غبار

آنچه پس از تماشای «دژاوو» بابتش افسوس خوردم پتانسیل نهفته در آن بود که میتوانست به حرکت درآید و کار را به درامی پرکشش و پویا بدل کند اما به باور من فیلمساز در بهرهگیری درست از تمامی قابلیتهای نمایشی موجود در بطن فیلمنامه چندان موفق نبوده است.
«دژاوو» حاصل ایدهی مرکزی درخشانی است؛ ایدهای که بر پایهی روابط پنج کاراکتر بنا شده است و کنشها و واکنشهای درست و سازمانیافته میان آنها بود که میبایست موتور درام را به حرکت درمیآورد و داستان را به جلو میبرد اما متأسفانه در همان آغاز درام و بهعبارتی یک سوم اولیهی آن نه تنها جرقهای که باید زده نمیشود بلکه رفتار و کنشهای شخصیتها دست به دست هم میدهند تا نوعی ایستایی تحمیلی نیز در کار پدید آید. طبیعتاً ایجاد این سکون و بیتحرکی کاملاً تعمدیست و از میل فیلمساز به نمایش سنگینی فضا و سردی رابطهی زوج شکستخورده سرچشمه میگیرد اما باید دید ظرفیت درام برای تحمل این حجم از سکوت و سکون و بیتحرکی تا چه اندازه است؟ «دژاوو» ساختاری داستانمحور دارد و به هر حال باید گرههای کار گشوده شوند. فیلم، گرچه به لحاظ بصری تا حد زیادی تجربیست و فیلمساز در ارائهی وجوه بصری و اجرایی سعی بر خلق تجربیات تازهای کرده است اما در نهایت، فیلم به لحاظ روایی از قاعدهی نامتعارفی بهره نگرفته و هدفش قصهگوییست و پاسخ به معماها و حل و فصل گرههایی که بعنوان عناصری از درام در دل آن تعبیه شدهاند بنابراین کندی یک سوم ابتدایی آن منجر به رخوت و سکته در روایت میگردد و لاغیر.
این سکون، در نیمهی فیلم رفع میشود؛ کار ریتم پیدا میکند و سعی میکند تا حدودی به عناصر درام نزدیک شود و آنها را به حرکت درآورد. به همین جهت پس از یک سکوت بیجهت طولانی و ناکارآمد ناگهان ریتم به شکل مبالغهآمیزی زیاد میشود و این باعث برهم خوردن یکدستی ضرباهنگ درام میگردد. از دیگر ایراداتی که بر فیلم وارد است انفعال کاراکتر باران است؛ باران در نیمهی ابتدایی فیلم کاملاً مستأصل است؛ به نظر میرسد فیلمساز هم نمیداند باید با او چه کار کند و به زعم من، زودتر وارد شدنش به داستان میتوانست هم از کندی ریتم فیلم در بخش ابتدایی بکاهد و هم تا حدودی به درام و خط و گره ی اصلی آن جهت بدهد.
هرآنچه فیلمساز در «دژاوو» به خدمت کار درآورده است در جهت القای حس سردی و سکون به تماشاگر بوده است که در این تلاش تا حدودی به موفقیت دست یافته است. پیش از هر چیز بهره گیری نمادین نصیری از اشیا و به کارگیری درست و هدفمند آنها در طراحی صحنهی کار انتخاب درستی بوده است. گرچه کار قرار است کاملاً رئالیستی و به دور از ویژگیها نمادین و استعاری باشد اما تمام وسایل خاک گرفتهی خانه و در کل خود خانه – که قدیمی و کلنگی شده- دلالت بر رابطهی تیره و تار اعضای این خانه با یکدیگر دارند. همانقدر که سطح و عمقِ همهی اشیا و وسایل خانه از خاک پر شده است، رابطهی این آدم ها نیز کاملاً غبارآلود و خاکستری است. این وجه نمادین در بکارگیری از اشیا به شکل ناخودآگاه بر احساسات مخاطب تأثیر میگذارد. دوربین به شدت محتاط است تا حس و حال مستندگونهی اثر را تغییر ندهد و نورپردازی کار نیز در صدد القای همان حس سرمای گفته شده است. از این منظر فیلمساز توانسته است فضاسازی درست و بکری داشته باشد و نقصان های فیلمنامه را در مرحلهی اجرا تا حدودی جبران نماید؛ اما آنچه به باور من ضربهی کاری دیگری بر «دژاوو» وارد آورده است، شخصیتپردازی های نه چندان باورپذیر آن است. فرهاد، باران و سارا آدمهایی از این جامعهاند؛ عجیب و غریب هم نیستند و نمونهشان را به کرات دیدهایم. آنچه باید به آنها هویتی مستقل ببخشد و آنها را از دیگر شخصیتهایی با مسائل و دردهای مشترک متمایز کند جزییات شخصیتی و رویدادهایی در گذشته است که بر آنان تأثیر گذاشته و در کنار تمامی وجوه مشترک چنین کاراکترهایی با دیگر نمونههای مشابه تفاوتهایی نیز به آنها میبخشد و آنها را از چارچوبهای «تیپیک» خارج میکند. بهعبارتی تنها تمهید بهکار رفته برای سامان بخشیدن به کاراکتر «سارا» همان سکوتهای طولانی و واکنشهاییست که میتوانند نشئتگرفته از بیماری افسردگی او باشند. بیتفاوتیهای سارا و خشکی آدمآهنیوارش قابل درکاند اما میتوانستند عمیقتر و ملموستر باشند؛ دست کم میتوانستند قطعات گمشدهای از پازل گذشته را برای مخاطب روشن کنند اما شخصیتپردازی او یادآور بسیاری از فیلمهاست با داستان مشابه و کاراکتری مشابه؛ زنی رنجکشیده از خیانت و ترکشدگی از سوی همسر و ... .
کاراکتر زن همسایه (فرنگیس) اما پختهتر است و کاملتر. به نظر میرسد شناسنامهی طراحیشده برای او غنیتر و فکرشدهتر است. با آنکه فیلمساز بخش زیادی از زمان فیلم خود را به ارائهی توضیحات از سوی او اختصاص نمیدهد و او قرار نیست در رأس توجه باشد اما همان اشارات کمرنگ و گذرا بسیار شکیلتر و دقیقتر مناسبات زندگی او و رخدادهایی را که در گذشته تجربه کرده است برای مخاطب روشن میسازند.
با همهی این حرفها نباید فراموش کرد که نصیری در این تجربهگرایی موقعیت دشواری را پشت سرگذاشته است؛ کار در محیطی محدود و فضایی آپارتمانی و آدمهایی که به سختی صحبت میکنند و موقعیتی گنگ و دشوار که همانند معنای واژهی دژاوو با مرموز بودن و ترس همراه است؛ بنابراین میتوان امیدوار بود که این فیلمساز در کارهای آیندهی خود با رفع برخی نقصانها خصوصاً در قصهگویی بتواند آثاری بکر و متفاوت خلق کند.