از آغاز «تا ابد» سست و نابلد

ابتذال محتوایی و اجرایی فقط برای آثار کمدی نیست و فیلمهای درامی هم که این روزها توسط فیلمسازان خام و نابلد ساخته میشود، قطعاً بیبهره از ابتذال نیستند فیلم «تا ابد» به کارگردانی امید امین یکی از همین آثار است که در طول شش هفته اکران ۷۶ میلیون تومان فروش داشته و به تازگی وارد نمایش آنلاین شدهاست.
نگارنده قصد ندارد در این یادداشت به طور واضح و کامل به نقد این فیلم بپردازد؛ چراکه تا ابد اثری است که با نقد فرسنگها فاصله دارد، این فیلم آنقدر دچار نقصهای ریز و درشت است که نقد نوشتن برای چنین فیلم زیادی است، اما اینکه چرا وزارت ارشاد و معاونت سینمایی نظارتی بر تولید چنین فیلمهایی ندارد، موضوع اصلی این یادداشت است، اساساً سینمای ایران به شوخی گرفته شدهاست. چرا باید سینمای ایران به تعداد قابلتوجهی فیلمساز نابلد داشتهباشد؟ فیلمسازانی که هنرمند بودنش پیشکش حتی نمیتوانند یک تکنسین باشند!
در شبهفیلم تا ابد، کارگردانش حتی جزئیترین مسائل فیلمسازی را نمیداند؛ روایت، پرداخت، شکلگیری درام، خط روایی، اندازه نما را هنوز بلد نیست. چطور چنین کسی میتواند مجوز فیلمسازی بلند بگیرد و چگونه به فیلمنامه تا ابد که به شدت از فقدان بار معنایی درام و کشش موضوعی رنج میبرد اجازه ساخت داده میشود؟ فیلمساز تا ابد سعی کرده فیلم اجتماعی یا شهری بسازد و بستری برای مشکلات چند جوان در یک شب را به تصویر بکشد، اما وحدت زمانی و ناکجایی که داستان باید در آن بگذرد، به بدترین شیوه روایت میشود، به طوری که این روایت تبدیل به اثری چرک و سیاه شده که ابتدا و میان و پایانش مشخص نیست، یعنی نمیدانیم آن جوان چرا بیخوابی میکشد تا اسمش در گینس ثبت شود و آن جوان دیگر چرا در شب عینک به چشم دارد و دیالوگهای بیسروته میگوید.همینطور دایی که قرار است روز بعد به دلیل بدهی به زندان برود یا آن دیگری که برای بدهیاش تصمیم به گروگانگیری میگیرد، همه این مسائل با غیرمنطقیترین شکل ممکن جلو میرود، اما مخاطب سردرگم میماند که قصه چه زمانی قرار است شکل بگیرد.
فیلمساز در ایجاد موقعیتها نتوانسته مسیر درستی را در پیش بگیرد؛ چراکه ساختمان ساختاری اثر با حفرههای اساسی مواجه است و بهتر است بگوییم ایده اولیه فیلم بر اساس همان طرح چند خطی احتمالاً تبدیل به فیلمنامه شدهاست؛ فیلمنامهای که کشش لازم برای روایتشدن و شکلگیری درام را ندارد و آن چیزی که برای فیلمساز اولویت داشته قطعاً سیاهنمایی اجتماعش بودهاست، اما این سیاهنمایی هم فاقد نگرش و اندیشهای واقعگرایانه است و با ضعیفترین تمهیدات شکل گرفته به طوری که ما با اثری مواجهیم که حتی نمیتواند یک فیلم کوتاه باشد؛ چراکه فیلمساز هیچ پردازش مناسبی برای آن نداشته و آدمهای بلاتکلیف و بیهویت در فیلم سرگردانند و دیالوگهایی میگویند که شبیه به حرف روزمرهشان است، دیالوگها تخت و تصنعی است و هیچکدام از بازیگران فیلم که بدترین بازیهایشان را ارائه کردند، نمایشی درخور ارائه نمیدهند. اگر این فیلم با نابازیگران هم ساخته میشد با نسخه فعلی تفاوتی نداشت.بازیها به شدت ضعیف است و اینکه چطور محسن کیایی، بهرنگ علوی و مهرداد صدیقیان به این اندازه میتوانند به بدترین کیفیت ممکن بازی کنند، جای تعجب دارد.از نظر اجرا هم تا ابد ضعفهای بیشماری دارد. پرده سینما به شدت بیانصاف است و نابلدی فیلمساز را خیلی راحت لو میدهد. تا ابد حتی در قاب تلویزیون یا تبلت یا موبایل هم نابلدی کارگردانش را در چیدمان میزانسن لو میدهد. در سکانسی که دایی شرطبندی را میبازد و کتک میخورد، سایه کتکخوردن او روی دیوار و سروصداهای بازیگرش که در حال کتکخوردن است به شدت برای سینمای ایران و فیلمساز این فیلم تأسفآور است. در سرتاسر فیلم از این گافهای اجرایی به کرات یافت میشود.