جستجو در سایت

1400/11/11 00:00

آتابای: جهان دردمند یک مرد

آتابای: جهان دردمند یک مرد

  

درد را از هر طرف که بخوانی درد است؛ فرقی نمی­ کند در شرق یک سرزمین باشد یا در غرب. در شمال آن باشد یا در جنوب. فارغ از متفاوت بودن رنج و آلام هر منطقه جغرافیایی آنچه که مربوط به اشتراک ضمیر انسانی است، در تمامی اقلیم­ ها یکی است. دردی همچون مرگ و فقدان عزیز، درد جدایی، درد طرد شدن و تنهایی و همینطور درد ندانستن چیزهایی که گاه در برهه ای از زمان ما را در چنبره ­ی تردید و توهم گرفتار می­ کند.

در میان سیل عظیمی از روایت های زنانه در آثار سینمایی، « آتابای » روایت تمام نشدنی دنیای جراحت دیده­ ی مردی است که ردپای عمیق خرده روایت های زنانه را نیز می­ توان در آن مشاهده کرد. دنیای مردی که در ارتباط با جهان اطراف گاه شکل گرفته و احیا شده است و گاه ترک خورده و فرو ریخته است. 

کاظم که او را آتابای صدا می ­کنند در یکی از روستاهای توابع آذربایجان غربی زندگی می­ کند. او که در سال­های جوانی برای تحصیل در رشته ­ی معماری به تهران رفته بود، پس از شرایطی که برای او به وجود می ­آید ( مورد تحقیر واقع شدن به دلیل طبقه اجتماعی، طرز پوشش و حتی داشتن لهجه) و همینطور تجربه ناموفق عاطفی، دانشگاه خود را نیمه تمام رها کرده و به روستای محل زادگاهش برمی ­گردد. او پس از آن با برگزاری تور و جابجایی توریست، کسب و کاری برای خودش و اهالی روستا راه اندازی کرده و تمام توجه خود را معطوف سرپرستی و تربیت خواهرزاده ­ای می ­کند که مادرش را در جوانی به دلیل خودکشی از دست داده است.

فیلم از همان ابتدا از طریق واگویه­ های آتابای که گاه میان خواب و کابوس­ هایش دیده می ­شود ما را وارد جهان ذهنی او کرده و با پرسش­ ها و دغدغه­ های او آشنا می­ کند. واگویه­ هایی که از چیستی او درباره ­ی زمان مرگ می ­گویند، از معمای دردآور خودکشی خواهرش و حتی از چگونگی رفتار انسان­ های اطرافش. پرسش­ هایی که در طول روایت عینیت می­ یابند و در راستای ابهام زدایی داستان پیش می ­روند.

شخصیت داستان با ورود به فضایی همچون دانشگاه که در اوایل جوانی می ­تواند در تعریف، تثبیت و ترفیع جایگاه اجتماعی و فردی او نقشی مهم و اساسی ایفا کند؛ با بحران­ هایی روبرو شده که اثرات آن تا سالیان سال و حتی تا لحظه ­ی کنونی زندگی ­اش باقی مانده است. بحرانی که منجر به تنهایی او شده و به صورت درد و رنجی پنهان و گاه به صورت خشم نمود پیدا می ­کند.

دغدغه ­ی دیگر شخصیت که آن ­هم به گذشته­ ی او برمی­ گردد؛ مربوط به حادثه­ ی تلخ خودسوزی خواهرش می­ باشد، اتفاق دلخراشی که همواره او را در موقعیت­ های تنش زا با دیگران مخصوصا با نزدیکان خویش قرار داده است. درگیری گاه به گاه با پدرش که او را مقصر در سرنوشت خواهرش می ­داند؛ رفتار پر چالش او با دوست قدیمی ­اش یحیی، دوستی که در گذشته خاطرخواه خواهرش بوده و به عقیده ­ی آتابای می ­توانست آینده ­ی دیگری برای خواهرش رقم بزند و همینطور رابطه ­ی او با تنها خواهر زاده ­اش آیدین که به سبب علاقه و حس مسئولیتی که نسبت به شیوه­ ی تربیتی و رفتاری او دارد، گاه دچار حساسیت­ های شدیدی می­ شود.

گرچه آتابای پس از رها کردن دانشگاه تصمیم می ­گیرد برای جبران سال­های تحقیر و پس زدگی، خود را قوی و بزرگ کند و با تلاش­ هایی که در روستا برای ایجاد کسب و کار می­ کند، مورد احترام و محبوب همه واقع می ­شود ولی اینکه در طول این سالیان هیچ زنی را به خلوت عاطفی خویش راه نداده و یا در خلال گفتگو با دوستش یحیی هنوز با حسرت و نفرت از دوران گذشته ­اش سخن می­ گوید، نشان از کهنگی درد و رنج وی دارد؛ حکایت غمگین نرسیدن به خواسته ­ها و کنار نیامدن با شرایطی که اکنون دارد.

اما فیلم، کاراکترش را در میانه، بدین شکل، غوطه­ ور در غم گذشته رها نمی ­کند؛ بلکه در ادامه داستان، تغییرات آرام درونی آتابای از خلال گره­ گشایی برخی دغدغه ­های ذهنی او، من جمله راز خودکشی خواهرش دیده می­ شود؛ رازی که با فهمیدنش روند رفتاری او نسبت به محیط اطراف مخصوصا نزدیکانش تغییر می ­یابد. تغییری که در کنار تجربه مجدد دلدادگی، رفته رفته به سمت لطافت رفتاری او نیز پیش می­ رود.

باز خواستنی پیش می ­آید و شاید تلاشی برای رسیدن و در نهایت، امیدی برای تغییر ولی گویا داستان قرار نیست از چرخه ­ی تکرار گذشته­ ی شخصیت اصلی رهایی یابد. باز، نشدنی می ­شود و بی آنکه دقیقا بدانیم چرا در انتها با آتابایِ داستان در غمی آشنا شریک می­ شویم؛ غم نرسیدن و روایتی که گویا نویسنده می­ خواهد این نرسیدن و نشدن­ های کاراکترش همچنان ادامه پیدا کند.

در پایان می ­توان گفت جدای از اینکه داستان فیلم می­ توانست در هر نقطه از سرزمین جغرافیایی­ مان به تصویر کشیده شود و آتابای را نماینده­ ی خیل عظیمی از انسان­ هایی معرفی کند که در گیرودار رنج و درد خویش همواره در جستجوی راهی برای رهایی از دغدغه ­هایشان هستند، ولی نمی ­توان از قاب بندی­ های زیبا و صحنه های طبیعی و بومی فیلم گذشت. قاب ­هایی که دور از فضای محبوس، تکراری و خسته کننده ­ی شهری پا به پای روایت پیش رفته و نوشیدنی تلخ داستان « آتابای » را با رنگ و ظاهری دلنشین جرعه جرعه در ذهن مخاطب نوشانده ­اند.