قدمی نافرجام در مسیر کمدی
مروری بر رسالت سینمای کمدی با نگاهی به فیلم «مارموز» جدیدترین فیلمی که کمال تبریزی ساخته است
نقل قولی منتسب به بیلی وایلدر وجود دارد که می گوید: «کمدی و شوخی همچون لایه شیرینی است که روی داروی تلخ را می پوشاند و چیزی است که می تواند فیلم های تلخ را قابل تحمل کند». این جمله، توصیف کوتاه و دقیقی از کمدی است، آن هم از زبان فیلمسازی که کمدی های بسیار عالی و ماندگاری خلق کرده است.
حال اگر به جریان کمدی در سینمای ایران نگاهی بیندازیم متوجه فقر کمدی های موثر و موفق در بین همه تجربه های سینمای ایران می شویم. شاید بتوانیم فقط به چند اثر «اجاره نشین ها»، «لیلی با من است»، «مومیایی3»، «مارمولک» و «ورود آقایان ممنوع» اشاره کنیم که هر کدام علی رغم اشکالاتشان توانسته اند تا حدودی کمدی خلق کنند.کنند.نند.ند.د..ان بزرگ همچون هیچکاک و فورد (که به عنوان کمدی ساز شناخته نمی شوند) آن گاه که می خواستند حرفی مهم بزنند آن را در لایه ای از طنز رندانه مخصوص خودشان می پیچیدند و دست به کمدی می بردند. گویی کمدی نیشتری خنده آور است که بر دمل های چرکین جامعه زده می شود تا ما را با واقعیتی تلخ روبه رو کند.
حال اگر به جریان کمدی در سینمای ایران نگاهی بیندازیم متوجه فقر کمدیهای موثر و موفق در بین همه تجربههای سینمای ایران میشویم. شاید بتوانیم فقط به چند اثر «اجاره نشینها»، «لیلی با من است»، «مومیایی3»، «مارمولک» و «ورود آقایان ممنوع» اشاره کنیم که هر کدام علیرغم اشکالاتشان توانستهاند تا حدودی کمدی خلق کنند.
ولی به جز چند مورد انگشت شمار آنچه که در سینمای کمدی ایران شاهد بوده ایم فیلم های ضعیف و بدی بوده اند که اساسا از در اشتباهی وارد فضای کمدی شده اند. نکته این است که این فیلم ها به جای ایجاد تنبه و هشیار کردن، جنبه تخدیری دارند. به این معنی که به جای اینکه معضلی را نقد کنند، آن را به ابتذال می کشانند. تخدیری اند و به مثابه مسکن های موقتی عمل می کنند که در اوضاع سختِ نیاز مخاطب به خنده، با کمک گرفتن از دنیای بیرون، شوخی هایی دم دستی و رایج را صرفا بازنشر می دهند. شوخی هایی که خیلی اوقات بر لبه خط قرمزها حرکت می کنند و مخاطب خودشان را با ایجاد ایهام های سخیف جذب می کنند. جریانی از فیلم های پرفروش و پربازیگر که بسیار عقب افتاده هستند. در واقع اگر قائل به این باشیم که کمدی خوب، نوری پیش پای جامعه خودش می اندازد این فیلم ها خود در تاریکیِ پشت سر جامعه قرار می گیرند.
در چنین شرایطی اگر بخواهیم به فیلم «مارموز» نگاهی بیندازیم باید با تامل بیشتری درباره اش نظر بدهیم. البته اگر به نتیجه کار بخواهیم نمره بدهیم «مارموز» هم به عنوان یک فیلم بد در قسمت های مختلفش به ورطه ابتذال، سردرگمی و تخدیر می افتد و در مجموع نمره قبولی نمی گیرد. اما قرار دادن آن کنار سایر باصطلاح کمدی های امروز هم منصفانه نیست. هر چند من هم همیشه معتقد بوده ام سینما عرصه نیت و خواسته نیست بلکه پدیده ای است که به عینیت رسیده است و بعد مورد قضاوت قرار می گیرد اما با جریان کمدی های رایج شده باید کمی محتاطانه و با اغماض بیشتر درباره «مارموز» سخن بگوییم.
