جستجو در سایت

1394/09/18 00:00

خانه دیکتاتور

خانه دیکتاتور

دندان نیش محصول 2008 یونان به کارگردانی یورگوس لانتی موس داستان پدرومادری است که سه فرزند خود را در محیط ایزوله‌ای بدون ارتباط با خارج از خانه پرورش داده و کنترل می‌کنند.

دندان نیش فیلم ساده‌ای است و کوچک اما پرمحتوا و گیرا، فیلم در ابتدا با صحنه‌ی آموزش عجیبی که توسط کاست انجام می‌گیرد به تماشاگر نشان می‌دهد بستر شکل‌گیری داستان به چه شکل است و در ادامه به تحلیل این بستر می‌پردازد، دندان نیش به‌غیراز داستان جذاب، مفاهیم اجتماعی و فلسفی را در زیر متن دارد که در ادامه به آنها می‌پردازیم.

در باب روایت فیلم و شیوه‌ پرداخت آن می‌توان گفت که کارگردان به خوبی توانسته فرم و محتوا را با یکدیگر منطبق نماید، فرم فیلم دقیقاً به مانند داستان نامرسوم و عجیب است، دوربین حالتی خشک و ثابت دارد و اغلب نماهای آن از لحاظ تعریف معمول غیراستاندارد بوده، شیوه‌ی آرایش صحنه و لباس یکدست و بی‌روح و دیالوگ‌ها شبیه بیان یک رایانه است، اینها دقیقاً صورتی هستند از آنچه که در کنه ماجرا رخ می‌دهد یعنی دیکتاتوری، بدین معنا که به همان شکل که داستان روایت یک دیکتاتوری است کارگردانی فیلم نیز به‌تبع آن نگاهی دیکتاتورمآب دارد.

لانتی موس به خوبی زمان فیلم را صرف تحلیل این جهان کرده است نه مانند کشف آنچه در نمایش ترومن رخ می‌دهد، گونه‌ای که به نظر می‌آید کارگردان می‌داند این داستان برای تماشاگرش آشناست ولو نه با این غلظت ولی قابل‌تعمیم به تجربیات زندگی مخاطب.

بی‌شک لانتی موس تا حدی تحت تأثیر سینماگر بزرگ یونانی آنجلوپلوس هست و سردی فضای حاکم بر فیلم های آنجلوپلوس را می‌توان در اینجا نیز دید اما گونه‌ای از خشم در کارگردانی لانتی موس وجود دارد که متعلق به خود وی می‌باشد نه هیچ‌کس دیگر، لانتی موس این خشم را در نطفه‌ی داستان خود دارد و با تمهیداتی از قبیل حذف موسیقی، شیوه‌ی دیالوگ‌نویسی، طراحی فضا و شیوه‌ی بازی بازیگرانش این خشم را تشدید کرده است.

با تمامی این حرف‌ها فیلم دندان نیش بیش از آنکه از باب فرم اثری جذاب باشد به خاطر آنچه در زیر متن خود دارد ارزنده گشته، دندان نیش در زیر متن خود از یک سو به نظام اجتماعی و خانواده در یونان می‌تازد و از سوی دیگر دری در فلسفه‌ی رفتار و ادراک آدمی می‌گشاید.

یونان کشوری است در شبه‌جزیره بالکان‌، کشورهای این منطقه از لحاظ فرهنگی شباهت های بسیاری دارند و یکی از آن شباهت‌ها مربوط به ساختار خانوادگی بوده، در یونان ساختار خانوادگی تا حد زیادی پدرسالارانه و دیکتاتور گونه است و این نخستین و شاید اصلی‌ترین مسئله‌ی فیلم باشد، در فیلم می‌بینیم که قدرت مطلق خانواده پدر بوده و تمامی راه‌ها در انتها به او ختم می‌شود و اوست که نیازها را برطرف کرده و سرمشق می‌دهد و البته جهان دروغین را می‌سازد، این نظام پدرسالارانه البته تنها به پدر ختم نمی‌شود که پسر خانواده نیز از آن نصیب می‌برد، چنان که تنها او می تواند با فردی خارج از محیط رابطه‌ داشته باشد و پدر خانواده برای تأمین نیاز پسرش به‌عنوان وارث وی زنی را به خانه می‌آورد، هرچند که شاید بتوان گفت این کار به دلیل جلوگیری از طغیان پسر بر اثر نیاز جنسی باشد ولی در جواب این مسئله باید گفت اگر دلیل پدر چنین چیزی باشد مطمئناً آموزش خود ارضایی به پسرش راه مطمئن‌تری است تا راه دادن غریبه‌ای به خانواده و جالب اینجاست که همین نظام پدرسالارانه به دلیل بی‌توجهی به نیاز جنس مؤنث از هم فرومی‌پاشد (دختر بزرگ به خاطر رفع نیاز جنسی کریستینا می‌تواند به نوارهای ویدئویی دست پیدا کند) از سوی دیگر این نظام مردسالار فرزندان را با سگ مقایسه می‌کند که این نوعی نگاه مشترک در اکثر جوامع سنتی به فرزند است (همان‌طور که در بسیاری از خانواده‌ها فرزندان را به‌عنوان نیروی کار خانواده به حساب می‌آوردند) البته به این نکته نیز باید اشاره کرد که این نوع نگاه تنها مختص به فرزندان نیست و پدر، مادر خانواده را نیز در خانه حبس کرده است.

