بخشی از تاریخ
محسن امیریوسفی کارگردانیست که در فیلم هایش سعی میکند حرفهای ویژهای بزند وهمین ویژگی او باعث شده تا سه فیلم سینماییش هر سه توقیف شوند. (خواب تلخ)، (آتشکار) و (آشغالهای دوست داشتنی) هرسه توقیف شدند. البته فیلم (آتشکار) او بعد از مدتی رفع توقیف شد.خوشبختانه فیلم آخر این کارگردان نیز بعد از سالها توقیف بودن بالاخره رفع توقیف شد.
فیلمساز فرم جالبی را برای بیان محتوای فیلمش در نظر گرفته. منیر زنی تنهاست و دچاردلهره میشود و در چنین شرایطی با عکس عزیزان خود حرف میزند و مخاطب که با زاویه دید منیر به وقایع مینگرد تمام این گفت وگوها را میشنود.
شخصیت اصلی فیلم، زنی مسن بنام منیر است که در تاریخ معاصر ایران(از1310تا1388) حوادث زیادی را تجربه کرده است وخاطرات زیادی را از این حوادث یدک میکشد. جالبی داستان جاییست که میفهمیم پسر منیر(امیر) شهید شده و کوچه آنها را به نام او گذاشتهاند ولی برادر منیر(منصور) در دهه شصت به دلایل سیاسی اعدام شده و برای همین تلفن خانه او شنود میشود و (رامین) پسردیگر منیر بخاطر همین موضوع نتوانسته به دانشگاه برود و برای همین مهاجرت کرده. این تضادی که در فیلم برای منیر وجود دارد به نوعی بیانگر تضاد موجود در جامعه امروز ماست. فردی محبوب است و مدتی بعد منفور میشود. حتی کم نیستند افرادی که در جامعه امروز بخاطر گذشته خانواده خود به چشم بد به آنها نگاه میشود.
نویسنده، تنها تفکرات مختلف را در قالب شخضیتهایی رودرروی هم قرار داده تا شخصیتها بتوانند در مورد آن تفکرات با هم صحبت و حتی جدال کنند و نکته خوب اینجاست که نویسنده نتیجهگیری نمیکند که مثلا این تفکر خوب است یا این تفکر بد است و تنها مخاطب را دعوت میکند تا بشنود.
نکته مثبت دیگری که در فیلم وجود دارد این است که کارگردان شخصیتهای مختلف را به گفت و گو باهم وا میدارد و با این کار مخاطب را به گفت و گو دعوت میکند. اتفاقی که در جامعه ما کم میافتد. یعنی در جامعه ما افراد زیاد گفت و گو کردن را یاد نگرفتهاند. اما در فیلم میبینیم که انتهای این گفت و گو کردن اگرچه نتیجه مشخصی را به ما اعلام نمیکند اما حداقل این است که شخصیتها صلح میکنند.
در جایی از فیلم دیالوگهایی با این مضمون بیان میشود: صابر ابر میگوید ما فقط یه قابیم روی طاقچه و شهاب حسینی میگوید حداقل شما روی طاقچهاین. این دیالوگ بیان میکند که بخشی از تاریخ را میخواهند حذف کنند. همانطور که خود منیر در انتهای فیلم قاب عکس منصور( شهاب حسینی )را حذف میکند.
وقتی منیر شروع میکند و به دنبال وسایل مورددار در خانه میگردد تا آنها را دور بیاندازد مخاطب میبیند که همه شخصیتهای داستان حتی پسرشهید منیر و حتی خود منیر هم چیزهایی برای دور انداختن دارند و نویسنده با این نکته به مخاطب بیان میکند که هیچکدام از شخصیت ها معصوم نیستند و هریک در گذشته خود کارهایی کردهاند که باید پنهان بماند. این نکته هم از نکات مثبت فیلم است که به مخاطب بیان میکند هرانسانی ممکن است چیزهایی برای پنهان کردن داشته باشد.
فیلم تا قبل از اینکه منیر با قاب عکسها شروع به صحبت کند زیاد جذاب نیست و خوب پیش نمیرود. اما با شروع صحبت منیر با عکسها فیلم رفته رفته جذاب میشود.
نکته دیگر فیلم که میتوانست حذف شود دختری است که نگارجواهریان نقشش را بازی میکند . این دختر یکبار در اول فیلم دیده میشود و یکبار در اواسط فیلم. این دختر اگر در فیلم نبود و حذف میشد شاید ریتم فیلم بهتر از آب درمیآمد. تنها دلیل قابل توجیه حضور این دختر در فیلم این است که قاب عکس منصور بفهمد اعدام خواهد شد که این موضوع را میشد بصورت دیگری هم به منصور فهماند.
از پایان فیلم هم میشود این برداشت را کرد که منیر در می یابد شاید درون دیگر خانهها هم چنین خاطراتی وجود داشته باشد و ارزش ندارد که گذشته را نابود کند اما دیر میشود و حسرتی بزرگ برای او میماند و این حسرت چیزی نیست جز حسرت نابود شدن خاطرات گذشته .
فیلم (آشغالهای دوست داشتنی)فیلمیست که ایدهای بسیار جذاب دارد و کارگردان هم تمام سعی خود را کرده تا ایده جذاب خود را به فیلمی جذاب تبدیل کند که تا حدزیادی هم موفق شده. این فیلم با وجود سالهای زیادی که توقیف بوده اما هنوز فیلمی تازه به حساب میآید و ارزش دیدن را دارد.