
فیلم اینجانب دنیل بلیک اثر کن لوچ فیلمساز چپ گرای انگلیسی است که نخل طلای جشنواره کن را از آن خود کرده است. وی در مصاحبه ای گفته است که با این فیلم می خواهد حس خشم مردم را از این بی عدالتی بیدار کند. او در ادامه بیان می کند که یک بی رحمی آگاهانه و عمدی بر مردم نیازمند تحلیل می شود و من فکر می کنم مردم باید به خشم بیایند. اگر مساحمه کنیم، اگر درباره اش نبینیم و نشنویم، کارمان به کجا می کشد؟ من فکر می کنم مردم باید شروع کنند به خشمگین شدن از این اوضاع و این بسیار مهم است.
در صحنه آغازین فیلم با صفحه ای سیاه رو به رو می شویم و فیلم با صدای سوال و جواب بین متخصص سلامت تعیین شده توسط سازمان کار و بازنشستگی و دنیل بلیک شروع می شود. متخصص سلامت سوالاتی را درباره ی وضعیت جسمانی از دنیل بیلک می پرسد تا صلاحیت وی را برای دریافت مستمری کارمندی تائید کند. گویی این صحنه تداعی کننده بازجویی حاکمیت و دولت از شهروندان است که حتی چهره بازجو هم دیده نمی شود.
در یکی از سوالات و پاسخ دنیل بلیک به آن، طرح و دغدغه ی اصلی داستان برای ما آشکار می شود. جایی که متخصص سلامت از دنیل بلیک می پرسد که آیا مشکل خاصی در رساندن یک پیام ساده به غریبه را دارد و او اینگونه پاسخ می دهد: بله دارم؛ مسئله قلب لعنتی من است. سعی می کنم به شما بفهمانم ولی شما گوش نمیدین. روشن است که او در رساندن یک پیام ساده به غریبه مشکل خاصی ندارد. پیام او بسیار ساده است؛ من مشکلی قلبی دارم و نمی توانم کار بکنم ولی کاش غریبه ای این را بفهمد!
در ادامه دنیل بلیک نامه ای را از سازمان دریافت می کند تا وی را مطلع کنند که مشمول دریافت مستمری کارمندی نمی شود. بلافاصله با شماره درج شده بر روی نامه تماس می گیرد و کنشگری و مطالبه گری او از همین جا آغاز می شود. در ابتدای تماس اپراتور اعلام می کند که این مکالمه برای شما هزینه خواهد داشت. یعنی برای هر اقدام و حرکتی جهت اخذ حق و حقوق شهروندی باید برای آن هزینه و بها پرداخت. بالاخره بعد از یک ساعت و چهل و هشت دقیقه گوش کردن به موتزارت به صورت مدوام و تکرار شونده، کارشناس پاسخ او را می دهد و به وی اعلام می کند که از پانزده امتیاز، دنیل بلیک تنها دوازده امتیاز را کسب نموده و به حد نصاب نرسیده است؛ بنابراین مزایای مستمری کارمندی شامل وی نمی شود که ناشی از نگاه صرفا کمّی و عددی به افراد جامعه است.
کارشناس در پاسخ به انتقاد ها و اعتراض های دنیل بلیک مرتب تاکید دارد که خودشان قواعد و قانون را وضع نکرده اند بله همه چیز به عهده یک "تصمیم گیر" است؛ چنانکه گویی وی شخصی واحد است. "تصمیم گیر" به طرز جالبی یادآور شخصیت "برادر بزرگ" در رمان 1984 اثر جرج اورول است.
در مراجعه حضوری دنیل بلیک به سازمان، یکی از کارکنان آنجا به او می گوید که اگر بیمار است و توانایی لازم برای انجام کار را ندارد، باید به بخش کارمندی و پشتیبانی درخواست بدهد تا ارزیابی شود. منتها درخواست به صورت اینترنتی هست و دنیل نجّار سررشته ای از کامپیوتر و اینترنت ندارد. به قول خودش در عصر دیجیتال، او جلوی کامپیوتر ها بی سواد است و یک مدادی!
در ادامه او با شخصیت کیتی، زنی صاحب دو فرزند و همسری که فوت کرده است مواجه می شود که به مانند قهرمان قصه، به دنبال ستاندن حق و حقوق خود است و به "تصمیم گیر" ارجاع داده می شود. وقتی دنیل بلیک جهت حمایت از کیتی به پا می خیزد، یکی از کارکنان سازمان به وی متذکر می شود که این قضیه به او مربوط نیست. به بیانی دیگر مشکلات افراد جامعه در اینجا صرفاً فردی هست و قابلیت پیگرد و دادخواهی عمومی را ندارد. در اینجا به واسطه شخصیت فرعی کیتی، با زوایای دیگری از شخصیت دنیل بلیک آشنا می شویم. اینکه او یک انسان خودخواه و خود محور نیست که در پی چاره جویی مشکلات خود باشد و همه چیز را صرفا برای خود بخواهد و تنها گلیم خود را از آب بیرون بکشد؛ بلکه او انسان آزاده ای است که دغدغه ی هم نوع خود را دارد و در پی اجرای عدالت و برابری برای همه آن هایی هست که از ظلم و بیدادگری به ستوه آمده اند.
رابطه دوستانه دنیل و کیتی شکل می گیرد و دنیل در این مدت می کوشد تا به کیتی برای یافتن موقعیت پایدار و مواجه با مشکلات زندگی کمک نماید.
در یکی از سکانس های فیلم زنی از کارکنان سازمان به دنیل بلیک برای درخواست اینترنتی به بخش کارمندی و پشتیبانی کمک می کند که بلافاصله با تذکر و برخورد و اعتراض مدیر مرکز مواجه می شود که نشان از عدم راهنمایی و آگاهی بخشی حاکمیت و دولت به شهروندان جهت احقاق حق و حقوق خود می باشد.
