کارگردان ایرانی شناخته‌شده، در هر فیلم و سریال خود، به نوعی از ارجاعات سینمایی بهره می‌برد. در این مقاله، به بررسی این ارجاعات و تأثیرات سینمایی در آثار او می‌پردازیم.
به گزارش سلام سینما

«من از تمامی فیلم‌هایی که تا به حال ساخته شده‌اند می‌دزدم. عاشق این کار هستم...هنرمندان عالی می‌دزدند، آن‌ها ارجاع نمی‌دهند» این جمله را کوئنتین تارانتینو در مصاحبه‌ای با مجله‌ی امپایر گفته است، و شاید باورتان نشود اما او حتی جمله‌ی آخر این نقل قول را هم از پابلو پیکاسو، نقاش مطرح اسپانیایی و از بنیان‌گذاران سبک کوبیسم، دزدیده است که جایی گفته «هنرمندان خوب کپی می‌کنند، هنرمندان بزرگ می‌دزدند.». 

در تاریخ سینما کمتر کارگردانی را می‌توان یافت که از هنرمندان قبل و یا هم عصر خود تاثیر نگرفته، به آن‌ها ارجاع و ادای دین نکرده و یا در مواردی حتی به دزدی از آن‌ها متهم نشده است، از کارگردانان جوانی مانند ادگار رایت، دیمین شزل و رایان کوگلر گرفته تا قدیمی‌ترهایی مانند اسپیلبرگ، اسکورسیزی و گُدار، هر کدام به نحوی عشق فراوان خود را به سینما و صنعت فیلم‌سازی بیان کرده‌اند و گاه حتی در مورد آن یک یا چند فیلم ساخته‌اند.

از همان ابتدا مسئله‌ی ارجاع به فیلم‌سازان محبوب توسط کارگردانان بحثی به شدت داغ و جنجالی بوده است که با ورود هنرمندان پست مدرن، که یکی از نمودهای آن بازیافت و استفاده از تم‌ها و سبک آثار هنری قدیمی است، به سینما این ماجرا بیش از پیش باعث اختلاف میان هنرمندان، منتقدان و مخاطبان شد.

هومن سیدی، کارگردان، نویسنده و بازیگر ایرانی، نیز از جمله‌ی چنین عشاق سینمایی است که از کار هنرمندان مختلف برای ساخت آثار سینمایی خود وام می‌گیرد و در حالی که در سینمای ایران کارگردانانی مانند ساموئل خاچیکیان، محسن مخلباف، با ساخت فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما (1370)، داریوش مهرجویی، کیانوش عیاری و شهرام مکری با ساخت آثاری مملو از ارجاعت سینمایی، موضوع ارجاع از فیلم‌سازان دیگر را، حتی در حد ساخت یک سکانس مشابه یا استفاده از شخصیت‌ها یا پیرنگ یکسان، جا انداخته‌اند با این حال و پس از اکران آثار هومن سیدی، خصوصا چند فیلم و سریال متاخرش، مسئله‌ی ارجاع یا "دزدی" او از فلان فیلم یا سریال تبدیل به بحث داغی می‌شود و گاه تبدیل به موضوع اصلی صحبت در مورد آثار او می‌شود.

 این متن البته قصد ندارد تا به توانایی‌های آقای سیدی در ارجاع به آثار محبوبش بپردازد و این کار را ارزش‌گذاری کند و تنها به دلیل شروع سریال جدید او، وحشی، بهانه‌ای یافته تا بار دیگر به فیلم‌ها و فیلم‌سازان محبوب او نگاهی داشته باشد.

فیلم آفریقا و اولین ارجاعات سینمایی

از همان ابتدا و با اولین فیلم‌ش، آفریقا (1389)، سیدی علاقه‌ و ارادت‌ش را به فیلم‌سازان مختلف نشان داد. داستان فیلم که در مورد سه جوان موادفروش بود که سعی می‌کردند به هر نحوی شده در محیطی خشن دوام بیاورند بینندگان را به یاد نفرت (1995) متیو کاسوویتس انداخت به ماجرای سه جوان می‌پرداخت به دلیل گم شدن یک اسلحه درگیر اتفاقاتی می‌شدند. 