موضوع این است که «مارموز» با همه اشکالاتش باز هم قدمی کوچک به سوی کمدی به حساب می آید. فیلمی است که پتانسیل های خوبی برای خلق کمدی داشته است و میتوان گفت حداقل روی کاغذ نقدهای جدی قرار بوده به وضع سیاست و جامعه سیاسی ما وارد آورد. در واقع «مارموز» موقعیت خوب و شروع جذابی است که هر چه جلوتر می رود بیشتر از هدف خودش دور می شود و به بیراهه می رود و عملا از یک کمدی جاندار که ازش انتظار می رود تبدیل به فیلمی خنثی و بی اثر می شود.
مساله ای که به طور کلی به روایت فیلم ضربه می زند استفاده بی رویه آن از عنصر تصادف است. چه در صحنه بر هم زدن کنسرت و بمبی که تصادفی کار گذاشته شده است و چه در اشتباه اسمی بین دو شخصیت که در ادامه فیلم اتفاق می افتد و سایر اتفاقات، ما تصادف هایی را می بینیم که سر هم شده و بی منطق جلوه می کنند. به طوری که در جاهایی کاملا مشخص است فیلمساز، فیلمنامه نویس و بازیگر خودشان را به اغماض و جهالت تعمدی زده اند تا قصه به هر زوری شده جلو برود و این به فیلم ضربه اساسی وارد می کند.
بسیار عجیب می نماید که آن همه موقعیت خوب تصویری و کمدی موقعیت در اختیار نویسنده و فیلمساز قرار داشته باشد اما ازشان هیچ استفاده ای نکنند و به جایش رو به طنز کلامی بیاورند یا از حضور مرغ برای خنده گرفتن استفاده کنند. عنصری که برای خنداندن کاملا دم دستی است و فیلم را تا حد فیلم و سریال های بی مزه تلویزیونی پایین می آورد. قطعا شخصیت ابله قصه که در جایگاه اشتباه قرار گرفته است آن قدر پتانسیل موقعیت های کمدی از نوع وودی آلنی دارد که نیاز نباشد فیلمساز چنین شوخی های کلیشه ای و دستمالی شده را دستمایه خودش قرار دهد.
به نظرم «مارموز» آن جایی از در اشتباه وارد شده که سعی در تطبیق هر چه بیشتر خود با دنیای واقع دارد. چنان که گویی نویسنده نگران بوده مخاطب نقدش را متوجه نشود بنابراین مدام کد و نشانه از بیرون می آورد تا مخاطب را با خود همراه کند. نشانه های بیرون از درامی که با آن وجوه خیالی و استعاری موجود در فیلم کاملا متناقض می نمایند.
در نتیجه با فیلمی روبه رو می شویم که چند تکه شوخی سیاسی را مانند ستون های مطبوعاتی (که نویسنده در آن مهارت خوبی دارد) به هم زنجیر می کند و قصه را می خواهد بر اساس آن پیش می برد. در نتیجه فیلم نه وحدت در مضمون دارد، نه وحدت در لحن و نه وحدت در روایت. این در حالی است که اگر به جای این کارها، فیلم قصه خودش را برپا می کرد، شخصیت خودش را می ساخت و در قالب موقعیت هایی که پیش پای شخصیتش در قصه منحصربفرد خودش قرار می داد می توانست نقدهای بسیار موثرتر و موفقتری انجام دهد.
نکته پایان اینکه «مارموز» در کارنامه تبریزی هم فیلم بسیار ضعیفی است. فیلمسازی که حداقل دو اثر قابل توجه «مارمولک» و «لیلی با من است» را دارد (و البته اثر متفاوتی مثل «طبقه حساس» را دارد که نقدی کاملا کم نظیر بر مفهومی اجتماعی وارد می کند) در این فیلم اثر مثبتی از خودش به نمایش نمی گذارد. بی اثری که انگار از سر بی انگیزگی کارگردانی می آید که اینجا هیچ اثر مثبتی از کارگردانی متبحرانه و موثر او نمی بینیم. این در حالی که اگر این فیلمنامه به دست کارگردان باانگیزه تر و جوان تری داده می شد احتمال زیاد می توانست به اثر بسیار بهتری تبدیل شود.