ای کاش حداقل «عامه پسند» بود

حقیقتا نمی دانم این چه نوع سادیسمی است که به فیلمساز این جرئت را می هد که مخاطب بخت برگشته مادر مرده را اینطور سرافکنده و سرخورده و ناامید از سالن سینما بیرون کند؟
فیلم عامه پسند مثل دو فیلم قبلی سهیل بیرقی، یعنی من و عرق سرد،یک فیلم فمینیستی و سرشار از شعارهای گل درشت و تهوع آور کلیشه ای ست. اساسا گویا سهیل بیرقی رسالتی غیر از پایمال کردن هویت و شانیت زن ایرانی در سینمای ایران ندارد. اما خب مطمئنا خود را حامی سرسخت حقوق زنان سرخورده در ایران می داند.اما نمی داند که خودش خواسته یا ناخواسته سهم بزرگی در این سرکوب و سرخوردگی برای زنان دارد.
بیرقی گمان می کند که وظیفه اش فقط نشان دادن دردها و مشکلات و محدودیت های زنان است و تصورش این است که با نشان دادن این زخم ها،عده ای دیگر باید به صحنه بیایند و این درد ها را درمان کنند.انگار که اگر او از مشکلات دیه و حق ارث و حق طلاق و حق خروج از کشور نگوید،کسی این مشکلات را نمی داند و او یک تنه در حال مبارزه برای حقوق زنان است. اما ای کاش سهیل بیرقی بداند که نام این کار مبارزه نیست.مبارزه زمانی است که تو برای احقاق حقوق پایمال شده آنها بجنگی. راه حل نشان بدهی. پیشنهاد بدهی. کار را جلو ببری. نه اینکه قهرمان داستان و به همراه او مخاطب فیلمت را تا قعر مشکلات و بدبختی ها و نکبت ها بیاوری و یکباره با بالا آوردن تیتراژ فیلم ،آنها را رها کنی که خودتان بروید و مشکل را حل کنید. این کار نه آسیب شناسی است،نه جامعه شناسی و نه حتی درام . چون حتی قواعد درام هم این نیست که تا نهایت عدم تعادل پیش بروی و قهرمان را در عدم تعادل رها کنی و از او بخواهی که خود برو و به تعادل ثانویه برس.
اما برگردیم به فیلم عامه پسند. فاطمه معتمدآریا بسیار خوب و درخشان در مقابل دوربین حاضر شده و بازی قابل قبولی را از خود نشان داده.هوتن شکیبا نیز در حد و اندازه خود ظاهر شده وبه خوبی از پس نقشش برآمده. اما بازی باران کوثری چندان جالب نیست و حتی بارها فراموش می کند که باید با لهجه شهررضایی صحبت کند. روایت فیلم خیلی سطحی و با ریتم کند همراه هست و همین باعث شده تا بیرقی بخواهد برای جلوگیری از این کسل کنندگی،با شکست زمان و فلش بک ،جذابیت روایت را بیشتر کند. کاری که در سطحی ترین و ابتدایی ترین حالتش انجام شده و اگر کریستوفر نولان چنین شکست زمانی ای را ببیند مطمئنا خود و تمام فیلم های قبلی خود را خواهد سوزاند.
بیرقی متاسفانه در این فیلم نیز همچون عرق سرد، رگه های همجنسگرایانه را به وضوح در شخصیت میلاد و رفتار و حتی دیالوگ هایش نشان می دهد و این نشان از این دارد که بیرقی یا تمایلاتی از این جنس دارد و یا ادای دینی نسبت به این جماعت.
فیلم تا نزدیک به اواخر به خوبی پیش می رود و امید،انگیزه و اعتماد به نفس در یک زن را به خوبی نمایش می دهد، اما از آنجا که کارگردان خود را موظف به نمایش چنین مولفه های انساز سازی نمی داند، همانطور که از قبل هم پیش بینی می شد،این امید و انگیزه و موفقیت را تبدیل به نامیدی و شقاوت و شکست می کند و حرف اصلی خود را که بارها و بارها از طرق مختلف در طول فیلم زد، بار دیگر در نمای پایانی فیلم نیز میزند که : « زن خانه دار بودن یعنی یک بی مصرف بی هویت به درد نخور بودن» و پایان....