شباهت میان دو فیلم البته به حدی نبود که کسی ادعای کپی بودن فیلم را بکند و بیشتر صحبت‌ها در مورد کیفیت بالای فیلم خصوصا برای شبکه‌ی نمایش خانگی بود که تا چند سال قبل در انحصار کمدی‌ها شانه تخم‌مرغی قرار داشت. بعد از آفریقا، سیدی سیزده (1392) را ساخت که در مورد پسر جوانانی به اسم بمانی (یسنا میرطهماسب) بود که در اکباتان زندگی می‌کرد و در میانه‌ی طلاق پدر و مادرش درگیر ماجراهایی می‌شود، از جمله زن همسایه‌ای (ویشکا آسایش) که خانه‌ی او از اتاق بمانی قابل تماشا کردن است. 

شباهت میان داستان این فیلم و اپیزودی از سریال ده فرمان (1988) که بعدتر به فیلمی به اسم فیلم کوتاهی درباره عشق (1988) تبدیل شد غیرقابل انکار است. همچنین اسم فیلم نیز با فیلم کاترین هاردویک که به زندگی دو دختر سیزده ساله که درگیر مواد هستند نیز یکسان است. سیدی در سومین فیلم بلند خود، اعترافات ذهن خطرناک من (1393)، که نام‌ش بیننده را به یاد اعترافات یک ذهن خطرناک (۲۰۰۲) به کارگردانی جرج کلونی می‌اندازد، به سراغ داستان مردی (سیامک صفری) رفت که به خاطر مصرف ال‌اس‌دی دچار فراموشی شده است و باید با وجود این فراموشی باید با اطرافیان‌ش سروکله بزند . 

فیلم البته شباهت‌هایی با ممنتو (2000) کریستوفر نولان دارد و نمی‌توان الهام گرفتن از آن را نادیده گرفت اما با این وجود تفاوت‌هایی که در میان شیوه‌ی روایت دو فیلم وجود دارد باعث می‌شود تا در نهایت شباهت میان دو فیلم در حد یک الهام گرفتن و ادای دین ساده باقی بماند. 

خشم و هیاهو (1394)، که هم‌نام رمان معروف ویلیام فاکنر نیز هست، هر چند از نظر داستانی شبیه به فیلم خاصی نبود اما همانند بیشتر آثار سیدی از نظر استفاده از شیوه‌های روایی و تکنیک‌های سینمایی نمایانگر علاقه‌ی او به فیلم‌ها کوئنتین تارانتینو و گای ریچی بود، از جمله استفاده‌ی کمیک از خشونت، پرداختن به داستان‌هایی با محوریت افراد خشن و نگاه کمدی به موضوعات سیاه و جدی.

نفوذ فیلم شهر خدا در مغزهای کوچک زنگ‌زده

فیلم بعدی سیدی، مغزهای کوچک زنگ‌زده به دلیل الهام گرفتن از نحوه‌ی فضاسازی و شخصیت‌پردازی شهر خدا (2002) بیش از هر فیلم دیگری از او متهم به تقلید از اثر یک کارگردان، در اینجا البته دو کارگردان به نام‌های فرناندو میرلس و کاتیا لوند، شد. شباهت‌های بصری غیرقابل چشم‌پوشی میان دو اثر، مانند استفاده از پالت رنگی مشابه در برخی نماها  نیز به گونه‌ای بود که بیشتر به جنجال دامن می‌زد اما از طرفی هم نمی‌توان منکر تاثیری که شهر خدا بر آثار مشابه بعد از خود گذاشت شد.

