جستجو در سایت

1404/07/16 13:19

«خفه‌شو عزیزم!» تجربه‌ای ابزورد برای مواجهه با فجایع

«خفه‌شو عزیزم!» تجربه‌ای ابزورد برای مواجهه با فجایع
با بازی شهروز آقائی‌پور و المیرا صارمی و با حمایت گالری هنری «ریور»، «خفه‌شو عزیزم!» کوشیده است در ترکیبی از طنز تلخ و تعلیق، به پرسش‌های فرهنگی و اجتماعی روز پاسخ دهد؛ اجرایی که به‌گفته‌ گروه سازنده، تجربه‌ای شخصی و متفاوت برای هر تماشاگر خواهد ساخت.
به گزارش سلام سینما

نمایش «خفه‌شو عزیزم!» نوشته‌ محمدصالح‌علاء و به کارگردانی احمد بیگی از ۲۶ شهریور ۱۴۰۴ در صحنه اصلی خانه نمایش «دا» روی صحنه می‌رود و تا 18 مهرماه هر پیش‌رو هر شب ساعت ۱۹ میزبان تماشاگران است. این اثر که با حمایت گالری هنری «ریور» تولید شده، در امتداد دغدغه‌های فرهنگی گروه سازنده، به سراغ کمدی اجتماعی رفته و با بهره‌گیری از منطق ابزورد، به بحران‌های جمعی و خاطره‌ی مشترک جامعه ایرانی نظر می‌کند. «خفه‌شو عزیزم!» به‌گفته‌ عوامل اجرایی، بیش از آنکه صرفاً روایتگر یک ماجرا باشد، تلاشی است برای کاویدن حقیقت در لابه‌لای گفت‌وگوها و مواجهه‌ مستقیم با آنچه تجربه کرده‌ایم؛ تجربه‌ای که گاه با خنده‌ای آمیخته به اشک همراه می‌شود.

ساختار این نمایش بر چندپارگی روایت استوار است: داستان سه بار و هر بار به شیوه‌ای متفاوت روایت می‌شود تا لایه‌های پنهان واقعیت به‌تدریج از پشت نقاب کلام‌ آشکار شوند. این انتخاب روایی، هم به تعلیق اثر افزوده و هم امکان همذات‌پنداری و نگاه شخصی تماشاگر را فراهم کرده است؛ به‌نحوی که هر مخاطب می‌تواند از زاویه‌ دید خود، نشانه‌هایی تازه بیابد و به جمع‌بندی مستقلی برسد. گروه اجرایی این ساختار را «باستان‌شناسیِ حقیقت» می‌نامد؛ جایی که هر بار بازگشت به صحنه، معادل کنار زدن لایه‌ای از خاکستر وقایع است تا چیزهای ناگفته نمایان شود.

«خفه‌شو عزیزم!» به‌لحاظ لحن و بازیگفتار، روی طنزی تلخ و موقعیت‌های کمیکِ موقعیتی حساب می‌کند؛ طنزی که از دل تناقضات برمی‌آید و با وارونه‌سازیِ کلیشه‌ها، تماشاگر را به مشارکت فکری می‌خواند. در خلاصه‌ داستانی که گروه برای معرفی اثر برگزیده‌اند، جمله‌ای کوتاه و کنایه‌آمیز برجسته شده است: «مرخصی عزاداری گرفتم تا تو را ببوسم!»؛ جمله‌ای که همزمان از تنش میان عاطفه و سوگ، و از جابه‌جایی اولویت‌ها در زمانه‌ ما پرده برمی‌دارد و سمت‌وسوی ابزورد نمایش را روشن می‌کند.