در ادامه تلاش ها و پافشاری های دنیل بلیک، حالا او لااقل می خواهد از مستمری کارجو بهره مند شود. به همین خاطر در مراجعه مجدد به سازمان، به سراغ یکی از کارشناسان آن جا می رود و او به دنیل می گوید که جهت دریافت مستمری کارمندی باید در طول هفته مشغول یافتن شغل باشد و این جستجو را کاملا اثبات کند. دنیل بلیک در پاسخ می گوید که با درخواست او مبنی بر دریافت مستمری کارمندی و پشتیبانی مخالفت شده است و حالا او می خواهد پرونده اش به استیناف برود. کارشناس زن او را مجاب می کند که برای دریافت مستمری کارجو اقدام کند و رزومه کاری برای خود بنویسد و در جلسات کارگاه آموزشی ساخت رزومه شرکت کند. دیالوگ ماندگاری شکل می گیرد و آن جایی است که دبیر کارگاه آموزشی می گوید: برای یک قهوه فروشی که هشت نفر کارگر لازم داشت، هزار و سیصد نفر درخواست داده اند و به نظر شما این چه معنی دارد؟ و دنیل بلیک پاسخ جالبی به او می دهد: اینکه باید همه ی ما بیشتر قهوه بخوریم! از پاسخ دنیل بلیک چنین برداشت می شود که باید تاوان بی تدبیری حاکمیت و دولت برای رفع مشکل کمبود کار و بیکاری را مردم عادی و شهروندان بپردازند!
در سکانس درخشان بانک غذا، کیتی از فرط گرسنگی، با برداشتن کنسروی از قفسه، بی اختیار درب آن را باز می کند و با گریه آن را می خورد. عیان شدن گرسنگی او و بی تابی اش در برابر غذا که کن لوچ به طرز ماهرانه ای از آن پرده برداری می کند و صحنه ای بی رحمانه تاثر برانگیز می آفریند. امّا سقوط و تنزل به اینجا ختم نمی شود. رفته رفته کیتی برای امرار معاش و گذران زندگی از فروشگاه دزدی می کند و در نهایت به روسپی گری او ختم می شود. در این سمت، دنیل بلیک که در پیدا کردن شغل ناموفق بوده است و احتمال دارد حقوق و مزایای او را قطع کنند، برای تامین هزینه های زندگی مجبور به فروش اسباب و اثاثیه خانه اش می شود. کیتی به تن فروشی سوق داده می شود و دنیل به اسباب و اثاثیه فروشی!
دنیل بلیک که در طول ماجرا در حوزه انفعال نیست، بلکه اهل عمل و کنشمند است، این بار به طور جد وارد عرصه اقدام و عمل می شود. او در دیوار سفید سازمان با اسپری سیاه رنگ شعار نویسی می کند: اینجانب دنیل بلیک درخواست دارم تا تاریخ استینافم قبل از مُردن من از گرسنگی مشخص شود و موسیقی مزخرف پشت تلفن هم عوض شود (انتظار دیگر بس است).
دنیل بلیک با این کار توجه عابرین و مردم را به خود جلب می کند. در هنگام شعار نویسی با برخورد یکی از ماموران حفاظت سازمان مواجه می شود. دنیل بلافاصله اسپری را به طرف صورت او می گیرد و به او هشدار می دهد که نزدیکش نشود. گویی تنها سلاح و اسلحه ی او برای مبارزه، همین اسپری سیاه رنگ است!
سازمان با پلیس تماس می گیرد و آن را وارد ماجرا می کند. دنیل دستگیر می شود و در حین دستگیری وی، یکی از عابرین پیاده که با توجه به ظاهرش جزو طبقه فرودست جامعه است، ژاکتش را برای گرم کردن دنیل روی دوش او می اندازد. گویی دنیل بلیک با پوشیدن این ژاکت، ردای مبارزه به تن می کند و نماینده این طبقه از جامعه علیه ظلم و تعدی می شود. این مرد با ستایش از اقدام دنیل بلیک، پا را در اعتراض فراتر می گذارد و رو به پلیس می گوید: شما باید آن دسته از افرادی را دستگیر کنید که بانی و مسبب اینگونه تبعیض ها و محرومیت ها هستند. گویی مردم منتظر جرقه و آغازگری به مانند آنچه دنیل بلیک انجام داد هستند تا خود آتشی را به پا کنند، پا را فراتر بگذارند و شعارهای ساختار شکنانه سر بدهند!
دنیل تعهد می دهد و آزاد می شود. بعد از مدتی جلسه استیناف وی تشکیل می شود. او با کیتی عازم جلسه می شود و در مسیر به وی گوشزد می کند که برای این کار استرس زیادی دارد. قبل از برگزاری جلسه، با راهنمایی یک وکیل، بارقه امیدی در دل دنیل بلیک روشن می شود و استرس او برای این کار بیشتر می گردد و به سرویس بهداشتی مراجعه می کند. اما آیا به درخواست دنیل بلیک مبنی بر اینکه تاریخ جلسه استینافش قبل از مُردن او از گرسنگی باشد، جامه ی عمل پوشانده می شود؟ ابداً. چنانکه کیتی از کثرت گرسنگی در مقابل غذا تاب نمی آورد و با حرص و ولع آن را می خورد؛ دنیل بلیک نیز در سرویس بهداشتی از فرط استرس و اشتیاق و ذوق و عدم اختیار دچار حمله قبلی می شود و قهرمان مظلوم اما مقتدر ما در کمال آزادگی، آخرین طغیانش را با مرگ خود به سرانجام می رساند.