ظریف ولی بدون احساس

فیلم «جزیرۀ شاتر» یکی از منحصر به فردترین فیلمهای کارنامۀ متنوع «مارتین اسکورسیزی» است؛ هر چند که موتیف مورد علاقۀ اسکورسیزی، «خشونت»، در این فیلم هم زمینۀ پررنگی دارد، امّا، این تمایز زمانی جلوه پیدا میکند که گهگاه میتوان شنید جزیرۀ شاتر شباهت بسیاری به آثار «کریستوفر نولان» دارد. البته، بنده زیاد موافق این قیاس نیستم و در طول نوشته هم بدان اشاره خواهم کرد، امّا، به گمانم لااقل بتوان روایت این فیلم را یکی از موردهای خاص سینما بدانیم. فیلمنامهای به شدت پیچیده، که، به سختی به مدیوم سینما تن میدهد.
جزیرۀ شاتر از آن دست آثاری است که با یکبار دیده شدن به صورت کامل فهمیده نمیشوند. و هم اکنون که در حال نوشتن این یادداشت هستم، دوبار فیلم را تماشا کردهام، که، دفعۀ دوّم روی پرده بوده است. و واقعیت ماجرا این است که این فیلم اساسا برای پردههای عریض ساخته شده و اگر در نمایشگرهای عادی دیده شود، قسمتهای بسیار مهمی از فیلم مغفول خواهند ماند.
نمای دور: انتهای فیلم در نهایت چه شد؟ «تدی» روانی بود یا نه؟ آیا «دکتر کاولی» راست میگفت؟ اگر بخواهیم امرِ روایت فیلم را به دیالوگهای فیلم تقلیل بدهیم، آیا میتوان مقصود فیلم را دریافت شده فرض کرد؟ در نگاه اول و احتمالا پس از تماشایِ بار نخست فیلم، هر احتمالی به ذهن مخاطب متبادر خواهد شد. و دوراهی روانی بودن و یا نبودن تدی مخاطب را کلافه و پریشان خواهد ساخت. البته، تا به اینجایِ کار، فیلمساز به تمام مقاصد خود، یعنی سردرگمی مخاطب و نزدیک شدن مخاطب به شخصیت اول، تدی، رسیده است. طبق دیالوگهای فیلم کفهی ترازو به سمت دیوانه بودن تدی سنگینتر است. احیانا اگر سری به نقدهای اینترنتی زده باشید خواهید فهمید که اوضاع نقد، کجاست. بله، متاسفانه عدهای رمزگشا همچنان هم سعی در شکستن کدهای مدفون در دیالوگهای فیلم را دارند. بگذارید این دید سطحی را بیش از این کش ندهم. هر یک از دو تئوری دیوانه بودن یا نبودن تدی نشانهها و تناقضهایی در ضمن فیلم دارند. برای مرور این موضوع هم نوشتههای فراوانی در اینترنت موجود است.
نمای متوسط: طبق یکی از اصول ابتدایی سینمایی، همذاتپنداری بیشترِ مخاطب با شخصیت اول فیلم است. حال، آیا میتوانیم- و آیا دوست داریم- تدی را دیوانه بدانیم؟ نه؛ به سختی میتوان پذیرفت آن مارشال مقتدر دیوانه باشد. در واقع پس از اتمام فیلم اگر مخاطب صرفا درگیر و دار دیوانه بودن و یا نبودن تدی باشد، هیچ یک از احساسات فیلم معنا نخواهند یافت؛ چرا که اساسا شخصیت اصلی بین دو قطب مخالف در نوسان است. در ضمن، مگر روایت فیلم اول شخص نیست؛ پس این تناقض فیلم از کجا نشأت میگیرد؟ آیا فیلمساز در تعیین «عدم قطعیت» و یا «قطعیت» رویدادهای فیلم هیچ تمهیدی نیاندیشده؟
نمای نزدیک: بگذارید بحث روشنگرم را با قیاس بین نولان و اسکورسیزی شروع کنم. چرا این فیلم ابدا به آثار نولانِ ناآشنا به مدیوم سینما شبیه نیست؟ واقعیت اینجا است که این فیلم اساسا با معمایی در پردۀ آخر خود تمام نمیشود؛ بلکه معما و اساسا ناهمگونی در تمام طول فیلم وجود دارد؛ حتّی از ثانیههای نخست. فیلم مگر میشود ساخته شود برای یک پرسش که فلانی دیوانه بود یا نه؟ این شاید کار نولان باشد ولی از اسکورسیزی که به تاریخ سینما اشراف دارد، بعید است. فیلم جزیرۀ شاتر، به قول فراستی در پاسخِ یک «چه» نیست؛ بلکه در مورد «چگونگی» است- هر چند که این چگونگی فیلم اشکالاتی فراوانی دارد. در سکانس اول و آشنایی اولیۀ تدی و چاک به دو نمای دقیقا پشت سر هم توجه کنید. (تصویر ۱و۲) در نمای شماره یک، تدی و چاک در حال صحبت هستند ولی در نمای بعدی هیچ اثری از حرف زدن میان آن دو نیست. ناهمگونی، آن هم در ابتدای فیلم چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آیا سطحینگران و تقلیلدهندگان فیلم به صرفِ یک متن، توجیهای برای این نما دارند؟ در واقع تدوین در این فیلم بر خلاف روال همیشگی خود عمل میکند. معمولا تدوین نقش حفظ تداوم در فیلمها را ایفا میکند، امّا، در این فیلم دقیقا ضد تداوم عمل میکند. این عدم تداوم به گونهای توانسته فیلم را از یک معمای صرف نجات دهد و به یک اشتراکگذاری لحظات دراماتیک برساند. گویا این گونه به نظر میرسد که با استفاده از پرشهای این چنینی روایت فیلم میخواهد خود را از دستِ روایت اول شخص فیلم نجات دهد. به بیان دیگر در عرض چندین ثانیه یک اتفاق مشابه از دو دیدگاه متفاوت روایت میشود، به طوریکه، هم اطلاعات لازم به مخاطب داده شود و هم اینکه انسجام کلی فیلم آنچنان خدشهدار نشود. به عنوان مثال در همان تصویر ۱ و ۲ گوشهای از روابط تدی و چاک منعکس میشود. در نمای نزدیکتر گویا تدی و چاک در حال حرف زدن و آشنایی هستند، امّا، در نمای دورتر هر یک به گوشهای از دریا خیره شدهاند. واقعیت کدام است؟ طبق دوربین نزدیکتر دو نفر در حال آشنایی هستند و گویا این نما، معرف حالت ذهنی تدی است، امّا، نمای دورتر که واقعیت هم آن است، این دو هیچ حرفی با یکدیگر نمیزنند. پس به گمانم در مشکل روانی داشتن تدی نباید شک کرد، زیرا برای این رویداد منطق تصویری وجود دارد.
فیلم با دیگر ناهمگونیها، تضادها را مدام به رخ میکشد و کشمکش درونی تدی را آشکار میکند. فرضا در تصاویر ۳ و ۴ زن تدی در دستانش یک بطری است، امّا در نمای دیگری این بطری در دست وی نیست. گویا تدی نمیخواهد این بطری و تلنگر زنش مبتنی بر استفاده از الکل را به یاد بیاورد؛ پس ذهنش دست در حقیقت میبرد و بطری را از آن پاک میکند. در تصاویر ۵ و۶ هم تدی در حال بازجویی از زنی با رفتار عادی است، امّا، در دو نمای دقیقا متوالی، زن، یکبار لیوان در دست دارد و یکبار دیگر نه. و یا در تصاویر ۷ و ۸ رابطه تدی با نظامی خشن، مورد بررسی قرار میگیرد. گویا تدی فکر میکند که آن نظامی شانههایش را گرفته، امّا، در واقع آن کار را نکرده است. با این نشانههای تصویری، مشکلات روانی تدی محرز است، امّا، واقعیت باز هم مخدوش است. به بیان دیگر این ابهام، تعمدی است و فیلمساز روایتی را از دریچه یک فرد روانی تعریف کرده که آنچنان نباید در گیر و دار نسبت با واقعیت شد. حالا با این پشتوانۀ بصری، اگر، یکبار دیگر به تماشای فیلم نشست؛ میتوان از این دوگانگی ذهنی تدی و واقعیت آگاه شد و آن وقت عدم قطعیت فیلم را به تماشا نشست.
با تمام این احوال و این ظرافتهای بینظیر، فیلم جزیرۀ شاتر را فیلم خوبی نمیدانم. توصیفم را اگر بخواهم از فیلم به بیان چند کلمه محدود بکنم باید از عبارت ابداع شدۀ هیچکاک استفاده بکنم: «یک معمای هوشمندانه خالی از احساس». ابهام فیلم و نشانههای تصویری فیلم بسیار با ظرافت در ترسیم یک ذهن روانپریش عمل میکنند، امّا، در این عدم قطعیت خودخواسته آن چیزی که از کف میرود احساس است. در این فیلم که هر چیزی باید با شک و تردید نگریسته شود، چگونه ممکن است روابط انسانی معینی رقم بخورد؟ راستی نمای افتتاحیۀ فیلم بینظیر است؛ از موسیقی بینظیر حاکم بر صحنه تا پدیدار شدن کشتی در مه.
* برای دیدن عکسها لطفا به کانال زیر مراجعه بفرمایید:
https://t.me/ahanifi