بازیگران این تولید، شهروز آقائی‌پور و المیرا صارمی هستند که در فضایی کمینه‌گرا و متکی به دیالوگ، ضرباهنگ صحنه را پیش می‌برند. طراحی صحنه‌ اثر را احمد بیگی برعهده داشته و کوشیده با کمترین عناصر، امکانی منعطف برای جابه‌جایی موقعیت‌ها و بازخوانی‌های متوالی روایت فراهم کند. فاطمه موسی‌لو طراحی لباس را انجام داده و ایمان اسماعیلی طراح نور نمایش است؛ نوری که در این اجرا، به‌مثابه‌ ابزار جهت‌دهی به نگاه مخاطب و مرزبندی میان روایت‌ها عمل می‌کند. گرافیک و طراحی پوستر را علیرضا غفوری انجام داده و ساخت دکور به فرشاد رستمی سپرده شده است. «ریور گالری» به‌عنوان حامی مالی در کنار گروه قرار دارد؛ علی رستمی مدیر اجرایی، سارا سعادت‌نیا منشی صحنه، و آیدا فاضلی دستیار اول کارگردان هستند. در گروه کارگردانی، شاهین قیطاسی و محدثه بوربور حضور دارند. اردلان آشناگر و فوژان پارسا عکاسان مجموعه‌اند، طاها مجد فیلم‌بردار تیزر است، روژینا حاجیان تصویربرداری پشت صحنه را انجام داده و مدیریت رسانه برعهده‌ معصومه دهقان است.

احمد بیگی، کارگردان نمایش، در یادداشتی که همراه اثر منتشر شده، «گفت‌وگو» را راه آشکارسازی حقیقت می‌داند، نه پوشاندن آن. او «خفه‌شو عزیزم!» را متعلّق به «علم باستان‌شناسی» می‌خواند؛ استعاره‌ای که نشان می‌دهد گروه به‌جای حل‌وفصل سریع یک قصه، بر کاوشِ آهسته و لایه‌به‌لایه تأکید دارد. به‌نوشته‌ بیگی، این نمایش در نهایت شاعرانه و بی‌پرده است؛ فضایی که گاهی خنده و اشک را در هم می‌آمیزد و از تماشاگر می‌خواهد به‌جای تماشاگری منفعل، هم‌سفر پرسش‌ها شود.

دیدگاه‌های بیگی درباره وضعیت تئاتر نیز در گفت‌وگوهایی که همزمان با معرفی اثر انجام شده، به‌روشنی بازتاب یافته است. او تئاتر را «معلم اجتماع» می‌نامد؛ جایی برای کسب درک از درست و نادرست، و محلی برای تمرینِ کنشگری و اخلاق. به باور او، اگر تئاتر حتی کوچک‌ترین تأثیر فرهنگی بر زندگی مردم بگذارد، به وظیفه‌ خود عمل کرده است. بیگی، تئاتر را نه نمایشِ صرفِ آنچه هست، بلکه نمایشِ آنچه می‌تواند باشد می‌داند؛ به همین اعتبار، تئاتر را «پیش‌درآمد رخدادهای اجتماعی و فرهنگی» می‌خواند؛ عرصه‌ای که می‌تواند هشدار دهد، پیش‌بینی کند و راه گفت‌وگو را باز کند.

کارگردان «خفه‌شو عزیزم!» با تأکید بر اهمیت دوران مدرسه در آشنایی با هنر نمایش، یادآور می‌شود که مدرسه «عصر طلایی» نهادینه‌سازی تئاتر در زندگی افراد است. او می‌گوید تمرین‌های نمایشیِ کلاس‌های درس می‌تواند به کتاب‌خوانی، رفتار اجتماعی و مشارکت در مسائل عمومی مدد برساند و از کودکی، نسلی پرسشگر و اهل نقد بسازد. این نگاه در امتداد دغدغه‌ اصلی اوست: بازگرداندن جامعه به سالن‌های تئاتر با ارائه‌ آثاری که با فرهنگ ملی پیوند دارند و از سطحی‌نگری فاصله می‌گیرند.

بیگی همچنین از «قهر مردم با تئاتر» سخن می‌گوید؛ قهری که به‌باور او، یکی از دلایلش تولید نمایش‌هایی است که نسبت روشنی با فرهنگ و مسائل ملی ندارند. او معتقد است تبلیغات پرهزینه شرط کافی برای جذب مخاطب نیست؛ بلکه باید کیفیت و صداقتِ اثر، دست آشتی را به سوی مردم دراز کند. در مقام نقد ساختارها، بیگی به دشواری‌های دسترسی گروه‌ها به سالن‌ها، فرایندهای طولانی و ارزیابی‌هایی که به‌زعم او بیش از آنکه تخصصی باشد، ایدئولوژیک و مادی است، اشاره می‌کند. حذف یا تضعیف نهادهای تخصصی، از نگاه او، خلائی ایجاد کرده که نتیجه‌اش سرگردانی گروه‌ها یا حرکت ناگزیر به سمت تولیدات سطحی و صرفاً تجاری است.