از سویی دیگر کارگردان به بخش دیگری از جامعه‌ که می توان آنها را نمود طبقه رسته از سنت دانست نیز انتقاد دارد که نمود آن را نخست در روابط افراد خارج از خانواده با اعضای آن می توان دید، کریستینا بااینکه می‌داند فرزندان رئیسش به چه شکل زندانی‌شده‌اند اما نه تنها به آنها کمک نمی‌کند بلکه از طریق رابطه‌ی جنسی با پسر خانواده درآمد کسب می‌کند و در برخورد با دختر بزرگ خانواده نیز رابطه‌اش را بر مبنای سود زیان تعریف کرده، به شکلی در حال سوءاستفاده از وضعیت فرزندان خانواده است، همین طور دوست پدر در کارخانه نیز نه شناخت چندانی از خانواده‌ی پدر دارد نه برایش اهمیتی دارد، او به پدر درباره‌ وضعیت همسرش توصیه می‌کند درحالی‌که حتی نمی‌داند وی قهرمان چه رشته‌ای بوده است.

شیوه‌ی حبس بودن فرزندان در خانه نیز در نوع خود جالب است، دیواری بلند مانع از فهمیدن آنچه در بیرون می‌گذرد می‌شود و دیوار در نگاه سیاسی مفهوم آشنا بیگانه هراسی را دارد که این بیگانه هراسی و ترس از شکستن دیوارها معرف جوامع دیکتاتوری می‌باشد.

از باب فلسفی اما لانتی موس مسائل فلسفی مهمی را در فیلم خود بیان می‌دارد، نخست تعاریف و چارچوب هایی است که انسان برای زندگی خود تعریف می‌کند، دوم بحث شرطی شدن انسان و سوم غلبه‌ی ذهنیت بر عینیت است.

نام‌گذاری اشیاء، ابزار، افراد و ... توسط انسان برای سهولت در یادگیری و نوعی شرطی شدن است و تأثیری در ذات آن چیز نخواهد داشت، اگر زمانی رنگ سفید را سیاه بنامیم آیا نوع اثر رنگی تغییر خواهد کرد؟ و یا اگر اتومبیل را هواپیما بنامیم آیا در ذات و ساختار اتومبیل تغییری ایجاد خواهد شد؟ مسلماً خیر، این دقیقاً همان چیزی هست که در دندان نیش به آن پرداخته می‌شود، پدرومادر سعی می‌کنند با تغییر اسامی فرزندانشان را از شناخت آنها بازدارند اما نکته‌ی مهم این است که چنین تمهیدی فایده‌ای برای نابود کردن ذات ابزار ندارد چرا که شاید آلت تناسلی صفحه‌کلید نامیده شود ولی کارکرد آن تغییری نخواهد کرد و انسان می‌تواند از طریق ادراک فردی به ذات واقعی آن چیز پی ببرد، از سوی دیگر شرطی شدن برای حیوان به دلیل عدم وجود شعور عقلانی امری طبیعی است لیکن در انسان این امر هیچ‌گاه تبدیل به ذات وی نمی‌شود مثلاً ممکن است یک سگ را نسبت به شنیدن صدای زنگ در انتظار خوردن غذا شرطی کرد اما اگر چنین آزمایشی بر روی انسان صورت پذیرد وی تنها چند دفعه‌ی اول را پاسخ خواهد داد و از دفعات بعد واکنش دیگری به صدای زنگ نشان می‌دهد، در دندان نیش نیز دختر بزرگ خانواده با مشاهده‌ی واقعیت های بیرون از خانه صداقت شرطی شده نسبت به خانواده‌اش را می‌شکند و با کندن دندان نیش خود به‌نوعی به خانواده و خود کلک می زند تا فرار کند، در آخر نیز شاهد آن هستیم برادر و خواهر کوچک‌تر ذهنیت درستی نسبت به رابطه‌ پیداکرده‌اند و متفاوت با آنچه برادر آموزش‌دیده عمل می‌کنند.

دندان نیش در مجموع فیلم تأثیرگذاری است هرچند که می‌توان ایراد وارد برآن را ناآگاهی از پیش‌زمینه‌های شکل گیری داستان دانست که این مسئله باعث شده است محتوا فیلم بر قالب چربیده شود و زیر متن اثر باعث تماشایی تر شدن آن شود.