کشتنِ واقعیت، چرا به سینمای وحشت و درآکولایی علاقمندیم؟

کشتنِ واقعیت
چرا به سینمای وحشت و درآکولایی علاقمندیم؟
مسعود ریاحی : آنچه در این یادداشت آمده است، پاسخ کوتاهی است به این پرسش که چرا برخی افراد به دنبال دیدن فیلمهای موسوم به ژانر وحشت یا فیلمهای دراکولایی هستند و در پایان، نگارنده، نگاهی اجمالی به فیلمهای درآکولاییِ طنز، داشته است و فرضیه ارایه خواهد شد در باب پاسخ دهی به این پرسش که چرا طنز به اتمسفر ترس و وحشت وارد شده است . بدیهی است که نمیتوان علت واحدی را به عنوان انگیزه ی هواداران این ژانر معرفی کرد و آنچه ارایه خواهد شد، شبکه ای از برخی علت های احتمالی است برای پاسخ به پرسش چرایی علاقه به این دسته از فیلمها.
آدمی از ابتدا، با ترس زیسته است و به نوعی بقای خود را مدیون مکانیسمی به نام ترس است. آنگاه که در تاریکی شب، از ترس حمله ی حیوانات وحشی، به بالای درختان پناه برده تا جان سالم در ببرد و آنگاه که از ترس نیش مارها و عنکبوت ها و ...، طوری خانه اش را ساخته یا طوری در میان علف ها و ... حرکت کرده که بتواند مدت زمان بیشتری را زیست کند. یونگ، سبب شناسی بسیاری از ترس های آدمیان را برخاسته از تجارب نیاکان ما می داند که نسل به نسل، به ما رسیده است. یونگ این توارث فرهنگی را با نظریه ناخودآگاه جمعی اش توضیح می دهد که چگونه ما برای برخی ترسهای مان آمادگی ناخودآگاهانه داریم. ترس یک احساس آشنا برای آدمی است که حالات فیزیکی ای چون: حبس شدن نفس یا تند نفس کشیدن، هیجان جسمی و یا فلج شدن از ترس، عرق کردن، لرزیدن، فرار کردن، سرگیجگی و ... . بخشی از ترس که میان انسان و حیوان مشترک است، وجوه دفاعی آن است که حکایت از امکان خطر و دردی میکند. اما احساس ترس بشری، چیزی فراتر از یک حس طبیعی است؛ زیرا که این احساس آغشته با تصورات، آرزوها و حالات وجودی و خاص انسانی است . اینکه آدمی از چه می ترسد و چرا می ترسد را روانکاوی در مسیر تکامل خود با بررسی هایی که داشته، به اهمیت چگونگی ترس و نوع رابطه با ترس و چگونگی سناریو ترس در نگاه مکاتبی چون گشتالت دست مییابد. یعنی موضوع مهم در باب ترس این است که ما چگونه و چه نوع رابطهای با ترس خویش داریم و چگونه سناریو ترس و هراس خویش را میآفرینیم. با چنین نگاهی نیز میتوان دید که در بسیاری مواقع ما «ترسِ از ترس» خویش داریم، ترس از اضطراب، ترس از وحشت خویش؛ و اولین کار و اساسیترین کار، رهایی از «ترسِ از ترس» خویش است؛ تا بتوانیم رابطهای تازه با ترس و اضطراب و وحشت خویش برقرار کنیم و به قول پرلز، ترسمان را به قدرت حرکت و آرزومندی تبدیل کنیم.
سینما با دریافت این موضوعات، دست به ایجاد موقعیتی زده است که مسئله ی ترس از ترس را به موقعیت «مشاهدهی ترس یا لذت از ترس» تبدیل کند. به نوعی آنچه در سینمای موسوم به ژانر وحشت رخ داده است، ساخت موقعیتی غیر واقعی است؛ یعنی تماشاگر با تصور ترس در صفحهی نمایش سینما یا تلویزیون خانگی اش، در وضعیتی که فاقد هر گونه تهدید باشد، با انواع و اقسام تصورِ تهدید روبه رو می شود و احتمالا آنچه موجب لذت اوست، تصورِ غلبه بر موقعیت اضطراب زا و ترس آور واقعی است. به بیانی روشنتر، هنگامی که تماشاگری فیلمهای موسوم به ژانر وحشت یا درآکولایی، در وضعیت مطلوب واقعی ( نشستن روی صندلیهای سینما و احتمالا خوردن چیزهایی لذتبخش یا دراز کشیدن و لم دادن روی مبل در جلوی تلویزیون خانگی و ... ) بیننده ی موقعیت هایی است که اگر در عالم واقع با آنها روبه رو می شد، بشدت دچار ترس و اضطراب و وحشت میشد، و حال به مدد امکان شگفت انگیزی بهنام سینما، می تواند قهرمانانه با ترس های خود روبه رو شود و حتی گاهی این شجاعت انتزاعی و خیالی را به دیگران گوشزد کند که او فردی از هیچ چیز نمی ترسد. جفری گلدشتاین، استاد روانشناسی اجتماعی معتقد است افرادی که به تماشای فیلمهای ژانر ترسناک مینشینند، در حقیقت میدانند که جایشان امن است. آنها آموختهاند که این فیلمها هیچ آسیب جسمانی به آنها نمیزند و آسیب روانی آن هم در حد دیدن گاه به گاه کابوس است. بنابراین، با ارزیابی میزان واقعی بودن خطر، وقتی به تماشای این گونه فیلمها میپردازند، با امنیت خاطر درونی، فقط هیجان را تجربه میکنند. این گروه در حقیقت به دنبال هیجان هستند. آلفرد هیچکاک نیز دربارهی فیلمهای ترسناک در جایی گفته است: «مردم زمانی که احساس امنیت میکنند دوست دارند بترسند».
