این خوشی های فناپذیر
هشتمین فیلم بلند اصغر فرهادی در مقام کارگردان یک فیلم اسپانیایی زبان و مثل همیشه درامی اخلاقی و تریلری روانشناسانه است.
همه میدانند مثل تمام فیلم های اصغر فرهادی از همان تصاویر تیتراژ روایت خود را آغاز میکند تا بیننده را از همان ابتدا درگیر قصه و اتفاقات پیشِ رو کند.
تیتراژ تصاویر داخل ناقوس یک کلیساست که اگر بعد از پایان فیلم دوباره نگاهی به تیتراژ بیندازید انواع برداشت های سمبولیک و غیر سمبولیک و همچنین انواع نشانه گذاری های اصغر فرهادی را در آن خواهید یافت.
اصغر فرهادی معتقد است ایده ساخت هر فیلمش با توجه به یک تصویر ذهنی (لزوما تصویر نیست) در ذهنش شکل گرفته و سپس تصمیم گرفته داستان و فیلمنامه ای بر اساس آن بنویسد.(برای دکمه کت دوختن)
تصویر ذهنی فرهادی برای شروع نگارش فیلمنامه “همه میدانند” به سفر سال ها پیش او به اسپانیا برمیگردد که در جریان آن سفر یک دختر در جنوب اسپانیا گروگان گرفته شده بود.
“همه میدانند” فیلم خوب و ارزشمندی در کارنامه فرهادی محسوب میشود. اما مخاطب همه میدانند قطعا مردم ایران نیستند و قرار هم نیست باشند.
احتمالا فیلم در ایران اکران نمیشود و مخاطبان همیشگی اصغر فرهادی هم با این فیلم به اندازه فیلم های قبلی ارتباط برقرار نخواهند کرد.
اما مخاطبان سینمای اسپانیا، منتقدان و جشنواره های این کشور نظر مساعدی درباره فیلم داشتند و البته به نفرین اکران افتتاحیه جشنواره کن نیز دچار نشد. (مثلا کافه سوسایتیِ وودی آلن در کن دو سال پیش (۲۰۱۶) توسط تماشگران هو شد.)
وقتی فیلم آغاز میشود شاهد تصاویر مرموز و کلوزآپی از برش صفحات روزنامه هستیم.این صحنه ها من را ناخودآگاه یاد صحنه های آغازین فیلم “بی خوابی” می انداخت و بعد که این صحنه به سکانس بعدی در خودرو کات میخورد و شاهد سرخوشی کاراکتر ها در داخل خودرو بودم همان جا عنوان این یادداشت در ذهنم شکل گرفت.
تقریبا از ابتدا تا پایان فیلم در دیالوگ ها، رخدادها و شخصیت ها میتوان فرهنگ فولکلور مردم اسپانیا را دید که این به خوبی کیفیت تحقیقات اصغر فرهادی روی این کشور و روی فیلمنامه را نشان میدهد.
اتفاقاتی که پیرنگ اصلی فیلمنامه را شکل می دهد با این فرهنک و مردم گره خورده و کشور دیگری از جمله ایران نمی توانست بستر روایت این فیلمنامه باشد.
البته فیلمنامه فیلم ابتدا به زبان فارسی نوشته شد و سپس به اسپانیایی ترجمه شد، این نکته نمیتواند نقطه قوت یا ضعفی قبل از دیدن فیلم باشد اما شهامت فرهادی را در انجام کار سخت تر نشان میدهد و شاید کمتر کارگردانی حاضر باشد دوباره این ریسک را به جان بخرد. (نقد هایی درباره ضعف دیالوگ نویسی فرهادی به زبان فرانسوی در فیلم گذشته وجود داشت.)
داستان مبسوط اصغر فرهادی نیازمند دقت بسیار زیادیست تا تمام یادآور های تصویری و کلامی ابتدای فیلم را به خاطر بسپاریم.
شخصیت های زیاد و روابط پیچیده بین آنها باعث میشود بیننده “همه میدانند” بعد از مدتی از به یاد سپردن اعضای خانواده و دوستانشان خسته شود و همین نکته شاید دیدن دوباره فیلم را لذت بخش تر و قابل فهمتر کند؛ البته از طرفی هم ممکن است مخاطب فیلم پس از مدتی اهمیتی به روابط بین شخصیت ها اهمیت ندهد و رشته های داستانی فیلم را هم دنبال نکند.
