جستجو در سایت

1400/01/15 00:00

شعله ای که زود خاموش شد

شعله ای که زود خاموش شد

  

«ملکه گدایان» عنوان جدیدترین سریال حسین سهیلی­ زاده است که مدتی­ ست از شبکه­ ی نمایش خانگی پخش می­ شود.
سریال شروع امیدوارکننده ­ای دارد. درام، با ریتمی مناسب و بدون مقدمه­ چینی­ های غیرضروری آغاز می­ شود و با طرح تعلیق­ هایی به­ جا و به­ اندازه جلو می­ رود. شاید اصلاً بتوان قسمت اول سریال را بهترین قسمت آن دانست. همه چیز از سکون، شادی و آرامش نسبی یک مراسم عروسی در استانبول به ناگاه دچار چرخشی صد و هشتاد درجه­ای می­شود و آن آرامش جای خود را به معماهایی تو در تو و پیچ ­در­ پیچ می­ دهد که متاسفانه نویسنده در ادامه نمی ­تواند آن­ ها را به اندازه­ ی پتانسیل­ درونی­ شان جلو ببرد و فیلمنامه جایی در میانه های سریال سقوط می ­کند.
قسمت اول "ملکه گدایان"، بی­ اغراق یک غافلگیری متقاعدکننده بود. فضای عاشقانه­ ی کار و مراسم عروسی در شهر استانبول در میانه­ ی نخست اولین قسمت، مخاطب را به یاد سریال­ های ترکیه ­ای می ­انداخت با همان مناظر آشنا. وقتی سریال آغاز شد با خودم فکر کردم اگر قرار باشد بازسازی یکی از همان سریال­های ترکیه ­ای را ببینم کلاً قیدش را می­ زنم و قسمت­ های بعدی ­اش را تماشا نخواهم کرد اما در چرخشی ناگهانی تمامی مناسبات تغییر کردند و لحن، فضا و موقعیت کاراکترها به سرعت دچار تحول شدند. این ریتم غافلگیرکننده و این چرخش سریع السیر آن هم در نخستین قسمت سریال کافی بود تا باکنجکاوی قسمت­ های بعدی ­اش را دنبال کنم و امیدوارم باشم که قرار است سریال پرکششی را تماشا کنم.
در قسمت­ های اولیه ­ی سریال، کارگردانی و فیلم­نامه پا به پای هم جلو می­ روند و از هم عقب نمی ­افتند. به نظر می­ رسید نویسندگان پازل پیچیده ­ای را طرح کرده ­اند که قرار است قطعات آن به مرور در جای درست خود قرار گیرند و معماها و گره ­های روایی به تدریج گشوده شوند؛ این روند اما کم­ کم جای خود را به نوعی سکون، در هم ­ریختگی و کش­ آمدگی بی­ حاصلی می­ دهد و معماها و گره­ ها بسیار زودتر از آن­چه انتظار می ­رود رمزگشایی می­ شوند تا جایی که کار در میانه­ های خود دیگر حرف چندانی برای گفتن ندارد.
نویسنده می­ کوشد که چندباری مخاطب را فریب دهد و طی پیچی عجیب هویت واقعی ملکه را با اندکی تأخیر به مخاطب معرفی کند اما به علت کافی نبودن ملاط داستان و کم­تر بودن ظرف آن از تعلیق­ ها و پیچیدگی­ های روایت حتی این به تأخیر انداختن­ ها و تلاش برای هیجان­ بخشی و ایجاد تعلیق در کار بی­ نتیجه می ­ماند و حاصل به سریالی کم­ مایه تبدیل می­ شود که در خوش ­بینانه ­ترین حالت مخاطب برای تماشای قسمت بعدی آن انتظار نخواهد کشید و آن را به منظور رفع تکلیف تماشا خواهد کرد و ضمناً می­ دانم که تعدادی از مخاطبان نیز به­ طور کلی از ادامه­ ی تماشای سریال منصرف شده ­اند.
مشکل بزرگ «ملکه ­ی گدایان» شاید این باشد که وقتی مخاطب به اجرا و فضاسازی قابل قبول سریال عادت می­ کند و تعلیق ­های قسمت­ های اولیه ­اش را پشت سر می­ گذارد، داستان دچار سکونی نسبی می­ گردد و رفته ­رفته ضعف­های فیلمنامه خود را بروز می ­دهند، در نتیجه سستی آن کاملاً به چشم می­ آید. به نظر می­ رسد بسیاری از پیام ­ها، گره­ گشایی­ها و کشمکش ­هایی که می­ توانند همه و همه در یک قسمت آغاز شوند و در همان قسمت به پایان برسند بی­ جهت کش می ­آیند تا سریال طولانی ­تر شود و همین مسأله ریتم آن را به شدت کند می­ کند.
از انتقاداتی که به تازه­ ترین ساخته­ ی سهیلی ­زاده می­ شود و چندان هم بی راه نیست، باید به شباهت مضمونی، ساختاری و حتی بصری آن به سریال دیگر این کارگردان یعنی «آوای باران» اشاره کرد. هر دو سریال در فضای گداخانه ها می­گذرند، در هر دو سریال هویت شخصیت اصلی از او دزدیده شده تا افرادی در پس پرده به اهداف ناجوانمردانه­ ی خود برسند، دو دختر اصلی در هر دو سریال بزرگ ­شده­ ی همین گداخانه­ ها هستند اما در اصل هویتشان سنخیتی با آن فضا ندارد و آن­ ها به دنبال ریشه­ ی اصلی­ شان می­ گردند، حتی تعداد زیادی از شخصیت­ ها در هر دو سریال به انحای مختلف دیده و تکرار می­ شوند، نقش پررنگ کودکانی که ناچار به گدایی شده ­اند نیز در هر دوی این مجموعه­ ها قابل مشاهده است. به جهت این که هر دو کار توسط یک کارگردان، کارگردانی شده ­اند بسیاری از مشخصه­ های اجرایی از جمله میزانسن­ های شبیه به هم، طراحی دکوپاژهای مشابه و ... نیز در هر دو کار دیده می­ شوند؛ بنابراین اگر مخاطبی هر دو مجموعه را دیده باشد قطعاً این اشتراکات را درک خواهد کرد و احتمالاً همان سریال اول، «آوای باران» را، با همه­ ی کم و کاستی ­هایش اثری جاندارتر و پرکشش ­تر تلقی خواهد کرد.
سریال، مجموعه­ ی قابل­ قبولی از بازی­ ها را دارد. بعضی از بازیگران فراتر از انتظار ظاهر شده ­اند (مثل شبنم قربانی که دومین تجربه­ی بازیگری خود را در این مجموعه پشت سر گذاشته)، بعضی­ ها بازی متوسط اما قابل قبولی دارند (همچون آرمان درویش که بی­ شک می­ توانست بهتر از این­ها باشد) و بعضی از بازیگران همچون باران کوثری قدرتمندانه شانه­ های نقش­شان را به خاک رسانده ­اند.