همچون اشک در دریا

مهتاب، moonlight
کارگردان: بری جنکینز، فیلمنامه: بری جنکینز، مدیر فیلمبرداری: جیمز لکستون، تدوین: نات سندرز، جوی مک میلن، موسیقی: نیکلاس بریتل، بازیگران: ماهرشالا علی(خوان)، تروانته رودز(جوانی شایرون)، اشتون سندرز(نوجوانی شایرون)، الکس هیبرت(کودکی شایرون)، جنل مونه(ترزا)، نائومی هریس(پائولا)، آندره هالند(جوانی کوین)، محصول: آمریکا، 2016، 111 دقیقه.
شایرون کودکی است که با یک دلال مواد مخدر به نام خوان دوست می شود. خوان تصمیم می گیرد از شایرون محافظت کند و روش زندگی کردن را به او بیاموزد. اما مشکلات خانوادگی شایرون و تفاوت های رفتاری او با دیگران باعث می شود که به وسیله دوستان و اطرافیانش مورد تمسخر قرار گیرد.
همچون اشک در دریا
«مهتاب» نگاهی دقیق به زندگی یک سیاهپوست در جامعه معاصر آمریکا از کودکی تا بزرگسالی دارد، و بر اساس نمایشنامه ایی به نام «پسران سیاه پوست در مهتاب، آبی دیده می شوند.» اثر «تارلی آلوین مک کارنی» است. «مهتاب» درباره زندگی، چالش ها و رنج های سیاهپوستان در جامعه آمریکا است. «بری جنکینز» که علاوه بر کارگردانی، فیلمنامه را نیز نوشته با شخصیت پردازی عالی و خلق داستانی در سه فصل که سه دوره زندگی شایرون را روایت می کند به آرامی و بدون شعار زدگی با ذکر جزئیات زندگی جامعه سیاه پوست، دردها و رنج های این بخش از اجتماع را به شکلی شاعرانه به تصویر کشیده است. شایرون که از کودکی به خاطر گرایش های جنسی و عاطفی منزوی است و همواره توسط دوستان خود مورد آزار و اذیت قرار می گیرد در حاشیه میامی در خانواده ایی فقیر و از هم پاشیده زندگی می کند که مادری معتاد دارد و پدری که آنها را ترک کرده، و با حمایت خوان و ترزا که او را با محبت در خانه خود می پذیرند پناهگاهی امن برای زندگی پیدا می کند که می تواند در شرایط سخت به آنجا پناه ببرد. «بری جنکینز» با دیالوگ های ساده بدون اینکه الفاظی عجیب و پیچیده برای شخصیت هایش بنویسید به خوبی توانسته بسیاری از دردها و رنج های زندگی شایرون را ترسیم و با استفاده از حرکت دوربین و موسیقی عالی و زبان تصویر مفاهیم را به آرامی و زیبایی به مخاطبش منتقل کند. شایرون در حاشیه شهر زندگی می کند و مادری معتاد دارد که به خاطر اعتیاد بی بند و بار است و رابطه ایی از عشق و نفرت میان او و مادرش برقرار است که در شرایط مختلفی در حال تغییر است. شایرون برای فرار از شرایط دردناک و تلخ زندگی و دیدن افراد غریبه در خانه با رفتن به خانه خوان می خواهد جایی امن و آرام برای زندگی داشته باشد اما متوجه می شود که اعتیاد مادرش و شغلِ خوان که فروشنده مواد مخدر است زندگی او را تباه کرده، همین شایرون را در تردیدی از عشق و نفرت نسبت به اطرافش قرار می دهد. شایرون مادرش را دوست دارد اما بی توجهی، رفتار های عصبی و پرخاشگرانه ترزا، اعتیادش و حضور مردهای غریبه باعث می شود پسرش همیشه مورد آزار و اذیت دوستانش قرار گیرد و در عین حالی که مادرش را دوست دارد توامان از او متنفر است. همین حس را بعد نسبت به خوان پیدا می کند زیرا او همان کسی است که با فروش مواد مخدر باعث نابودی مادرش شده و می خواهد جای پدری که ندارد را برایش پر کند. عشق و نفرت در تمام زندگی شایرون حتی در نوجوانی نیز ادامه می یابد آنجا که کوین نزدیکترین دوست و محرم اسرارش به خاطر تشویق دیگران او را به سختی کتک می زند. شایرون بچه ایی از محله های فقیر و جنوب شهر است که به خاطر شرایط سخت زندگی و عدم وجود امکانات، خشونت، فقر، اعتیاد و بزهکاری تلاش می کند بر خلاف دیگران با آرامش به زندگی ادامه دهد اما هر چه سعی می کند خود را از دیگران دور نگه دارد جامعه ی اطرافش با ورود به زندگی، تمایلات و خواسته هایش همواره او را به چالش می کشد و خشونت اعمال شده از سوی محیط اطراف و شرایط سختِ زندگی، آرامش شایرون را به هم می ریزد و در نهایت تحملش تمام شده و او نیز به چرخه بازتولید خشونت می پیوندد.
فصل سوم و جوانی شایرون حضور در جامعه به عنوان فردی است که تصمیم می گیرد در برابر هر کسی که می خواهد او را آزار دهد اعمال خشونت کند و به همان راهی می رود که خوان رفته بود. بلوغ در خشونت و فقر باعث شکل گیری شخصیتی خشن و بزهکار می شود که در چرخه اعمال خشونت و قانونی نانوشته قرار می گیرد. «مهتاب» با تصاویر بکر و شاعرانه به آرامی دگردیسی یک انسان از پسر بچه ایی آرام و منزوی به یک بزهکار و فروشنده مواد مخدر را ترسیم می کند. فیلم درباره شخصیتی منزوی با تمایلات جنسی خاص است که توسط جامعه اطرافش درک نمی شود و او را منزوی و سرکوب می کند. شایرون در جوانی شخصیتی منزوی و سرکوب شده دارد که یاد گرفته برای ایستادن باید با خشونت و پول همه چیز را به دست آورد.
