جستجو در سایت

1400/06/07 00:00

جشن بی جشن

جشن بی جشن

 اولین فیلم دوگما 95 , جنبشی مشترک بین دو فیلمساز دانمارکی ,لارس فون تریه و توماس وینتربرگ آغاز شد . مجموعه ای از قوانین با عنوان پیمان پاکی که  هدف شان این بود که انقلابی در صنعت فیلمسازی پدید آورند و سینمای روشن فکری و پیشتاز جدیدی راه بیندازند .   

 آنها فهرستی از 10 قاعده محدودکننده و سفت و سخت نوشتند . خلاصه آن که گروه فیلمسازان اسکاندیناویایی قصد داشتد تزيینات رایج و تکثیر شده در فیلم سازی تجاری را از چهره سینما بزدایند .  

 خلاصه فیلم :در جشن تولد 60 سالگی پدر , واقعیت های ناخوشایندی در خانواده آشکار میشود . 

 

هلگ ( پدر خانواده) 4 فرزند دارد . میکل که پسری دمدمی مزاج و الکلی . هلن دختری خجالتی و بنظر دنیا دیده . کریستین پسر ارشد خانواده و خواهر دوقلویش که به تازگی از دست رفته 

کریستین از همان ابتدای فیلم رفتارش با بقیه متفاوت بود . در میان مردمی که مینوشیدن و خوشحالی میکردن , کریستین بنطر فردی درونگرا و مضطرب میومد . در ابتدای فیلم هم تمایلی برای رابطه جنسی با خدمتکاری که در اتاقش حمام میکند هم ندارد . 

در صحنه ای قبل از این که کریستین اولین سخنرانی جنجالی اش را بکند , هلگ در سالن حرف هایی میزند و همه برایش کف میزنند و شادی میکنند ولی کریستین با نفرت به پدرش نگاه میکند انگار که از ذات او با خبر است  و  این مقدمه ای برای سخنرانی جنجالی کریستین میباشد.

 فیلم جزییات زیادی دارد . با این سبک فیلمبرداری بدون قاب های زیبا و تصنعی انگار خود ما جزو مهمانان این جشن هستیم . جشنی که سرانچام خوشی ندارد ولی میتواند نشان دهد که افرادی بلند مرتبه و به ظاهر متشخص میتوانند برای بچه خود هم خطرناک باشند .  

 دوربین در اکثر صحنه هایی کریستین مقابل پدرش چشم تو چشم و  سر میز شام حرف های جنجالی اش را میزند پشت پسر در میاید، هر چند در یکی دو صحنه هم دوربین پشت پدر پنهان شده به همین دلیل در کل نمیتوان روی موضع دوربین سفت و سخت ایستاد زیرا هدفش هم موضع گیری و قصاوت نیست . دوربین فقط میخواهد با مخاطب راحت باشد و حس نزدیکی به وجود بیاورد و برای رسیدن به این حس، خیلی اوقات هم دوربین میان مهمان ها بود.

 

این فیلم میتواند تجربه ای تازه برای فیلم دوستان باشد . تجربه ای که در اون نه از قاب بندی های زیبا خبری هست , نه از موسیقی متن و نورپردازی و صحنه های اکشن و هیجانی . حتی در یکی از صحنه ها دست میکل از قصد به دوربین میخورد و فیلم ادامه دارد . شاید فیلم کمی حوصله تان را سر ببرد ولی مطمین باشید زیاد طول نمیکشد تا دوباره با جریان فیلم همراه شوید . 

وینتربرگ فیلم تکان دهنده ای ساخته . نشان دادن جماعت پیرپاتال بورژوای که به موقع ش باطن خود را نشان میدهند. از مادر که از پلیدی شوهرش مطلع هست ولی به روی خود نمیاورد تا جماعتی که به دلیل حضور یک جوان سیاه پوست به دنبال تحقیر کردن او هستند . 

رفتار میکل هم میتواند نشان دهنده مورد آزار قرارگرفتنش توسط پدر باشد . 

و در آخر آن مرد بلندمرتبه طوری سرنگون میشود که حتی حضورش باعث کام تلخی افراد میشود. تا جایی که پسرش از او درخواست میکند که مجلس را ترک کند تا آن ها راحت تر صبحانه شان را بخورند . 

به جرات توماس وینتربرگ درامی تلخ و درخشان و مهی را ساخته . او در ادامه دو شاهکار دیگر یعنی the hunt و another round را به کارنامه درخشانش اضافه میکند . 

«جشن» جایزه هیات داوران جشنواره کن همان سال را هم میگیرد . 

اگر به دنبال فیلمی تجربه گرا و تکان دهنده هستید این فیلم به شما پیشنهاد میشود .