به طور کلی شاید بتوان هواداران این دسته از فیلمها را اینگونه تقسیم بندی نمود:
دسته اول: هیجان خواهان، در شکل بهنجارتر این دسته از افراد، نوعی واکنش به کسالتِ زندگی را شاهدیم، واکنشی که با روی آوری به تفریحات پر هیجان و تماشای فیلمهای ژانر وحشت نمایان میشود. در شکل نابهنجار نیز اعتیادِ به این دسته از تفریحات و ورود به حوزهِ خطر است؛ شبیه تجربه رانندگی با سرعت بالا و اعتیاد به این دسته از فیلمها برای ارضای نیاز شدید به هیجانات بالا.
دسته دوم: افرادی که به دنبال ارضای بهنجارترِ نیازهای سادیستیک-مازوخیستیک هستند. زیگموند فروید معتقد بود این دو گرایش ته تمامی افراد وجود دارد و مرز میان اختلال و سلامت روان، بروز افراطی این گرایشات است. فروید در بخشی از نظریه خود مکانیسمهای دفاعیای را مطرح میکند که بدلیل دفاع "خود" از اضطرابهایی، در همه افراد وجود دارند. این مکانسیم ها با ارضای نمادین امیال و خواسته های آدمی که آگاهی از آنها برای وی اضطراب به همراه دارد، فعالیت میکنند. برای مثال برای فردی آگاهی از گرایش او نسبت به اینکه تمایل دارد خود و دیگری را آزار بدهد، سخت است. به همین سبب مکانسیم های دفاعی این میل را به موقعیتی هدایت می کند که افراد در آن مورد آزاد واقع می شوند و فرد مورد نظر با تماشای این صحنه ها به ارضای درجه دو نایل می آید. لازم به ذکر است که میل فرد به تماشای فیلمهایی که بسیار وحشت آور و ترس آورند، خود میتواندِ میل فرد به مازوخیسم(خود آزارگری) باشد.
دسته سوم : میل شدید به جعل واقعیت و تقابل و رویارویی با ترسهای اجتماعی است. "دیوید جی اسکال" ادعا کرد که فیلمهای ترسناک بازتاب ترسهای اجتماعی ما هستند. میتوان برای یافتن استدلال نگاهی به تاریخ سینمای وحشت انداخت. دهه 50، دهه ظهور هیولاهای جهش یافته است که احتمالا ناشی از ترس ما از هیولای ترسناک اتمی بوده است و سپس ظهور زامبیها هم در دهه 60 و هم در قرن بیست و یکم که احتمالا بازتابی از ترس ما نسبت به بیماریهای ویروسی فراگیر و ... است.
شاید بتوان دسته های دیگری نیز به این سه دسته افزود و بدیهی است که انگیزههایی که باعث می شوند یک فرد به چیزی میل پیدا کند، آمیخته ای از انگیزه های خودآگاه و ناخودآگاه است شناسایی آنها حتی مصاحبه و بررسیهای بالینی میطلبد. لازم به ذکر است که دسته بندی های ذکر شده به معنای این نیست که هواداران این ژانر سینمایی دچار اختلال یا انگیزه های نابهنجار هستند و یا اینکه قصد نگارنده ارزش گذاری بر ژانرهای سینمایی نیست؛ آنچه را که به عنوان هدف این نوشته می توان نام برد، توصیفی است از این وضعیت.
در بخشی از فیلمهای ژانر وحشت، فیلمسازانی وجود دارند، که گاهی آثاری خلق کرده اند که در آنها، طنز را وارد اتمسفر وحشت و ترس کرده اند. به طوری که بستر و ظاهری از فیلمهای ژانر وحشت فراهم شده است و در طول روایت، رگه هایی از طنز در فیلم نمود پیدا کرده است. با توجه به آنچه در ابتدای یادداشت ذکر شد، دیدن تصاویر ترس آور، در صفحه نمایش تلویزیون یا پرده ی سینما، خود، نوعی تمهیدی است برای کاهش ترس از موقعیت های واقعی ترس آوری که حال صرفا دو حس را تحریک می کند، بینایی و شنوایی. در این فقدان حسهای دیگر نیز، تصاویر و صداها، می توانند ضربان قلب را تندتر کرده یا باعث افزایش و کاهش ترشح برخی از هورمونها شود. شاید بتوان ورود طنز به این اتمسر را تلاشی از سوی کارکرد مکانیسمهایی دانست که قصد دارند با تهی کردن تصاویر و صداها از ماهیت وحشت آور، به نوعی امکانی ایجاد کند تا تماشاگر در مکان و جایگاهی امن و امان، به ترس از ترسیدن هایش، بخندد. چنین تلاشی را میتوان در برخی فیلمها و سریالهایی دید که تعمدی، لوکیشن های طنز را در قبرستانها انتخاب میکنند و قصد دارند مرگ را به واسطه ی طنز، تهی از ترس و اضطراب کنند. در مجموع می توان این فرضیه را مطرح کرد، که به طنز کشیدن و در برخی موارد، به هجو کشیدن ترس و شمایل آن، نوعی ارضای موقعی از کاهش تنش است و به نوعی ایجاد آمادگی روانی است برای تقابل با آنها در واقعیت.
*منتشر شده در مجله چلچراغ