جستجو در سایت

1396/09/08 00:00

حدیث نفسِ فیلمساز

حدیث نفسِ فیلمساز

  

چرا باید هنوز سینمای مسعود کیمیایی را دوست داشته باشیم؟ از دهه ی هشتاد هرگاه فیلمی از کیمیایی می بینیم این سوال بسیار مهم از کنار ذهن مان عبور می کند اساسا چرا سینمای کیمیایی با اینکه به طور شدیدی درجا می زند و گاهی عقب گرد می کند باز هم دوست داشتنی ست؟ اگر صریح تر بگوییم ما هر بار که فیلم جدیدی از کیمیایی می بینیم رودست می خوریم همیشه امیدواریم که یک فیلم خوب بسازد فیلمی مثل مرسدس یا ضیافت یا اعتراض یا سلطان، فیلم هایی که جریان ساز بودند فیلم هایی که می شد از هر دیالوگش لذت برد هر اعرابی که روی کلمه ها قرار می گرفت می توانست تماشاگر را به وجد بیاورد سینمای کیمیایی همیشه در یک مسیر حرکت کرده است مسیری که فیلمسازش به آن اعتقاد داشته و نگرش او در برهه های زمانی منطبق به شرایط جامعه اش بوده، رویکردی که در بیشتر مواقع بوی سیاست می دهد به طوری که اگر یک روز کیمیایی بخواهد فیلم کمدی هم بسازد از سیاست بهره می گیرد حتی عنوان فیلم های کیمیایی هم از سیاست برداشته شده است ، این علت و معلولی که در سینمای کیمیایی موج می زند حاصل پنجاه سال فیلم ساختن در سینماست، سینمای وی حاصل سیاسی بازی واژگان غریبی ست که در دهان همه ی کاراکترهایش جا می گیرد برای او اصلا مهم نیست دیالوگ را چه کسی می گوید جنس آهنگین یا خشن بودن دیالوگ باید درست ادا شود این جنس از سینما که در احساسات بازیگر حتی در حرکت پلک ها خلاصه می شود برای کیمیایی سینماست و برایش ارجحیت دارد، قهرمانان او باید روی پرده ی نقره یی در تاریکی سینما حرف های گنده گنده بزنند ، باید در گویش دیالوگ ها لحن را رعایت کنند و سینمای کیمیایی به بزرگی کارنامه ی کارگردانی اوست سینمایی که با سیاست و ادبیات درگیرست ، تماشاگران سینمای کیمیایی عاشقانی هستند که برای شنیدن یک دیالوگ از زبان قهرمان فیلم ،خود را در تاریکی سینما رها می کنند (بخوانید می کردند) اما حالا ؟ کیمیایی 76 ساله هنوز و تا صد سال دیگر هم قابل احترام است و شیفتگان او می توانند فیلم هایش را صدها بار نگاه کنند و از دیدن هر نمای آن لذت ببرند اما در این سال ها چقدر می شود از دیدن فیلم های کیمیایی لذت برد؟ نگرش و ذات فیلم های او پسرفت کرده است نگاهش دیگر بُرنده نیست در همین فیلم جدیدش که با حرف و حدیث های بسیاری همراه بود انگار کیمیایی پشت دوربین حضور ندارد انگار فیلمنامه ی کیمیایی دیگر توان قهرمان داشتن را ندارد و دیگر نمی تواند موقعیت سازی کند موقعیت هایی که با لحن دیالوگ ادغام شود و سکانس تاثیرگذاری را پدید بیاورد سینمای کیمیایی افول نکرده زیرا که  نگرش او به دلیل اوضاع و احوالات اجتماعی گسترده شده است اما این گستردگی در چند فیلم اخیر کیمیایی نمی تواند غالبش را پیدا کند، فیلمساز موج نوی سینمای ایران سعی می کند بر خلاف جریان آب شنا کند اما این خلاف جریان بودن در فیلم های کیمیایی مخصوصا قاتل اهلی به شعار تبدیل شده است لحن فیلم یک نوع حرص سیاسی ست با صدای بلند؛ این صدای بلند می توانست در بستری مناسب و منسجم تر شکل بگیرد اما قاتل اهلی در آشفتگی محتویات درجا می زند ارجاعات داده می شود دیالوگ ها شعارگونه در سطح می مانند دیالوگ های قشنگی گفته می شود اما عمق ندارند ، قاتل اهلی شاید برای سازنده اش یک حدیث نفس محسوب شود اما تماشاگر تاکجا می تواند تحمل کند؟ مسعود کیمیایی در آخرین فیلمش با بهره گیری از اِلمان ها و نشانه های سینمایش مثل همیشه به مسئله ی اجتماعی پرداخته است موضوعاتی مثل اختلاس، پول شویی ، رانت خواری، واردات غیرمجازدارو، اما پرداختن به این موضوعات و در این میان خلق کردن قهرمان، نمی تواند برای سینمای کیمیایی امتیاز مثبتی داشته باشد چرا که قاتل اهلی در موازات سیاسی بودنش دیالوگ هایی را به مخاطب ارائه می دهد که صرفا شعار می باشند، کیمیایی این شعارهای در دهن نچرخیده را به سبک دیالوگ نویسی خود در دهان آدم های فیلمش می گذارد که اساسا هیچ کدام از شخصیت ها ظرفیت گفتن این دیالوگ های شعار گونه را ندارند. فیلمساز مولف ما می خواهد از جلال سروش که پرویز پرستویی آن را بازی می کند یک قهرمان بسازد، قهرمانی که پاک و منزه است اما اطرافیانش به او اتهام دولتی زده اند، اساسا جلال سروش به شخصیت نمی رسد و نمی تواند به یک قهرمان تبدیل شود زیرا این کاراکتر به لحاظ عدم پرداخت درست و به قاعده تبدیل به یک آدم منفعل شده است، ابعاد مختصاتی جلال سروش با قهرمان بودن یک فیلم منطبق نیست زیرا که جنس آدم ها در قاتل اهلی با یکدیگر تفاوت های زیادی دارد به همین دلیل اساسا نمی شود جلال سروش را یک قهرمان فرض کرد از سوی دیگر فیلمساز جایگاه دولتی و اجتماعی جلال سروش را برای ما مشخص نمی کند، در فیلم قاتل اهلی کاراکتری به نام سیاوش وجود دارد که می خواهد قهرمان دوم فیلم باشد قهرمانی که می خواهد طوری دیالوگ ها را بگوید که انگار می خواهد به قیصر شبیه باشد، اما جایگاه این کاراکتر در کنار جلال سروش مشخص نیست، در فیلم عشقی وجود دارد که کاریکاتوری است عشقی که به سبک سینمای کیمیایی نیست عمق و لطافت و احساس ندارد عشقی باسمه ای میان بهمن و مهتاب یک عشقی که در دیالوگ گویی های بی سروشکل خلاصه می شود، نگاهِ مسعود کیمیایی به اجتماع شباهت به دغدغه ی همیشگی اش ندارد انگار فیلمساز ما با یک نگاه و دید سفارشی قاتل اهلی را ساخته است، زیرا این فیلم مولفه های ساختاری و نشانه های دراماتیک سینمای کیمیایی را در بر ندارد حتی دیگر نمی شود از شنیدن دیالوگ ها و ریتم لحنی که در آوای آن ها قرار گرفته لذت برد، ریشه ی قاتل اهلی گره به مسائل سیاسی خورده است که اصولا این ترکیب بندی در سینمای کیمیایی به نتیجه نمی رسد فیلمسازی که در برهه های زمانی خاص فیلم های سیاسی مثل گوزن ها یا اعتراض ساخته چرا در دهه ی نود نمی تواند فیلمی اعتراضی در رابطه با جامعه ی کنونی بسازد؟ قاتل اهلی اگر چه سعی می کند فیلم سیاسی باشد اما اهمیت فیلم سیاسی در دیالوگ و شعار دادن نیست بلکه در موقعیت سازی است. جلال سروش در سکانس اول در کنفرانسی درباره نفت با زبان جاهلان دهه ی چهل و پنجاه حرف می زند در سکانس بعد وارد کارخانه یی می شود که سرانجام آن نامعلوم رهامی شود بعد ماجرای عشق دختر جلال به بهمن پیش می آید و فیلم هرجا که کم می آورد پنچ دقیقه از کنسرت بهمن را به تماشاگر نشان می دهد، در سینمای کیمیایی همه چیز امکان پذیر است به عنوان مثال زمان و مکان معنایی ندارد سیاوش می خواهد زاهدی را بکشد از پشت تلفن می فهمد که زاهدی در استخر است در نمای بعد سیاوش را می بینیم که در زیر آب کمین کرده  تا زاهدی را بکشد، این جزییات پرداخت نشده به فیلم آسیب جدی وارد کرده  به طوری که در بعضی از سکانس ها و قاب ها انگار فیلمساز قاتل اهلی کسی مثل ابراهیم حاتمی کیاست استفاده ی دم دستی از دین و مذهب باعث شده سینمای کیمیایی با ضعفِ محتوایی مواجه شود، جلال روبروی علَم نماز می خواند صدای دسته شنیده می شود مگر می شود؟ پرویز پرستویی در ایفای نقش جلال به دلیل ضعف در شخصیت پردازی نتوانسته جلال را برای خود کند دیالوگ های مسعود کیمیایی برای امیر جدیدی سنگین به نظر می رسد به طوری که این بازیگر در گفتن دیالوگ ها ضعف اساسی دارد و انگار در گفتن دیالوگ هایش ادا درمی آورد انگار می خواهد به بهروز وثوقی تبدیل شود جدیدی بازیگر خوبی ست اما چرا باید در فیلم کیمیایی بازی کند؟ مگر انتقال حس از بازیگر به تماشاگر برای کیمیایی مهم نیست؟، از آنجایی که نقش زنان در فیلم های کیمیایی همیشه در حاشیه قرار دارد این بار هم پگاه آهنگرانی در نقش مهتاب در حد یک تیپ تک بُعدی ظاهر شده است، پولاد کیمیایی هم مثل همیشه منفعل با دیالوگ های پدر عشق بازی عارفانه می کند انگار کاراکتر بهمن به فیلم تحمیل شده است .... قاتل اهلی نکته یی برای ارائه ندارد چرا که این فیلم در بیان قصه دچار لکنت است، این فیلم می تواند برای کسانی لذت بخش باشد که اساسا شخصیت خودِ فیلمساز را دوست دارند نه این چند فیلم اخیرش را ،قاتل اهلی به دلیل حجم اضافه یی که در محتوا دارد نمی تواند برای تماشاگر عام جذاب باشد. 

همان طور که گفته شد سینمای مسعود کیمیایی هنوز هم دوست داشتنی ست هستند کسانی که قاتل اهلی را دوست داشته باشند، اما نکته ی مهم در نگرش کیمیایی ست، نگرشی که محافظه کار شده است و نمی خواهد ریزبینانه جامعه را نقد کند وی نمی خواهد فیلمی بُرنده مثل اعتراض بسازد که محتوایش سیاست و عشق باشد، این محافظه کاری در محتوا و شعار دادن نمی تواند به دلیل سن و سال یک هنرمند باشد ، اما باز هم می شود امیدوار بود که مسعود کیمیایی یک عنصر بسیار مهم به نام اعتقاد و هدف دارد، فیلمساز ما به خاطر گیشه از اعتقاد و هدفش در حق سینما کوتاهی نکرده است، شاید انتظارهای ما از سینمای کیمیایی بیشتر شده باشد!

چه فیلم های کیمیایی را دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم او معمار اصلی سینمای ایران است کسی که در این برهه ی زمانی شاید نتواند صریح تر فیلم بسازد اما هنوز هم هستند کسانی که ادعا دارند سینما را از فیلم های مسعود کیمیایی آموختند.