به بهانه عرضه قسمت اول سریال سووشون؛ 5 اقتباس مهم سینما و تلویزیون ایران از رمان های معاصر

اختصاصی سلام سینما - برخلاف سایر نقاط دنیا که ارتباط بین ادبیات و سینما یک ارتباط پیوسته، اُرگانیک و دائمی است در ایران ادبیات و سینما چندان رابطه دوستانهای با یکدیگر نداشتهاند. ایران پیشینه ادبی بسیار غنی و گستردهای دارد و این موضوع دست کارگردانان ایرانی را برای روایت قصههای متنوع باز میگذارد. اما سینماگران ایرانی هیچگاه تمایل چندانی به اقتباس از آثار ادبی نشان ندادهاند و ترجیح دادهاند فیلمنامههای اُرژینال نوشته شده توسط خود یا سایر نویسندگان را به تصویر بکشند. بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند مشکل بزرگ سینمای ایران فیلمنامه است. شاید اگر سینماگران ایرانی استفاده بهتری از رمانها و داستانهای ایرانی میکردند معضل فیلمنامهنویسی هم تا به امروز حل شده بود. اما متاسفانه هیچگاه رابطه درستی میان سینما و ادبیات برقرار نشد تا فیلمها به لحاظ داستانی و روایی روز به روز ضعیفتر شوند. اما در میان کارگردانان ایرانی چهرههایی بودند که سراغ اقتباس ادبی رفته و موفق شدهاند فیلمها و سریالهای درخشانی بر اساس رمانهای ایرانی بسازند. داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی و بهروز افخمی از جمله کارگردانانی هستند که توانستند پیوند خوبی میان ادبیات و سینما برقرار کنند. اما افسوس که این پیوندها به تداوم منجر نشده تا این سنت حسنه تبدیل به یک رویه در سینمایی شود که بزرگ ترین معضل آن فیلمنامه است. در این مطلب سراغ پنج اقتباس برگزیده از رمانهای معاصر ایرانی رفتهایم.
بیشتر بخوانید:
ده فیلم اقتباسی مهم سینمای ایران
ده فیلم اقتباسی دهه هشتاد سینمای ایران
- فیلم گاو (1348)
نویسنده: غلامحسین ساعدی
کارگردان: داریوش مهرجویی
غلامحسین ساعدی روانشناس بود و به همین خاطر تمام داستانهایش شخصیتهای پیچیدهای دارند؛ شخصیتهایی که کنشها و واکنشهایشان برگرفته از وضعیت روانیشان است. بَیَل روستایی است مرده که در آن خبری از شادی و طراوت و جوانی نیست. اکثر ساکنان آن یا از این روستا مهاجرت کردهاند یا فوت کردهاند. حتی داستان با مرگ شروع میشود و تا پایان هم تولدی در روستا اتفاق نمیافتد. مهرجویی «گاو» را از روی این کتاب اقتباس کرد. فضای توصیفی روستای بَیَل بهقدری تلخ و سیاه بود که مهرجویی مجبور شد در ابتدای فیلمش بنویسد وقایع فیلم قبل از انقلاب سفید اتفاق میافتد تا با ساواک به مشکل نخورد. داستان «گاو» شباهت زیادی به تاریخ ایران دارد. خیلی از منتقدان بَیَل را نماد ایران و مش حسن را نماد شهروند ایرانی دانستهاند که در بزنگاههای تاریخی و در مواجهه با اتفاقات مختلف به جای مبارزه و مقابله، استحاله را انتخاب میکند و ترجیح میدهد تبدیل به قوم مهاجمی شود که او را مورد حمله قرار داده است. اهمیت گاو مش حسن برای روستایی که هیچ نشانی از تولید در آن به چشم نمیخورد فراتر از یک حیوان است. برای همین وجود یک گاو که مصارف اقتصادی دارد بیانگر وضعیت روستای بَیَل هم هست. علاقه مش حسن به گاوش غیرطبیعی و بیانگر وضعیت روانی اوست. گاو مش حسن را از سایر اهالی روستا متمایز میکند و به او تشخص میدهد. همین موضوع هم هست که باعث عشق بیمارگونه مش حسن به گاوش و در نهایت فروپاشی روانی او میشود. «گاو» موفق شد سینمای ایران را جهانی کند و تصویری متفاوت از ملتی را به نمایش بگذارد که در طول تاریخ انتخابی به جز استحاله برای بقا نداشته است.
بیشتر بخوانید:
کارگردانی داریوش مهرجویی در پشت صحنه فیلم گاو | ویدیو
اسناد خواندنی درباره فیلم پرطرفدار مهرجویی؛ گاو با چه بودجهای ساخته شد؟
عزتالله رمضانیفر: دقیقه 99 برای گاو انتخاب شدم
- فیلم داش آکل (1350)
نویسنده: صادق هدایت
کارگردان: مسعود کیمیایی
صادق هدایت یکی از بزرگترین نویسندهها و شاید بتوان گفت بزرگترین نویسنده ادبیات مدرن ایران است. اکثر داستانهای این نویسنده مانند «بوف کور» ساختاری پیچیده و روشنفکرانه دارند و به هیچ وجه برای اقتباس سینمایی مناسب نیستند. اما حکایت «داش آکل» فرق میکند. این داستان کوتاه هدایت روشنفکرانه نیست؛ درباره عیّار تنهایی است که درگیر عشقی ناکام میشود و ربطی به سایر داستانها و رمانهای هدایت ندارد. شاید همین اتمسفر متفاوت بود که نظر کیمیایی را به خود جلب کرد. کیمیایی در گفتوگویی عنوان کرد که «داش آکل» به هیچ وجه روشنفکرانه نیست و درباره تنهایی آدمها است و همین موضوع است که او را به سمت این داستان کشانده است. داستان «داش آکل» بسیار کوتاه است و هدایت همه چیز را بسیار فشرده روایت کرده است. به همین خاطر کیمیایی برخی روابط درون داستان را بسط و گسترش داده و چیزهایی به داستان اصلی افزوده است که باعث شده «داش آکل» سینمایی هم چیزی کمتر از داستان نداشته باشد. رابطه داش آکل و اقدس، پیشینه خوبی که برای کاکا رستم تهیه شده و از مهمتر چالشهای تصویری داش آکل با عشق مرجان از جمله تغییرات کیمیایی در داستان هستند که به نفع فیلم تمام شده است. کیمیایی خیلی کم سراغ اقتباس ادبی رفته است اما هرگاه این کار را انجام داده موفق شده یک فیلم درخشان بسازد.
