روایت مفصلی از پدر

رضامیرکریمی با ساخت فیلم ( دختر) توانسته است به حال و هوای فیلم های گذشته اش برگردد. دختر دربستر سینمای ملودرام به راحتی توانسته قصه بگوید، دنیای فیلم دختر بیش از حد به فیلم های قبلی میرکریمی یعنی به همین سادگی یا خیلی دور خیلی نزدیک شباهت دارد، مهمترین عامل این شباهت عنصر تنهایی ست که در این فیلم به درستی از آن استفاده شده است، البته در کنار این تنهایی فضای قصه ما را به شدت درگیر ساختار روایی فیلم می کند، اما این درگیر کردن فقط توانسته بیست دقیقه دوام داشته باشد بعد از آن مسیر فیلم به سمتی می رود که قصۀ اصلی فیلم مجهول می ماند و کلیت فیلم از دختر به پدر تغییر می کند.
همان طور که از نام فیلم مشخص است فیلم دنیای زنانه یی دارد و بحث اصلی قصه ،درباره دختری به نام ستاره(ماهور الوند) است که قصد دارد به تهران سفر کند و می خواهد در جشن خداحافظی یکی از دوستانش شرکت کند، اما احمد عزیزی پدر خانواده با این سفر مخالفت می کند ... فیلم به جایی که روی ستاره و بحران پیش آمده اش تمرکز کند بیشتر از پدر خانواده می گوید، احمد عزیزی(فرهاد اصلانی) طوری در فیلم معرفی می شود که انگار با یک غول بی شاخ و دُم، یا یک تبهکار می خواهیم آشنا بشویم، نماهای هلی شاتی از فضای پالایشگاه و ماشین احمد در محیط پالایشگاه یا جادۀ برفی، نمی تواند ما را با مختصات شخصیتی احمد آشنا کند، چرا که این نماهای اضافه نه تنها نمی تواند کاربردی در پیشبرد درام داشته باشد بلکه شخصیت احمد چیز جدیدی برای ما ندارد و او همان پدر شهرستانی متعصبی است که در بیشتر فیلم ها دیده ایم. این تعصب های سنتی که در شخصیت احمد پیداست نیازی به این همه اغراق ندارد زیرا وقتی ما از ستاره می شنویم که می گوید من نمی توانم با پدرم حرف بزنم، مشخص می شود که پدر خانواده هنوز در همان سنت ها و تعصب های قدیمی گیر کرده است و نمی تواند خودش را با جامعه کنونی و نیمه مدرن هماهنگ کند. اساسا دنیای زنانۀ فیلم در همان بیست دقیقه اول تغییر می کند و ما وارد دنیای پدر خانواده می شویم، احمد عزیزی برای پیدا کردن فرزندش که آسم هم دارد به تهران می آید، از رفتار او مشخص است که می خواهد ستاره را زیر بار کتک بگیرد ، اما بعد از اینکه ستاره از ماشین فرار می کند احمد عصبانیتش فروکش می کند و آن حس مهربانۀ پدرانه اش گل می کند، ولی شخصیت احمد منفعل می شود و در ادامه بحرانی که ستاره بوجود آورده در قصه گم می شود، از زمانی که احمد به خانۀ خواهرش می رود مشکل ستاره با فرزانه(مریلازارعی) یکی می شود، به طوری که ما تازه در سکانس های آخر با گذشتۀ احمد و روحیات او آشنا می شویم علاوه بر آن قصه مشخص نمی کند این ده سال دوری احمد و فرزانه به چه علت بوده است و چرا احمد حاضر می شود که بدهی های او و شوهرفرزانه را پرداخت کند؟ ما شخصیت احمد را خشمگین و درون گرا را دیده بودیم، اما او سریع به یک پدر دلسوز تبدیل می شود که حتی مشغول آشپزی هم می شود از سوی دیگر در سکانس های آخر به کیسه بکس تبدیل می شود و فرزانه هر آن چیزی که در زندگی به آن نرسیده است را به گردن احمد می اندازد. در این سکانس متوجه می شویم که احمد نه تنها برای ستاره نقش یک پدر تعصبی را دارد بلکه برای فرزانه هم به عنوان یک برادر متعصب بوده است و همین باعث شده تا فرزانه زندگی فقیرانه و تحمیلی را تحمل کند. مهمترین نکته فیلم سکانس آخر است وقتی دوباره به آن کافی شاپ برمی گردیم و ستاره در پاسخ به سوال دوستانش که اگر به فرنگ برود دوباره برمی گردد یا نه، دچار دوگانگی شخصیت می شود و جوابی به این سوال نمی دهد چرا که ستاره میان دنیای سنتی پدرش و دنیای مدرن که دائما در حال پیشرفت و تغییر است گیر کرده و نمی تواند پاسخی به خواسته اش بدهد. او به عنوان یک دختر از نسل جوان می خواهد تابو شکنی کند، به پونه می گوید می خواستم برای یک بار مخالف پدرم باشم، این خواستۀ ستاره اگر چه در میان این نسل و آن دخترانی که در کافی شاپ می بینیم یک خواستۀ ناچیز است اما ستاره توانست پدرش را شکست بدهد هر چند که ستاره از موقعیت پیش آمده می ترسد و با یک عذر خواهی همه چیز ختم به خیر می شود، اما آیا رفتار احمد با پونه در آینده تغییر می کند؟ پایان بندی فیلم به عهده ی تفکر و دلخواه تماشاگر است، مثل پایان فیلم به همین سادگی که شخصیت زن قصه به رفتن یا نرفتن فکر می کند.
فیلم دختر قابلیت بحران های بیشتر و پیچیده یی را می توانست داشته باشد، اما میرکریمی مثل فیلم خیلی دور خیلی نزدیک پدر را نقطه ی مرکزی داستانش قرار داده است، انگار میرکریمی از احمد عزیزی یک دکتر عالم دیگر ساخته است و خواسته بعد از ده سال بگوید اگر پدر مدرنی مثل دکتر عالم وجود دارد که از دنیای پسرش به شدت دور است در کنار آن پدری هم مثل احمد عزیزی وجود دارد که با تعصب های بیجا فضای زندگی دخترش را محدود کرده است.
میرکریمی بیشتر به پدر پرداخته تا دختر، ما بیشتر با پدر این فیلم همراه هستیم تا دنیای دختر، تمام اتفاقاتی که ستاره در فیلم بوجود آورد به دلیل پیشبرد شناخت ما از شخصیت پدر است ، اگر تا حدودی توانسته ایم دنیای امروزی دختران را دریابیم تنها به خاطر سکانس طولانی اول فیلم است که دوستان ستاره در حال گفتن عقیده هایشان هستند و در ادامه آن صحنه ماشین سواری دختران در اتوبان ها که این دوسکانس نشان می دهد دنیای این دختران جوان چقدر محدود است.
فیلم دختر قصه پردازی درست و تعلیق های به جایی دارد اگر چه می توانست این تعلیق ها بیشتر باشد اما فضای بوجود آمده از شهرستان و تهران و به تصویر کشیدن دنیای سنتی و مدرن ، و در بطن قصه بهره گیری درست از واژۀ خانواده و مهم نشان دادن آن در لایه های فیلم، از مهم ترین نکات فیلم است . بعد از فیلم امروز که انتظار مخاطبان و منتقدان را برآورده نکرد، دختر با توجه به قصه پردازی اش و پرداختن به تفاوت نسل ها می تواند برای مخاطبان عام سینما فیلم راضی کنندۀ باشد.