جستجو در سایت

1398/05/18 00:00

جلوه زده

جلوه زده

"جلوه زده"

1- فضاسازی:  تنگه کجاست؟ اهمیت آن در چیست؟ موقعیتِ خودی و دشمن چگونه است؟ 

وقتی تنگه و موقعیت استراتژیکش، حتی در دیالوگ توضیح داده نمی شود، این به دلِِ دشمن زدن ها مضحک می شود و بسیجی وار... فیلم ادعای شهدا و ادای دِِین به بسیجی  را دارد اما با پرداخت بسیار کودکانه اش به ضد خود تبدیل می شود و قصه ی چند صدهزار بسیجی را که گویی بی صاحِبَند و هر کاری که بخواهند، بی ترس و واهمه می کنند. انگار خودشان هم می دانند که مُردنشان تقلبی است و از پسِ هر اصابت گلوله حتما احیایی و ایستادنی خواهد بود. فیلم آنقدر در فضاسازی گیج است و گنگ که شهید و غرورِ شهدا را به یک خودکُشی غیرواقعی بدل کرده و به بازی می گیرد. این شهدا را عراقی ها کُشتند یا خودی ها؟! دوربین در لانگ تیک، به صورت دایره وار - از این زاویه دید به منطقه مخالف با زاویه دیدی دیگر می رود. کی به کیست؟ آنها کجایند؟ ما کجا هستیم؟ این کیست؟ به کجا شلیک می کند؟ من کی هستم؟ تو کجایی؟ نه مَنه؟ فضاسازی در نیمه ابتدایی که حمله هوایی است باز کمی قابل تحمل تر به نظر می آید؛ در جنگ زمینی که وضعیت وانفساست.


2- فرم بازی های کامپیوتری : زیست جنگی اینگونه است؟ به این اندازه گرگیجه آور. 

مرگ برای فیلمساز مثل مُردنِ سربازِ بازیهای کامپیوتری (Call of Duty) است، بدون هیچ حسی از مرگ! یک پایان؛ یک غم و تاثر از دست دادن رفیق، هموطن؛- حتی مرگِ رفقای اصلی... این سمت یکی تیر به مخچه اش می خورد؛ بلافاصله تصویر تاریک می شود (فِیداوت)_ با روشن شدنِ تصویر (فِیداین) انگار دوباره بازی را پِِلی می کند و بر روی کیبورد و موس دستور حرکت به جلو سرباز را می دهد. دوباره بَنگ بَنگ-پونک پانک کُنان می رود تا شاید به غول مرحله آخر برسد (غول تانک ها!). فیلمبازی شنیده اید؟ بازیفیلم چطور؟ بازی بازی- با شهدا هم بازی؟


3- شخصیت پردازی :

سه بازیگر جلوی دوربین از این سمت به آن سمت می روند. چیزهایی بلغور می کنند از جنس اینکه "میدونی جنگ چقدر سخته، تو امانتی" ، "میدونی جنگ چیه؟" و ... بله با این فیلم جنگ را هم فهمیدیم. متوجه شدیم که جنگ چقدر بچه بازیست، که کسی نمی میرد، کافیست دوباره رستارت کنی، تا بازی شروع شود. جواد عزتی فقط دکتر است. آذرنگِ پیر هم همیشه بغض و آبی در چشم. امیر جدیدی هم که رِِمبو! لباس مشکی و این وَرجه وورجه هایش اِنگار بچه سیلوستر استالونه بوده در جنگ های تک نفره با ارتش های میلیونی. این وسط-مسط ها شوخ طبعی اش هم گُل می کند، منتها فیلمفارسی وار_ تا حق مطلب را کاملا به جا آورد. همه چی بازیست و به بدترین شکل خودش پرداخت شده... 


4- پول مُفت 

بله وقتی پولِ بادآورده باشد، معلوم است که جلوه ویژه را به جای فیلم در حُلقوم مخاطب کنند. بمب، موشک، خمپاره، اسحله، هواپیما، ترقه، کاتیوشا، آرپیچی، تانک و غیره باشد، می شود با ترکاندن و ترکیدن جنگ ساخت و مرعوبش شد. پول هست بیایید با هم بازی کنیم ... یک بازی پرخرج با شهدا و بسیجی و دفاع مقدس.

