«گورکن» یک پایان گولزننده

«گورکن» دومین اثر کاظم مولایی ضعف محسوسی در فیلمنامه دارد؛ متنی خام که میخواهد وارد ژانر معمایی پلیسی شود، اما عناصر سازنده درام به شدت لنگ میزنند و آنچه برای فیلمساز اولویت داشته پایان فیلم و جلوههای چشمنواز دوربین است. قصه از همان آغاز کم میآورد و نمیتواند منطق روایی درستی به کار بگیرد. آنچه در فیلمنامه ضعف محسوب میشود آغاز فیلم است؛ آغازی که میتواند کمی ادامه داشته باشد تا مخاطب بتواند با موقعیت و شخصیتها به خصوص «ماتیار» ارتباط برقرار کند و مهمتر از آن حضور روزبه و چگونگی ارتباط با سوده که پرداخت ناقصی دارد.
برعکس آغاز در اواسط فیلم با حضور پیمان تا حدودی ریتم کند میشود و مهمتر از آن درگیری گره و رخداد بغرنجی که باعث برهم زدن نظم زندگی این خانواده شده در عکسالعملهای سوده و پیمان تأثیر حداقلی هم ندارد، حتی گریههای سوده برای «ماتیار» باورکردنی نیست و همچنین پیمان با بازی همیشه خونسرد حسن معجونی نمیتواند روی مخاطب تأثیرگذار باشد.
فیلمساز آنچنان به پایان فیلمش آگاه بوده که در اواسط فیلم تلاش کمی انجام داده و پایان غافلگیرکننده ارجحیت بیشتری داشته و اگر بخواهیم موشکافانه به اثر بپردازیم، جدایی سوده از پیمان و تصمیم ازدواجش با روزبه به هیچ وجه قابل توجیه نیست، فکر کنید روزبه نبود چه تفاوتی برای سرنوشت فیلم داشت؟ هیچ، دلیل قطع ارتباط سوده و پدرش را نمیدانیم و مشخص هم نمیشود. «ماتیار» به لحاظ شکل ظاهری میتوانست عادی باشد، از ظاهر او هیچ استفادهای نمیشود جز مسائل ژنتیک که از پدر سوده به «ماتیار» رسیده است.
تمامی این تمهیدات میتواند در اجرای پایانی جواب بدهد، اما سؤالات مخاطب در ذهنش باقی میماند و با نوع پایان غافلگیرکنندهاش مخاطب به نوعی جوگیر اجرای پایانی میشود و یادش میرود، مثلاً بپرسد حالا روزبه کجاست یا اینکه چند روز از آن موضوع گذشته که «ماتیار» صاحب تبلت شده است؟
چرا سوده جواب تلفن روزبه را نمیدهد؟ آیا روزبه از فیلم داخل دوربین «ماتیار» سوءاستفاده کرده و بیت کوین به حساب او حواله شده؟ هیچ جواب قانعکنندهای برای کار «ماتیار» داده نمیشود و متوجه نمیشویم ۱۰ بیت کوین برای چه کسی حواله شد. فیلمساز میتوانست به ارز دیجیتال به طور منسجمتر بپردازد که موضوع روز جامعه است، اما مولایی در چیدمان گرهافکنی عجله کرده و نتوانسته است پردازش دقیقی به این مسئله داشته باشد. فیلمساز فکر کرده میتواند با پایانی غافلگیرکننده مخاطب را تحت تأثیر قرار بدهد، اما برای مخاطب هوشمند سینمای ایران ایجاد منطق در روایت و شکلگیری اجزای درام اولویت دارد. فیلمساز با برداشت آگاهانه از سینمای اصغر فرهادی قصد داشته است تعلیق و غافلگیری ایجاد کند، اما برای رسیدن به این موضوع درام باید دقیق در ژانر مورد نظر قرار بگیرد. گورکن روایتکننده یک قصهای است که اگر نمایی را از آن حذف کنیم، آسیبی برای خط روایی رخ نمیدهد، فیلم دیالوگمحور است. دیالوگهای ارجاعی که بین شخصیتها گفته میشود، مفهوم خاصی ندارند. در تیتراژ اول میفهمیم که سوده شیرینیپزی دارد، اما دیگر هیچ چیز از آن در کل فیلم نمیبینیم و انگار فیلمساز این کاشت تأکیدی را فراموش کرده است.
پدر و خاله سوده یا دخی هیچ کارکردی برای فیلم ندارند، حضور آنها قطعاً از کمبود مصالح مناسب برای چیدمان درام است، موفقیت نسبی فیلم در جشنوارههای خارجی برای ارجاعات شلخته سیاسی است. دهنکجی فیلمساز به رسانه ملی یا موازی بودن ربوده شدن «ماتیار» با عیدقربان و پخش نوحه در خیابان قطعاً برگ برنده مناسبی است برای دیده شدن این فیلم در جشنوارههای سیاستزده خارجی! ماجرای موریانه و توضیح آن در فیلم قطعاً رویکرد سیاسی دارد. اینکه موریانه میتواند خانه را ویران کند، مصداق دیگری دارد که به فیلم الصاق شده است. فیلمساز آنقدر اهل شوآف و شعار بوده است که نتوانسته به درام فیلمش بپردازد و اجرای خوش آب و رنگ آن به هیچ وجه نمیتواند متقاعدکننده باشد. در بازیها هم نکته جدیدی دیده نمیشود. بازی آسایش و معجونی به سبب نقششان هیچ تأثیرگذاریای در مخاطب ندارد. گورکن تنها یک پایان گولزننده دارد و سؤالهای بیپاسخی که برای مخاطب میماند.