جستجو در سایت

1404/04/22 17:35
مباحثی در مورد ژانر - 2

فیلم‌های ژانر وحشت با محوریت فرقه‌ها و فیلم مرد حصیری به کارگردانی رابین هاردی | همشهری کین سینمای وحشت

فیلم‌های ژانر وحشت با محوریت فرقه‌ها و فیلم مرد حصیری به کارگردانی رابین هاردی | همشهری کین سینمای وحشت
در این مطلب با یکی از دسته‌های جذاب ژانر وحشت آشنا شده و به مرور یکی از مشهورترین و بهترین آثار این دسته می‌پردازیم.

اختصاصی سلام سینما رضا زمانی: احتمالا تاکنون با فیلم‌های ترسناک فرقه‌محور مواجه شده‌اید. همان فیلم‌هایی که داستانش در دل «کالت‌های» عجیب و غریب می‌گذرد که اعضایش به دنبال یک قربانی برای رسیدن به نیت‌های شوم خود می‌گردند. همان دار و دسته‌های مجنون با آداب و رسوم شیطانی که دل در گروی باورهایی خرافی دارند و چنان به آن بارها مومن‌اند، که لرزه بر اندام مخاطب می‌اندازند. گاهی این قربانی طی یک سری مراسم رسما سلاخی می‌شود و گاهی در پی یک سلسله اتفاقات شیطانی به گونه‌ی ‌دیگری بازیچه‌ی دست اعضای فرقه قرار می‌گیرد. عنصر همیشه حی و حاضر در این فیلم‌ها فضایی رازآمیز است که مخاطب را درگیر خود می‌کند و مدام ابهام می‌آفریند. نکته این که برخلاف نظر بسیاری این شیوه‌ی قصه‌گویی لزوما «ژانر» به معنای کلاسیکش به حساب نمی‌آید. این موضوع هم به چند نکته باز می‌گردد.

اول این که سابقه‌ی حضور فرقه‌ها ‌در تاریخ سینما چندان طولانی نیست. این درست که حضور این دار و دسته‌های مذهبی کفرآمیز تاریخی به اندازه‌ی قدمت بشر دارد اما سینما و به ویژه ژانروحشت تا اواخر دهه‌ی 1960 به آن‌ها روی خوش نشان نمی‌داد و به عنوان عامل شر به آن‌ها نمی‌پرداخت. پس در دوران شکل گرفتن کلیشه‌های ژانر وحشت، این عاملان ایجاد ترس حضور پررنگی نداشتند. پدیده‌ی فرقه و فرقه‌گرایی در دهه‌ی هفتاد در کشورهای غربی اوج گرفت و چون سینما هم در حال پوست انداختن بود، به آن‌ها روی خوش نشان داد. با این وجود هیچ‌گاه حضورشان به کلیشه‌های بصری و قصه‌گویی منتهی نشد.


بیشتر بخوانید:

مباحثی در مورد ژانر - 1: 6 زیرژانر مهم ژانر وحشت؛ از گوتیک تا زامبی


دلیل بعدی به همان موضوعی بازمی‌گردد که در موخره‌ی مطلب گذشته هم به آن اشاره شد؛ ترسناک‌های فرقه‌محور مانند فیلم‌های موسوم به «تصاویر پیداشده» یا همان Found Footage شیوه‌ای از قصه‌گویی هستند که می‌توانند به هر ساب‌ژانر اصلی سینمای وحشت سنجاق شوند. به عنوان نمونه فیلمی چون «بچه رزمری» (Rosemary’s Baby) ساخته‌ی رومن پولانسکی از این فرقه‌های غریب در دل زیرگونه‌ی ترسناک‌های روانشناختی بهره می‌برد و اثر دیگری چون «فرستاده» (Apostle) به کارگردانی گرت ایوانز که مانند بسیاری از ترسناک‌های خوب این سال‌ها اثر مهجوری است، از فرقه‌ها وسیله‌ای می‌سازد تا به کلیشه‌های رایج ترسناک‌های فراطبیعی برسد. حتی با اغماض فیلمی مانند «طالع نحس» (The Omen) به کارگردانی ریچارد دانر هم چنین است و از فرقه‌ای شیطان‌پرست به منظور بهره بردن از کلیشه‌های سینمای ترسناک فراطبیعی استفاده می‌کند. دلیل این اغماض هم به عدم وجود یک فرقه‌ی منسجم در نسخه‌ی اول بازمی‌گردد وگرنه در آخرین فیلم این مجموعه که با نام «اولین طالع نحس» (The First Omen) در سال 2024 بر پرده افتاد، حضور فرقه‌ها به بخشی جدایی‌ناپذیر از فیلم تبدیل می‌شود.