چند مثال:  

1-  هواپیماهای عراقی مشغول وِل دادن بمب ها هستند و دوربین میان جمعیت گریزان بر روی زمین به دنبال پناه است و مظلوم خزیده است تا از شر بمباران در اَمان باشد. بمب هواپیما ول می شود جلوی دوربین و انفجاری رُخ میدهد و خون روی دوربین می پاشد! خدایا برس به داد جوونها! که کمتر بازی کنند این خزئبلات کامپیوتری را ... این چه نگاه کودکانه ای به جنگ است؟ 

2-  بسیجی ها در یک صف به سوی خط مقدم می روند. دوربین هم با آنها همراه شده و به جلو حرکت می کند. تا اینکه به موازا یک صف، صفی دیگر شکست خورده و خونی و مالی به عقب برمی گردند. دوربین صفِ سربازانِ سرحال را بی خیال می شود و به موازای آن صف با سربازان فَلک زده به عقب برمی گردد. همه چیز به همین اندازه شوخی ست... جنگ ما گویی آنقدر مُتقاضی خودکشی داشته که دسنه سرباز دسته گل به جلو می فرستاده و جنازه تحویل می گرفته، جالب است دیگر... 

3-  نوجوان فیلم را منع کرده اند که به جلو (خط مقدم) برود. او ماسک شیمیایی را برمیدارد و بر روی یک تاب درختی که حی و حاضر و آماده است، می نشیند. دوربین در لانگ تمامی اجزای صحنه را به گونه ای می چیند تا نمای کارت پستالی اش چِفت و جور شود. با گذاشتن ماسک روی صورت خود، کارگردان دستور می دهد که یک مِه به فضا اضافه شود. فیلمساز گویا 15 ساله است و تنها زیست جنگی اش واقعا بازیهای کامپیوتری بوده. این سورئالیته قاب را دیگر کجای دلمان بگذاریم. سعی می کنیم آن مه را حالا با پوزخندی رد کنیم.

4-  صفِ نماز جماعت برپا شده و مهدی پاکدل هم که مثلا فرمانده این جمع است، باز بماند که از فرماندهی گویا فقط (خدااا - خدااا - خدااا) را از فیلم کبیر محمد به ارث برده؛ باز جای شکرش باقیست که عراقی ها وضعشان بدتر بوده که این برو جلو بیمه ابوالفضلم های حاجی باعث نجات تنگه شد!. البته ما که فقط جنازه های ایرانی دیدیم، نمیدانم چطور در فرامتن های تیتراژ پایانی، نجات تنگه توسط این جماعت چگونه نوید داده می شود. بگذریم؛ برگردیم به سکانس نماز جماعت... دوربین با قرار گرفتن در جلوی صف، نمازگذاران را می گیرد. فرمانده و پیرمردِ همیشه گریان به انتهای صف می روند و این دو شخصیت "الله اکبر" گویان نماز را می بندند. این قابِ ریاکارانه، لوس و شعاری دیگر حال آدم را بِهَم می زند. فیلمساز حتی یک صدم ارزش برای آدم های جنگ قائل نیست. چقدر ریاکارانه و ذلیل... برای یک قرون پول که صدای خُمپاره را درآورد، می ترکاند و از قطع عضوها با جلوه های ویژه اش خودحالی میکند!؛ ببین کارش در این حد به ابتذال های معرفتی می رسد و بقیه هم مرعوب جلوه  زدگی هایش، این ریاکاری های فرومایه را نمی بینند.

5-  انتهای فیلم است و به یکباره اسلوموشن های 16 فریمی فیلمساز آغاز می شود. گویا pov اول شخص "کال آف توییتی" خسته شده و دم دم های آخرِبازی اوست. خط خونش تمام شده و یک فینیشین از جنس مرد آتشین یا (جَکس بوکسور که بر زمین میکوبید) نیاز دارد تا کار را تمام کند. حالا چرا این وسط اکستریم کلوز از چرخ های تانک؟! آنهم بیش از 10 بار از زوایای مختلف متعدد می گیرد؟! شاید غول فینیشینر بازی تنگه، همین تانک هاست. یعنی فاجعه در این حد؟ آرپیچی زن ها هم انقدر راحت تانک ها را می زنند که بارها از خود می پرسیم، اصلا این تانک ها در جنگ به چه درد می خورد؟ وقتی انقدر راحت زمین گیر می شود. یعنی تنِ سازندگان "Fury "را ... نمیدانم تانک آنها با ما فرق دارد یا کلا آدم های پشت تانک بَبو هستند و آرپیچی زن های ما جنگنده های شجاع ؟!. هر چه هست فقط می توان به این اشاره داشت که ما چقدر در "فرم" بیچاره ایم و در "تکنیک" بچه... می ماند "رو" که تا وقتی پول باشد، غمی نیست. 

محسن باقری - شهریور 1397 


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط