سندرم خوش خیم
اگر تماشاگران از کمرنگ شدن قهرمان قصه (صمد) در پرده آخر فیلم متری شیش و نیم و سردرگمی شاهین در پرده دوم و سوم فیلم مغزهای کوچک زنگ زده ناراضی هستند، فیلم شنای پروانه اثری است که برخلاف دو ساخته پیشین، کارگردان هوای قهرمانش را دارد و کاملا میداند که قصه و قهرمانش را به کدام سمت و سوی مشخص ببرد. این وجه تمایز فیلم شنای پروانه با ساختههای پیشین شبه خودش است. برای مطالعه ادامه بررسی فیلم همراه باشید.
تغییر رویهی فیلمسازان جوان از قصههای بیپایان و شبه توخالی فرهادی به قصههایی که حادثهی محرکش در کوچه و خیابانهای پایین شهر و طبقه فقیر جامعه ایران میپردازد، جای تقدیر دارد. مهم نیست که اسم این رویه را موج تازه سینما یا به عبارتی «سندرم روستایی» بنامیم اما از دید من هرچه که باشد، این سندرم خوش خیم است. اینکه بیان کنیم «شنای پروانه» "اگر زودتر از ابد و یک روز سعید روستایی و مغزهای کوچک زنگ زده هومن سیدی ساخته میشد، بیشتر مورد استقبال قرار میگرفت ولی چون گرفتار سوژه تکراری آنها شده چندان به چشم نخواهد آمد" را قبول نمی پندارم؛ آثاری در سینمای جهان ساخته شدند که به نوعی ادامه دهنده و احیا کننده ژانر و سوژه تکراری و تاریخ مصرف گذشته بودند؛ از فیلم جسورانه Get Out جوردن پیل که ژانر اسلشر را از ورطه تکرار نجات داد گرفته تا فیلم Uncut Gems برادران سفدی که سینمای دورنمای رابرت آلتمن را احیا کرد. شنای پروانه نیز همان طور است و بی شک کاملتر و جسورانهتر.
قصه شنای پروانه خوب و با حادثهای ملتهب آغاز میشود. کارگردان از همان ابتدا با دوربین روی دست که کاملا در این موقعیت به جا به کار گرفته شده، فضای ملتهب را از دید پروانه (با بازی طناز طباطبایی) به نمایش میگذارد. روند پرولوگ فیلم در همان وضعیت ملتهب گونه ادامه مییابد و با یک شوکه عظیم مخاطب را وارد یک قصه تودرتو و ماجراجویانه میکند. درست است که ایده آغازین داستان شباهت بی چون و چرایی به مغزهای کوچک زنگ زده دارد ولی برخلاف آن، قهرمانی را محمد کارت در فیلمش قرار داده که از این پس قرار است پی فاجعه رخ داده را بگیرد و تا حقیقت را کشف نکند پا پس نمیکشد. محمد کارت هوای قهرمانش را دارد و چه بسا اگر فیلمسازی میخواهد فیلم قهرمان محور بسازد، باید قهرمانش را در تیر راس لنز دوربین قرار دهد و خوشبختانه محمد کارت این کار را به نحو احسن انجام داده است .مسیرها و حوادثی که در پرده دوم جلو راه حجت قرار میگیرد، رفتار و خلق و خوی قهرمان تغییر مییابد و به گونهای این تغییر شکل پیدا میکند که همذات پنداری مخاطب با قهرمان بیشتر میشود. این را ذکر کنم که سفر ماجراجویانه قهرمان به لطف دید واقع بینانه محمد کارت باعث شده که تهران را بهتر و بومیتر از دو ساخته شبه خودش بشناسیم.
نقش آفرینی بازیگران یکی دیگر از نقاط قوت فیلم شنای پروانه است؛ چه از بازی جواد عزتی که نه به طور خود جوش عصبی میشود و نه بزن بهادر و چه بازی پانته آ بهرام که گرفتار تیپ سازی غیر متعارف میشود. شاید تامل برانگیزترین بازی مربوط به ایمان صفا باشد که در میان ستارگان فیلم، گلیم خود را از آب بیرون میکشد و چند صحنهای را مال خودش میکند.
بی تردید می توان گفت که محمد کارت یکی دیگر از امیدهای آینده سینمای ایران است که حتی اگر این سوژه را بار دیگر دنبال کند، از سعید روستایی و هومن سیدی نیز جلوتر میزند. دید مستندگونه و تسلطش به فیلم نامه قهرمان محور و فرم، پیشاپیش او را به یک فیلم ساز مهم سینما چند ساله آن تبدیل میکند. شنای پروانه نه تنها یکی از آثار شاخص سینمای این چند سال اخیر است، بلکه پایان بندی قابل قبول و محکمی دارد که شاید یکی از برترین پایان بندیهای تاریخ سینمای ایران نام بگیرد.
* این یک یادداشت است که در زمان برگزاری جشنواره فیلم فجر نوشته شده و امکان نوشتن بررسی بلندتر و دقیق تر در زمان اکران عمومی فیلم وجود دارد