کارگردان «خفه‌شو عزیزم!» از «ورود پول‌های بی‌ضابطه» و غلبه نگاه صرفاً مالی در برخی فرآیندها نیز انتقاد می‌کند و «بازبینی‌های مکرر و موازی» را ابزاری برای کنترل می‌داند که در نهایت اعتماد مخاطب را مخدوش می‌کند. او می‌گوید تماشاگر امروز به دنبال صداقت است؛ اگر حس کند اثری صرفاً برای عبور از فیلترها شکل گرفته، با آن ارتباط نمی‌گیرد. بر همین مبنا، بیگی ترجیح داده است این نمایش را با هزینه‌ شخصی روی صحنه ببرد تا به تعبیر خودش، «برای هویت ملی هزینه کند» و ادای دینی به استاد محمدصالح‌علاء داشته باشد؛ شاعری که به‌باور بیگی، «جهانِ عمیق و سرشار»ش می‌تواند تئاتر را از سطح سرگرمی فراتر ببرد.

در بُعد زیباشناختی، علاقۀ بیگی به متن‌هایی که نویسنده‌شان شاعر است، در انتخاب «خفه‌شو عزیزم!» نیز نمایان است. او می‌گوید شعر، لایه‌های پنهانی دارد که به تئاتر امکان می‌دهد فراتر از روایت خطی حرکت کند و ذهن تماشاگر را به کار اندازد. از نظر او، مخاطب امروز به دنبال «وام گرفتن ایده» از نمایش است؛ آنچه بتواند بیرون از سالن نیز ادامه یابد و به پرسش‌ها و تجربه‌های زندگی روزمره گره بخورد. بر همین اساس، گروه تولید کوشیده است اجرای خود را بر کمینه‌گرایی صحنه، ضرباهنگ دیالوگ‌ها و تناوبِ شوخ‌طبعی و تلخی بنا کند تا مسیرِ «سه روایت از حقیقت» روشن‌تر دیده شود.

بیگی در بخشی دیگر از گفت‌وگو، از اثرات تورم و بحران معیشت بر فرهنگ سخن می‌گوید؛ بازتعریفی دردناک از اولویت‌ها که موجب می‌شود هنر از سبد خانوارها حذف شود. او معتقد است اگر فرهنگ از زندگی روزمره کنار گذاشته شود، جامعه آسیب می‌بیند. راه‌حل پیشنهادی او بازگشت به آموزش و تشویق کودکان و نوجوانان به تماشای تئاتر است؛ مسیری که به‌باور او می‌تواند نسلی «اهل کنشگری و نقد» بسازد.

نگاه معنوی بیگی به تئاتر نیز در تعبیر مشهورش آشکار است: «تئاتر مثل مسجد است»؛ بنایی که آجر به آجر با حضور مردم معنا می‌یابد. این نگاه، مسئولیت اجتماعی هنرمندان و مخاطبان را همزمان پررنگ می‌کند؛ هنرمند باید اثر صادقانه بسازد و مردم باید با حضور و مشارکت، فرهنگ اصیل را پاس بدارند. او از کم‌کاری برخی متولیان نیز انتقاد می‌کند و می‌گوید ارزشگذاری باید بر مبنای کیفیت هنری و نسبت اثر با فرهنگ ملی باشد، نه صرفاً شاخص‌های اقتصادی یا ملاحظات غیرتخصصی.