به طوری که در سریال نارکوس و نارکوس:مکزیک نیز می‌توان شباهت‌ها و الهاماتی از شهر خدا را احساس کرد و وجود چنین ارجاعاتی در اثری گانگستری که به محله‌ای فقیرنشنین و موادفروشان آن می‌پردازد کاملا طبیعی است و بخشی از این شباهت‌ها را حتی دیگر نمی‌توان مختص فیلم شهر خدا دانست و باید آن را به عنوان تاثیرات این اثر بر فیلم‌های گانگستری بعد از خود بررسی کرد. در فیلم جنگ جهانی سوم (1401) نیز سیدی از طرفی با پرداختن به شخصیتی فقیر که با دست یافتن به قدرتی اندک دچار تغییرات می‌شود و در نهایت دست به خشونت می‌زند به فیلم برنده‌ی اسکار بونگ جون هو، انگل (2019) ادای دین کرد و با ساخت فیلمی که در آن به پشت صحنه‌ی ساخت یک اثر سینمایی می‌رود در نهایت فیلمی ساخت درباره‌ی سینما. 

از گمشدن اسلحه تا نمایش بارش قورباغه‌ها در سریال قورباغه 

در میان آثار هومن سیدی شاید بتوان بیشترین ارجاعات به فیلم‌ها و کارگردانان مختلف را در سریال قورباغه یافت و این موضوع حتی باعث و بانی نوشته شدن چند مقاله‌ی اختصاصی در مجلات و سایت‌ها مختلف نیز شده است. از همان شب پخش اولین قسمت سریال و به دلیل شباهت‌ها قابل توجه میان داستان این قسمت و فیلم نفرت (1995)، از جمله یکی بودن پیرنگ دو اثر که گم شدن اسلحه‌ای و درگیر شدن سه جوان‌ست، باعث حواشی‌ فراوانی شد.

 با وجود اعلام الهام گرفتن این قسمت، که اتفاقا هم‌نام اولین فیلم بلند سیدی نیز بود، اما جنجالی پیرامون کپی بودن آن شکل گرفت که با شباهت میان تم اصلی سریال و یک استفاده‌ی ساده از یک تکنیک نوازندگی تشدید شد و کمتر کسی به توانایی سیدی و تیم فنی سریال در ساخت یک پایلوت در حد و اندازه‌های استاندارد جهانی توجه کرد.

در قسمت دوم نیز سیدی در نمای پایانی به آثار کوئنتین تارانتینو و استفاده‌ی مکرر او از نماهای جنازه‌ای خونی در صندوق ماشین ارجاع می‌دهد. در قسمت چهارم نیز نحوه‌ی استفاده از پالت رنگی، تقارن افراطی و شخصیت‌های اغراق‌شده از طرفی بیننده را به یاد آثار وس اندرسون می‌اندازد و از طرفی داستان این قسمت و فضای بصری آن به اغذیه‌فروشی (1991) ژان‌-پیر ژونه، که با فیلم آملی (2001) در ایران شناخته می‌شود، و مارک کارو شباهت دارد اما در نهایت و با توجه به فضای فانتزی این قسمت و فلش‌بک بودن آن می‌تواند کار خودش را نیز بکند و چیزی فرای یک کپی ساده باشد. 

فیلم‌ساز حتی در یکی از قسمت‌ها به جانوران شب‌‌زی (2016) تام فورد ارجاع می‌دهد و یا استفاده از نمایش بارش قورباغه‌ها، که هر چند اتفاقی است واقعی، می‌تواند ارجاعی به مگنولیا (1999) پل توماس اندرسون باشد یا در یکی از قسمت‌ها در اواخر سریال رامین (صابر ابر) و فرانک (سحر دولتشاهی) را در حالتی می‌بینیم که کاملا مشابه صحنه‌ی مواد کشیدن مرثیه‌ای برای یک رویا (2000) دارن آرنوفسکی است تا بیشتر از هر اثر دیگری از هومن سیدی، نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی او به فیلم‌ها و سریال‌های روز و متاخر جهان باشد.

نویسنده : آراد فرشچی


ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image