با وجود وارد بودن ایراد گفته شده به فیلم فیلمنامه اصغر فرهادی افراد آشنا با سینمای او و مخاطبان تازه فرهادی را ذوق زده میکند.
فیلم همچنان اتمسفر پر از رمز و راز و گره های داستانی منحصر به فرد فرهادی را داراست. اتفاقا او موفق شده این بار بهتر از قبل این ایده ها را لا به لای اتفاقات عادی و شوخی های نیمه اول فیلمنامه پنهان کند.
اتفاقات یک سوم هوشمندانه ابتدای فیلم (شوخی ها و تمام جزییات دیگر که میبینیم) برای تاثیر گذاری نقطه عطف اول فیلم و همچنین منطقی کردن توالی رخداد ها در یک سوم میانی فیلم است.
بازی دو بازیگر مطرح اسپانیایی زبان یعنی پنه لوپه کروز و خاویر باردم در این فیلم کار اصغر فرهادی را برای ساختن شیمی بین کاراکتر این دو بازیگر (لائورا و پاکو) ساده تر کرده است.
بد نیست یادآوری کنم خاویر باردم و پنه لوپه کروز سابقه نقش آفرینی مشترک در فیلم “ویکی کریستینا بارسلونا” را نیز در کارنامه دارند که آن جا هم رابطه عجیب و سختی با تبهر کارگردان (وودی آلن) بین آن ها شکل میگیرد.
اما به غیر از این دو بازیگر و به لطف مهارت بسیار خوبی که فرهادی در این سال ها کسب کرده عملکرد همه بازیگران فیلم (از جمله ریکاردو دارین که نیمه دوم فیلم به صورت فیزیکی به داستان اضافه میشود) نمره خوبی دریافت میکند و این حتا بخشی از ایرادات فیلم که در آینده متذکر خواهم شد را جبران میکند.
بر خلاف شروع قدرتمند فیلم، پرده دوم فیلم پر از سکانس های تلف شده در ایده های تکراری است که به نظر میرسد قرار است این اتفاقات فاجعه مورد نظر فرهادی را موجه تر جلوه دهد و یا حواس بیننده از این اتفاق پرت کند و پیش بینی آن را سخت تر بکند.
بازی بازیگران به سادگی دنبال کردن توالی رخدادها را ممکن میکند اما وقتی به پیچش اصلی فیلم میرسیم که همه میدانند به غیر از مخاطبان و کسی که باید بداند حس همیشگی شوکه شدن و شگفت زدگی فیلم های قبلی فرهادی را ندارد و حتا میتواند اتفاقات رخ داده در فیلم را برای بیننده کاملا لوث کند.
در ادامه بحران ایجاد شده برای روابط در فیلم که باز هم مدیون نیمه ابتدایی و پرده میانی طولانی فیلم است بازتاب پیچش فیلم را در ذهن مخاطب از سریال های آبکی تلویزیونی جدا میکند.
در نهایت گره گشایی و پایان بندی فیلم فرهادی هم آن بار دراماتیک و قابل تامل آثار شاخص فرهادی را ندارد اما اگر از مقایسه دست برداریم هنوز همان نشانه های اصغر فرهادی همیشگی در سکانس های پایانی دیده میشود.
نمیتوان اثر جدید فرهادی را در کنار بهترین آثار او قرار داد اما اصلا نمیشود فیلم را جدی نگرفت و دیدن آن را به دیگران توصیه نکرد. بلوغ فرهادی در کارگردانی و جزییات فیلمنامه نویسی هیجان انگیز است. (هرچند کاش جزییات باعث نمیشد کلیت فیلمنامه در اولویت بعدی قرار بگیرد)
بازیگری فیلم توسط بهترین بازیگران اسپانیایی زبان به خوبی حس خلق شده توسط فرهادی را به بینندگان منتقل میکند.
فیلمبرداری کار هم به یکی از بهترین و با سابقه ترین فیلم برداران اسپانیا ” خوزه لوئیس آلکائینه” سپرده شده که ترکیب آن با دکوپاژ فرهادی اثر دلپذیرتری را رقم زده است.
فرهادی از دیدن نسخه های موجود در اینترنت فیلم در ایران استقبال کرده و احتمالا این یعنی نباید منتظر اکران این فیلم در ایران باشیم؛ پس با خیال راحت فیلم را دانلود کنید و ببینید.