- مجموعه دایی جان ناپلئون (1355)
نویسنده: ایرج پزشکزاد
کارگردان: ناصر تقوایی
«دایی جان ناپلئون» یکی از بزرگترین رمانهای طنز ایرانی است. ایرج پزشکزاد یک دیپلمات ایرانی و از طبقه متوسط رو به بالا در ایران بود. بسیاری از منتقدان ادبی و هنری ایران نوشتن این رمان را یک جور خودزنی طبقاتی توصیف کردند. پزشکزاد در این رمان حسابی پَته بورژوازی بیریشه ایرانی را روی آب ریخته و موفق شده تصویری حقیقی از این طبقه رانتی نشان دهد. بزرگترین کاری که ناصر تقوایی هنگام اقتباس از «دایی جان ناپلئون» انجام داده این بوده که رمان را بدون تغییر و بیکموکاست به تصویر کشیده است. اقتباس تقوایی چنان دقیق و درست بود که ایرج پزشکزاد بعدها در گفتوگویی اعلام کرد هنگام تماشای سریال به نظرش رسیده که شخصیتهای کتاب جان گرفته و پیش چشم او ظاهر شدهاند. پزشکزاد در همان گفتوگو عنوان کرد که تقوایی بازی در نقش شازده اسدالله میرزا را به خود پزشکزاد پیشنهاد داده که او این پیشنهاد را رد کرده است. ناصر تقوایی با ساخت «دایی جان ناپلئون» بهترین سریال تاریخ تلویزیون ایران را ساخت و موفق شد تصویری طنزآمیز، گزنده و بهشدت انتقادی از جامعه ایران ارائه دهد. هیچ کارگردان دیگری جسارت و جرئت تقوایی را در نمایش بیپرده بوروژوازی ایرانی و ریشههای آن نداشته است. توهمهای دایی جان که روز به روز بیشتر میشود نماد تفرعن بورژوازی ایرانی است که با توهمهای خود همیشه بدترین تصمیمات را گرفته و بهجای اینکه مولد باشد منابع این کشور را مصرف کرده است.
بیشتر بخوانید:
تصاویر دیدنی از ستاره سریال دایی جان ناپلئون
- مجموعه قصههای مجید (1369-1370)
نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
کارگردان: کیومرث پوراحمد
«قصههای مجید» یکی از رمانهای بالینی نوجوانان ایرانی در دهه شصت است. شاید خیلی از مخاطبین کم سنوسال ندانند که مجید در ابتدا نه یک اصفهانی که نوجوانی ساکن کرمان بوده که با بیبی دوستداشتنی خود در این استان کویری زندگی میکرده است. کرمانیها بعدها که کیومرث پوراحمد سریال «قصههای مجید» را در اصفهان ساخت مرادی کرمانی را شماتت کردند که چرا قهرمان کرمانی را به همین راحتی تحویل اصفهانیها داده است. پوراحمد با ساخت «قصههای مجید» یادگاری خلق کرد که نام او را تا ابد در حافظه مردم ایران جاودانه کرد. «قصههای مجید» با آن داستانهای ساده و فضای صمیمی تبدیل به یک اثر ملی شد که ایرانیان را یاد خودشان میآورد. شاید هیچکس دیگر جز کیومرث پوراحمد نمیتوانست به این زیبایی رمان پوراحمد را به تصویر بکشد.
- فیلم مهمان مامان (1383)
نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
کارگردان: داریوش مهرجویی
«مهمان مامان» همان فضا و اتمسفر رمانهای مرادی کرمانی را دارد. درباره فقر است اما تلاش نمیکند تصویر پلشت و زشتی از فقر نشان دهد. بیشتر درباره یک مادر و دغدغههایش از پذیرایی مهمانان است. مهرجویی به خوبی این داستان را گرفته و با تغییرات کوچکی تبدیل به یک فیلم شاد و پرانرژی کرده که تماشاگر را حسابی سرحال میآورد.
مهرجویی برخی از شخصیتهای فرعی رمان را در فیلم پررنگ کرده (یوسف و آقای دکتر) و تمرکز داستان را بر روی تهیه غذا گذاشته نه دغدغههای ذهنی مادر. همین موضوع باعث شده تا داستان ساده مرادی کرمانی تبدیل به فیلمی رنگارنگ، شلوغ و گرم شود که حامل یک روح ایرانی است؛ همان روحی که تمام این آدمهای گرفتار را به هم پیوند میزد و باعث میشود ضیافتی باشکوه ترتیب داده شود.
مازیار وکیلی