اما بهانه‌ی نوشتن این مطلب کوتاه فیلم دیگری است؛ «مرد حصیری» (The Wicker Man) به کارگردانی رابین هاردی محصول 1973 که به «همشهری کین» (Citizen Kane) سینمای وحشت مشهور است. این فیلم از ابتدا راهی دیگر می‌رود و با وجود استفاده از یک فرقه‌ی شوم به عنوان عامل ایجاد وحشت، مشخص می‌شود که ژانر گریز است و هر جا مخاطب احساس می‌کند که دست کارگردان را خوانده، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس نابغه‌اش یعنی آنتونی شیفر چیز تازه‌ای رو می‌کنند که همه تصورات اولیه را بر هم می‌زنند؛ «مرد حصیری» با حال و هوایی جنایی و معمایی آغاز می‌شود. کارآگاهی قدم در جزیره‌ای دور افتاده می‌گذارد که مردمانش رازها برای پیدا کردن دارند.

در ژانر جنایی با سه شخصیت ثابت طرفیم؛ این شخصیت‌ها عبارتند از «جانی»، «قربانی» و «جستجوگری» که به دنبال حل معما است. گاهی یکی از این شخصیت‌ها حذف می‌شود اما سایه‌ی حضورش بر سر قصه باقی می‌ماند و گاهی هم قربانی و جستجوگر یکی می‌شوند. اما در هر صورت این سه شخصیت حضوری غالب در سینمای جنایی دارند و قصه را آن‌ها پیش می‌برند. تا سکانس انتهایی فیلم «مرد حصیری» و درگیری جناب کارآگاه با مردمان جزیره که باورهای جنون‌آمیز دارند و به فرقه می‌مانند، مخاطب احساس می‌کند که با یک فیلم جنایی خوش‌ساخت روبه‌رو ست. اما در سکانس پایانی که جستجوگر قصه یا همان کارآگاه متوجه می‌شود در تمام مدت قربانی بوده و فقط توهم جستجوگری داشته، کلیشه‌های ژانر جنایی فرو می‌پاشند و ژانروحشت جایگزینش می‌شود.

دلیل این موضوع واضح است؛ عمده‌‌ی فیلم‌های وحشت به داستان شکار و شکارچی یا همان جانی و قربانی می‌پردازند و کاری به جستجوگر ندارند. نمونه‌ی درخشان این نوع قصه‌گویی هم «روانی» (Psycho) آلفرد هیچکاک بزرگ است که فیلم‌سازش ناگهان کارآگاهی را که گمان می‌رود همان شخصیت جستجوگر آشنای سینمای جنایی است، قربانی قاتل ماجرا یا همان نورمن بیتس می‌کند و درست زمانی که فیلم می‌رود تا به اثری جنایی و آشنا تبدیل شود، از دل آن اسلشری ترسناک بیرون می‌کشد. اما رابین هاردی در زمان ساختن «مرد حصیری» به این هم راضی نیست و هنوز چیزهایی در چنته دارد. به عنوان نمونه سازندگان سینمای ترسناک با محوریت فرقه‌های جانی، مثلا اثری چون «نیمه تابستان» (Midsommar) به کارگردانی آری آستر، از حضور یک فرد نامتعارف در میان اعضای فرقه صرفا به منظور ایجاد وحشت استفاده می‌کنند اما سازندگان «مرد حصیری» خوب می‌دانند حضور یک فرد عاقل در میان عده‌ای دیوانه یکی از شیوه‌های قدیمی قصه‌گویی کمدی است. پس تا می‌تواند مانند فیلمی چون «پارتی» (Party) ساخته‌ی بلیک ادواردز یا شاهکارهای ژاک تاتی رفتار می‌کند و مخاطبش را توسط کلیشه‌های رایج کمدی موقعیت می‌خنداند. این‌ها همه در حالی است که با یک اثر ترسناک سر و کار داریم اما از آن جایی که اساتید سینما توان بسیاری در کنترل حس مخاطب دارند، رابین هاردی یقه‌ی مخاطبش را می‌گیرد و به هر سو که دوست دارد، می‌برد.

اما باز هم همه‌ی این‌ها برای تبدیل شدن به «همشهری کین» سینمای ترسناک کافی به نظر نمی‌رسند. باید جوهره‌ای وجود داشته باشد که آن را چنین خواستنی می‌کند. این جوهره در بهره بردن از ژانر موزیکال و وارونه کردن کلیشه‌های آن نهفته است. در سینمای کلاسیک کلیشه‌های‌ ژانر موزیکال برای نمایش معصومیت همان دوران به کار می‌رفت؛ معصومیتی چون عشق‌های پایدار یا روابطی که با هنجارهای آن دوران همخوانی داشت. اما در اینجا رابین هاردی از این کلیشه‌ها استفاده‌ای وارونه و هنجارشکن کرده و خیلی زودتر از رابرت آلتمن در فیلم جاودانه‌اش یعنی «نشویل» (Nashville) از آن‌ها به منظور نمایش شیوه‌ی زیستی تازه، شبیه به زندگی هیپی‌ها و فرار از ارزش‌های گذشته بهره برده است.


اخبار مرتبط
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image