سنگ اقبال
جدید ترین ساخته ی کارگردانِ خوش ذوق کره ای یعنی "بونگ جون هو" که قبلا با ساختنِ آثاری چون Memories of Murder محصول سال ۲۰۰۳، Mother محصولِ سال ۲۰۰۹ و Snowpiercerمحصول سال ۲۰۱۳ توانسته بود مسیرِ فیلمسازی خویش را به عنوان کارگردانی صاحب سبک ترسیم کند، در حالی اکران شد که پیش روی خویش رقیبی سرسخت چون جوکرِ تاد فیلیپس را داشت و کمتر کسی گمان می برد که در فصلِ جوایز بتواند عناوینِ خوب و قابل توجهی را کسب کند.
"انگل" یک کمدی سیاه و خشن است که در آن شخصیت ها به خوبی پرداخته شده اند، به گونه ای که در حینِ تماشای فیلم و به سببِ گیرایی خوبِ سناریو، تماشاگر نیازی به دانستنِ آنچه که در گذشته برای کرکترها اتفاق افتاده است نمی بیند و کارگردان با ظرافتِ هرچه تمام و به مددِ بهره گیری از یک طراحیِ صحنه ی دقیق سعی در روشن شدن گوشه ای از گذشته ی خانواده ها و خصوصا خانواده ی فقیرِ فیلم که در زیرزمینی نمور گذران زندگی می کنند نموده است، که در این میان می توان به مدال های آویزان شده ی پدر بداخلاق خانواده اشاره کرد.روندِ شکل گیری داستان فیلم انگل و چگونگی ارتباطِ عناصر سازنده ی آن از نکاتِ قابل توجه این فیلم می باشد که موجبات برقراری یک پیوند عمیق را در جای جای فیلم فراهم نموده است.
دست مایه فیلم «پاراسایت» طبقات اجتماعی است. شروع فیلم با خانواده ی کیم در حال تلاش برای پیدا کردن و متصل شدن به وایفای رایگان همسایگان می باشد.آنها فقط آنقدری پول دارند که بتوانند در آپارتمانِ خود که طبقهای در زیر زمین است بمانند و وقتی که سم پاشها برای مبارزه با جوندگان و آفات خانههای مجاور میآیند، پنجره خود را باز بگذارند تا از این پاکسازی و سمپاشی مجانی بهرهمند شوند.کارگردان با یک شروع منطقی ما را به میان یکی از پست ترین طبقات اجتماعی به لحاظ معیشتی و اخلاقی انداخته و به این ترتیب با گذشت زمان ویژگی ها و ابعاد انگل وارِ یک خانواده را برایمان نمایان و پدیدار می سازد . بعد از چیدنِ مقدمهای برای تعریف خانواده آقای کیم، مسیر اتفاقات داستان به سمت خانوادهای ثروتمند کج شده و پای افراد خانواده ی کیم یکی یکی به آنجا باز میگردد. بار دیگر کارگردان در این بخشِ داستان نیز به ویژگیهای انگل بودن شخصیتهای اصلیش کنایه میزند، آنها به بهترین نحو ممکن با محیط جدید سازگار میشوند و حتی یکدیگر را از این ضیافتی که به راه افتاده بینصیب نمی گذارند، اما در نهایت خصویتهای انسانی آنها باعث بروز مشکلاتی در سر راهشان میشود که وضعیت آنها را تا مرز فروپاشی پیش می برد. جایی که خدمتکار قبلی منزل که به نظر او خصوصیات انگلیِ قویتری از خانواده آقای کیم دارد،موی دماغ آنها میشود. لحظاتی عجیب و دلهره آور که مبارزه برای بقا بین قشرهای ضعیفتر را به طرز غمانگیزی به نمایش میگذارد .
نحوه ی ارتباط این دو خانواده با یکدیگر و چگونگی بروزِ حوادث آتی فرصتی را برای کارگردان ایجاد می کند که ضمن برجسته کردن ویژگی های شخصیتی هریک از اعضای دو خانواده ،بتواند تعلیق های مدنظر خویش برای به بار نشاندن عناصرِ تراژدی خود در قالب این درام پر مفهوم که از قضا در یک دوم ابتدایی با طنز همراه است را تعبیه کند.
بخشی از داستان اما توسط کارگردان جدای از روابط دوگانه ی حاکم بر فیلم نمایش داده می شود، جایی که میتوان به ویژگیهای قشر مرفه پیبرد، کسانی که عموما به دنبال ارائه ی تصویری ساختگی و ظاهری از زندگی خود می باشند.نشان دادن نقاشی های کپی روی دیوار و تعابیرِ احمقانه ی استخراج شده از آن و همچنین نحوه ی خانه داری زن خانواده و شیوه های مضحک او در امورات خانه میتوان به عمق سطحی نگری، بیسوادی، ژست و ادای آنها پیبرد. اما فوران خشم فروخرده و تقابل نهایی در فصل پایانی رقم میخورد. جایی که بعد از نبرد میانِ دو خانواده فقیر با هم نوبت به ضیافت پایانی میرسد، در این جاست که فیلم کاملا تغییر لحن داده و سر و شکلی جدی به خود میگیرد. دیگر خبری از نگاه طنز به وقایع نیست و رویکردِ کارگردان به سمت خشونت بیحد و حصر تغییر میکند، جایی که قرار است بیننده شوکه شود و غیرقابل پیش بینیترین اتفاقات به یک باره رقم بخورد.
در این فیلم بهجای موسیقی استرسآور، از نتهای کلاسیکی استفاده شده مایه ی ایجاد آرامش گردیده اند و همپوشانی خوبی را با حرکات نرم و روان دوربین ایجاد کرده که به ایجادِ حس آرامش کمک میکند.
در این فیلم هیولای واقعی، طمع انسان است و این هیولا همه مفاهیم درست و غلط را میبلعد.