داستان فیلم درباره جامعه ی آمریکا و شرایطی است که با ایجاد فشار و تحمیل تلاش می کند با نادیده گرفتن و سرکوب بخشی از اجتماع آنها را در یک بستر بکر و غیر متمدن قرار دهد و هر کسی برای زنده ماندن راهی جز اعمال خشونت ندارد. فیلم چگونگی دگردیسی پسر بچه ایی آرام با تمایلاتی سرکوب شده، به جوانی منزوی و بزهکار است که با تصاویر دقیقی از جزئیات روابط و زندگی سیاهپوستان آمریکایی که با بی توجهی در شرایطی قرار می گیرند که حاکمیت بتواند بر علیه آنها اعمال خشونت کند. «بری جنکینز» سعی می کند این دگردیسی خشک و خشن را با تصاویری شاعرانه به تصویر بکشد. فرم روایی «مهتاب» مانند «پسربچگی»ِ «ریچارد لینکلیتر» رشد فردی از کودکی تا بزرگسالی، امیال، خواسته ها، آرزوها و تمایلات سرکوب شده اش را ترسیم می کند. فیلم یک کمدی سیاه با طنزی تلخ از زندگی شایرون است که جامعه به جای درک، آزارش می دهد و شرایط دردناکِ اجتماعی او را در برابر صمیمی ترین دوستش قرار می دهد تا در چرخه بازتولید خشونتی قرار گیرد که در حال تولید از سوی جامعه و بازتولید آن از سوی حاکمیت به علیه مردم است. داستان عاشقانه ی انسانی که بدون درک شدن سرکوب می شود و انزوا را انتخاب می کند. و در جامعه ایی که در برابر رنگ تیره پوست، جنونِ خشونت را به جای عشق به او تزریق می کند تصمیم به عصیان می گیرد. «بری جنکینز» در بخشِ کودکی شایرون را در شرایطی قرار می دهد که مجبور به پذیرش سرنوشتی محکوم شده و غیر قابل تغییر است. کوچولو مجبور است با اینکه پرخاشگری ها، اعتیاد و کارهای غیر اخلاقی مادرش را دوست ندارد. دوباره به خانه بازگردد و با اینکه می فهمد خوان که می خواهد برایش پدرخوانده ایی دوست داشتنی باشد همان کسی است که باعث اعتیاد و بدبختی مادرش و بسیاری دیگر شده، مانند محکومی است که باید همه را با هم بپذیرد و به زندگی ادامه دهد. این تضاد و تعارض که نسبت به شخصیت، خواسته ها و تمایلاتش با جامعه اطرافش است. همواره او را با چالشی جدی در جامعه ایی که افراد آن نیز همنوعانش هستند مواجه می کند. و در نهایت تصمیم می گیرد با سکوت و انزوا به سرنوشتی غیر قابل تغییر تسلیم شود.
در بخش دوم مادر شایرون بخاطر اعتیادش روزهای سخت تری را می گذارد و همین باعث می شود شایرون تصمیم به ترک خانه بگیرد و در فصل سوم به جوانی تبدیل شده که با ایجاد دار و دسته ایی خیابانی با فروش مواد مخدر برای خودش اعتباری میان اطرافیان کسب کرده است. هر چند شایرون به قدرت و ثروت بیشتری نسبت به گذشته دست یافته اما هم چنان منزوی و تنها است و از تماس های مادرش با او می توان دریافت تمام ارتباطش با گذشته را قطع کرده است. تماس کوین با او، خاطرات گذشته و تمایل به دیداری مجدد میان دو دوست قدیمی، در مهمترین بخش فیلم که رویارویی آنها است تصویر دو انسان است که بسیاری از آرزوها و خواسته هایشان را به فراموشی سپرده اند و تلاش می کنند خود را به زندگی تعیین شده ملزم و راضی نمایند.
«مهتاب» را می توان نقدی ناتورالیستی بر جامعه آمریکا، فقر و خشونت دانست که زندگی یک فرد را از کودکی تا بزرگسالی و دگردیسی پسربچه ایی آرام و سرکوب شده را به جوانی خشن، منزوی و بزهکار روایت می کند. شایرون انسانی است که عدم درک دیگران از افکار و خواسته هایش و مداخله و اجبار او به پذیرش سرنوشتی محکوم شده او را تبدیل شدن به انسانی می کند که از همان سکانس ابتدایی در تلاش است با فرار کردن و مخفی شدن از دیگران از آن رها شود اما این انتظار در نهایت به شکست می انجامد و شایرن را مجبور به پذیرش می کند. فیلم شعله کشیدن خشم از درون نوجوانی که دریا و آرامش را دوست دارد را با یک کمدی سیاه به تصویر می کشد.
کارگردانی عالی بری جنکینز در کنار فیلمنامه ایی با داستانی خلاق و شخصیت پردازی عالی و استفاده از حرکت دوربین، نماهای بلند، زبان تصویر و موسیقی که با فضای مفهومی هر بخش هارمونی خوبی دارد و بازی «نائومی هریس» که عشق، نفرت، توهم و مهربانی در بیان و حالات چهره او به خوبی به نمایش گذاشته می شود در کنار بازیگران کودکی و نوجوانی شایرون «الکس هیبرت» و «اشتون سندرز» که با سکوت و نگاه، ترس و تردید را به نمایش می گذارد مهتاب را به فیلمی جدی و نقدی عمیق بر شرایط زندگی سیاهان در جامعه امروز آمریکا تبدیل کرده است.