قهرمانی که از قهرمان شدن پشیمانش کردند!
سرانجام فرهادی بعد از حدود پنج سال دوری از سینمای ایران، با قهرمان بازگشت. قهرمانی که به اندازه آثار دیده شده ی قبلی اش به پختگی نرسیده که دلیلش را در ادامه شرح خواهیم داد.
در خلاصه داستان فیلم آمده رحیم (با بازی امیرجدیدی) جوان مطلقه و زندانی مالی است که برای دو روز به مرخصی آمده تا بتواند رضایت طلبکارش (محسن تنابنده) را با سکه هایی پیدا کرده کسب کند! فرهادی در اثر جدیدش دوباره به رابطه انسان با محیط سیاسی-اجتماعی پیرامونش روی آورده که البته از مشخصه ی اصلی سبک فیلمسازی او یعنی رئالیسم است. در سبک او خبری از نورپردازی ساختگی و نمادین،شیوه تدوین پراکنده و زاویه های حاد و غریب دوربین نیست! چیزی که در قهرمان دیده می شود در واقع همان نورپردازی واقع گرا و تصویربرداری مستندگونه است که اکثرا در خدمت فیلمنامه هم قرار می گیرد. دراینجا برخلاف دیگر آثار فرهادی، دوربین بی منطق نمی لرزد و با ضرباهنگ داستان هم سو است. اکثر سکانس ها به شکل برداشت های طولانی است و عملا نوع تصویربرداری به گونه ای است که به ناخودآگاه بیننده الهام می بخشد. لانگ شات ها و ژرف نماها(دیپ فوکوس شات) بین پلان های گرفته شده هوشمندانه تر بکار گرفته شده و هرکدام رساننده ی پیام خاصی اند. نماد گرایی و توجه بر محتوا عینا بر فرم و ساختار اثر برتری دارد.
از دیگر مشخصه های آشنای سینمای فرهادی نبود موسیقی متن مجزا است که همین مورد تماشاگر را غرق داستان خود می کند به گونه ای که فراموش می کند در حال تماشای یک فیلم است!
و اما ستاره ی درخشان فیلم امیر جدیدی بهترین بازی را به شکل رئال ارائه داد. به طوری که میبینیم در اوج درام ماجرا هم این بازیگر احساسات را تحت کنترل داشت و ذره ای هم به اگزجره شدن و خارج شدن از محدوده ی وافع گرایی متمایل نشد. محسن تنابنده هم با وجود نقش آفرینی مکمل کوتاه در فیلم، از عهده ی نقش بر آمده است. البته ناقص بودن لهجه ی شیرازی در بازیگران فرعی به شدت به چشم می آید و به نوعی از دید داوران خارجی زبان و بین المللی پنهان مانده است!
در بخش فیلنامه با اینکه ایده و پیرنگ داستانی ناب و بکر است، مشکلات توجیه ناپذیری هم وجود دارد. فرهادی در نگارش فیلمنامه هایش دائما تعلیق ایجاد می کند و همه اتفاقات را آجر به آجر کنار هم می چیند تا مارا به کشف حقیقت در یک درام اخلاقی هدایت کند. در واقع او از کوچکترین المان ها هم صرف نظر نمی کند و توضیحی منطقی برایش دارد. اما در بخشی از قهرمان،میبینیم زمانی که صاحب کیف گمشده به خانه ی خواهر رحیم می رود، فیلم به مدت ده دقیقه به تشریح شخصیت آن زن می پردازد و تجربیات سختش را در زندگی بازگو می کند که در واقع به طور کامل به مخاطب معرفی و تبدیل به یکی از شخصیت های داستان می شود. اما در ادامه این شخصیت ناگهان ناپدید می شود و ردی از خود به جای نمی گذارد! این در حالی است که می شد چنین شخصیتی اصلا در فیلم شکل نمی گرفت و از همان ابتدا به شکل مجهول به داستان می پیوست که هم تماشاگر تعلیق بیشتری را شاهد بود و هم نسبت به آن زن در انتهای فیلم بلاتکلیف نمی ماند.
در ادامه موضع گیری سیاسی فیلم را میبینیم که آن هم به سطحی ترین شکل ممکن اتفاق می افتد. در بخشی از فیلم یکی از شخصیت های داستان که مشخص نشده دقیقا چرا با رحیم همراه شده، به دفاع از او رو به مسئول دولتی می گوید:«حیف این مملکت که دست شماها افتاده»! دیالوگی واضح اما بی ربط به فضای آن لحظه ی داستان که بهانه ای شد برای برانگیختن حس مخاطب ناراضی از وضعیت کنونی کشور و مطالبه گر جلوه دادن فیلمساز!
در انتها، قهرمان فیلمی است که پیچیدگی و درام آن با استانداردهای همیشگی خود فرهادی کمی نا همخوانی دارد اما با اینحال نگاه انتقاد گونه و تیز فیلمساز به وضع زندگی امروز کشور قابل ستایش است و در دید کل نگر به سینمای ایران، موفق ظاهر شده است.
نویسنده: بامداد اعلا
«پایان»