با وجود دشواری‌های اقتصادی و ساختاری و آسیب‌های دوره‌ کرونا، بیگی از تداوم راه سخن می‌گوید: «خستگی تئاتر، خستگیِ لذت‌بخش است.» او «خفه‌شو عزیزم!» را چهارمین تجربه‌ صحنه‌ای خود معرفی می‌کند و اذعان دارد مسیر پیش‌ رو طولانی است، اما تا زمانی که تئاتر «معلم مردم» باشد، انگیزه‌ ادامه دادن کافی است. بیگی باور دارد تحولات اجتماعیِ پس از کرونا، هرچند پرهزینه، اما پرسش‌های تازه‌ای پیش روی جامعه گذاشته که تئاتر می‌تواند آینه‌ آن باشد و با باز کردن میدان گفت‌وگو، نقش خود را ایفا کند.

«خفه‌شو عزیزم!» در نهایت می‌کوشد با نگاهی شاعرانه و بی‌پرده، به حافظه‌ جمعی ما سلامی دوباره بدهد؛ سلامی که نه از سر نوستالژی، که از موضع پرسشگری و مواجهه است. این نمایش بر مرز باریک میان خنده و اندوه حرکت می‌کند و از تماشاگر می‌خواهد نقش «تماشاگر-کاوشگر» را بپذیرد: کسی که هر بار با روایتِ تازه، لایه‌ای دیگر از حقیقت را می‌کاود. چنین رویکردی است که «خفه‌شو عزیزم!» را از یک اجرای صرف فراتر می‌برد و آن را به بیانیه‌ای هنری بدل می‌کند؛ بیانیه‌ای برای پاسداری از هویت ملی، برای نقد سانسور و سطحی‌نگری، و برای دعوت به بازگشتِ تئاتر به قلب زندگی روزمره.

  • زمان و مکان اجرا: از ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، هر شب ساعت ۱۹، مدت اجرا حدود ۶۰ دقیقه، صحنه اصلی خانه نمایش «دا».

  • متن و کارگردانی: نوشته‌ محمدصالح‌علاء؛ کارگردان و طراح صحنه احمد بیگی.

  • ژانر و رویکرد: کمدی اجتماعی با منطق ابزورد؛ روایت سه‌گانه برای آشکارسازی لایه‌های حقیقت.

  • بازیگران: شهروز آقائی‌پور، المیرا صارمی.

  • موتیف روایی: «مرخصی عزاداری گرفتم تا تو را ببوسم!»؛ تنشی میان عاطفه و سوگ، و جابه‌جایی اولویت‌ها.

  • گفت‌وگو به‌مثابه‌ حقیقت‌نمایی: درک گروه از «باستان‌شناسی حقیقت»؛ گفت‌وگو راه آشکار کردن است، نه پوشاندن.

  • عوامل پشت‌صحنه: طراح لباس فاطمه موسی‌لو؛ طراح نور ایمان اسماعیلی؛ پوستر و گرافیک علیرضا غفوری؛ ساخت دکور فرشاد رستمی؛ مدیر اجرایی علی رستمی؛ منشی صحنه سارا سعادت‌نیا؛ دستیار اول کارگردان آیدا فاضلی؛ گروه کارگردانی شاهین قیطاسی و محدثه بوربور؛ عکاسان اردلان آشناگر و فوژان پارسا؛ فیلم‌بردار تیزر طاها مجد؛ تصویربردار پشت صحنه روژینا حاجیان؛ مدیر رسانه معصومه دهقان.

  • حمایت مالی: گالری هنری «ریور».

  • دیدگاه کارگردان: تئاتر معلم اجتماع و پیش‌درآمد رخدادهاست؛ ضرورت بازگشت تئاتر به سبد فرهنگی خانواده‌ها؛ نقد ساختارهای غیرتخصصی، سانسور و نگاه صرفاً مالی.

  • هدف از تولید: بیانیه‌ای هنری برای پاسداری از هویت ملی و فراخوانی مخاطب به پرسشگری؛ تولید با هزینه شخصی برای صیانت از استقلال و صداقت اثر.

  • تجربه تماشاگر: هر مخاطب با زاویه‌ دید خود، حقیقتی تازه را کشف می‌کند؛ ترکیب خنده و اشک در فضایی کمینه‌گرا و مبتنی بر دیالوگ.

منبع: تئاتر آنلاین


ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image