جستجو در سایت

1397/12/23 00:00

اثری کنایه آمیز و ناهنجار

اثری کنایه آمیز و ناهنجار

ترجمه اختصاصی سلام سینما

در جایی از فیلم «اره برقی مخملی» ، اثر کنایه آمیز و ناهنجار «دنی گیلروی» برای نتفلیکس ، «زاو اشتون» کارمند سختکوش یک گالری می گوید :"هدف از هنر چیست وقتی کسی تمایلی به دیدن آن ندارد؟" گمان نمی کنم هیچ یک از از مخاطبان بتوانند معنی واقعی حرف او را درک کنند زیرا اگر می توانستند ، امکان نداشت چنین خیل عظیمی از تماشاگران به تماشای این فیلم بروند.

این فیلم یک ترکیب گیج کننده از طنز و ماوراء الطبیعه است که به نظر می رسد برای نتفلیکس قماری است که با بودجه ای متوسط قابل اجرا بوده است. «اره برقی مخملی» اثر بی نظمی است اما می تواند یکی از سرگرم کننده ترین فیلم های امسال باشد. این فیلم بین خنده و وحشت حرکت می کند و هرگز ریسک تبدیل شدن به یک فیلم خسته کننده را قبول نمی پذیرد. «جیک جیلنهال» نقش «مورف» را ایفا می کند. او یکی از شناخته شده ترین منتقدان هنری در لس آنجلس است که به آهستگی در حال دور شدن از دوست پسر مربی شخصی اش و نزدیک شدن به «جوزفین»(زاو اشتون) است. جوزفین برای زنی بنام «رودرا»(رنه روسو) کار می کند که از یک نوازنده ی راک تبدیل به صاحب یک گالری هنری شده است. وقتی همسایه جوزفین فوت می کند ، او در خانه ی همسایه اش تعداد زیادی اثر هنری عرفانی که خیلی زود بحث محافل هنری شهر می شود. همانطور که شایعات رو به افزایش است ، مشتریان گالری نیز بیشتر می شوند.

آخرین فیلمی که دنی گیلروی بعنوان نویسنده و کارگردان در آن حضور داشت ، فیلم «رومن جی.اسرائیل» بود. در «اره برقی مخملی» نیز همان شلختگی و در عین حال حس وحشت و اضطراب را می بینیم. شروع فیلم با حرکت دوربین در حوالی گالری بازل در شهر میامی همراه است که مجموعه ی بیشماری از آثار هنری درجه یک را به ما معرفی می کند. دنیایی که گیلروی به سراغش رفته به راحتی قابل تقلید است اما او از افراط شدیدی که تام فورد در «حیوانات شبگرد» دچار آن شده بود امتناع می کند و تلاش می کند تا تصویر واقعی تری را به نمایش بگذارد. 

به دلیل تمام این سبک های ویژه ای که گیلروی در روایت داستانش به کار برده ، مجبور شده تا از استانداردهای روایت در ژانر های مختلف نیز بهره ببرد. این شیوه ممکن است در ابتدا بسیار جذاب به نظر برسد اما وقتی به برداشت دوم فیلم می رسیم یعنی جایی که وحشت از راه می رسد ، مخاطب بدون اینکه به اندازه ی کافی تحت تاثیر قرار بگیرد ، در یک سری از سکانس های فرموله شده رها می شود. این اتفاق حتی در سکانس های بسیار جذاب مانند مهمانی هنرمندان نفرین شده یا بازی جرات یا حقیقت رخ می دهد. سکانس های مرگ نیز کمی بیش از اندازه کنترل شده ساخته شده اند. گیلروی تلاش می کند در این سکانس ها ، تعلیق هوشمندانه ای با استفاده از شوک جنایت به داستان خود اضافه کند.

جیلنهال به عنوان یک منتقد بسیار جذاب است. او خود و جایگاهش را در هنر زیر سوال می برد و این اتفاق معمولا زمانی روی می دهد که او نزدیک روسو باشد. روسو نیز بسیار بامزه است و در نقش هیولاگونه اش به خوبی فرو رفته است. او سرزده به گالری ها و مهمانی های هنری سرک می کشد و ناراحت شدن دیگران ذره ای برایش دارای اهمیت نیست. روسو از آن دسته بازیگران زن کهنه کار هالیوود است که با بی انصافی کنار گذاشته شده است. همسرش دنی گیلروی با فیلم «شبگرد» ، فیلمی که می توانست از نقش های بهتری برخوردار باشد اما متاسفانه نبود ، او را به عرصه ی سینما بازگرداند. تماشای اشتون نیز بسیار لذت بخش است. او همواره طراوت خاصی به نقش هایش می دهد اما در این فیلم نقش او کوتاه است و با جلو رفتن فیلم کمرنگ تر شده در پایان مانند یک کاریکاتور می شود. با اینکه زمانی فیلم طولانی است اما نقش های تونی کولت ، دیوید دیگز ، بیلی منوسن ، تام استاریج و جان مالکویچ بسیار فشرده و محدود است. بنظر می رسد گیلروی نتوانسته تا تمام ایده ها ، ریزداستانها و کاراکترهایش را به اندازه ی کافی در مدت زمان فیلم توسعه دهد.

با تمامی این کمبودها ، یک حس کنجکاوی عجیب و غریبی در «اره برقی مخملی» دنی گیلروی وجود دارد که آن را تبدیل به اثری غیرعادی ، تلخ ، احمقانه و گاهی بسیار جذاب می کند. بنظر می رسد این معجون گیلروی از ژانرها ، فقط برای عوض کردن حال و هوای سینماها باشد. شاید فیلمی لطیف تر ، فشرده تر و آرام تر از «اره برقی مخملی» در می آمد اما گیلروی از اینکه بر بخش خشن داستانش تاکید کند ، رضایت بیشتری دارد. من هم از میل او برای پیشروی در داستانش لذت بردم.

منبع : گاردین

مترجم : وحید فیض خواه