جستجو در سایت

1393/06/06 00:00

جنگ، از پشت خاکریز انصاف و انسانیت

جنگ، از پشت خاکریز انصاف و انسانیت
«ادبیات جنگ درهر کشوری با شلیک اولین گلوله آغازمی شود، با خون هایی که از کشته ها و زخمی‌ها می ریزد، آبیاری می‌شود و رشد می‌کند و در سال‌های بعد ازخاتمه جنگ به بلوغ می رسد». ژانر سینمای جنگی ایران گرچه سالهای سال است با شهری شدن کارگردانان، جریان اصلی اش دیگر جایی در بین مخاطبان ندارد و صرفا تابلویی در بک‌گراند سریال‌های ضعیف تلویزیونی یا تله فیلم‌ها شده ولی سال گذشته با تولید و اکران دو فیلم شاخص به نام‌های «روزهای زندگی» به کارگردانی «پرویز شیخ طادی» و «ملکه» به کارگردانی «محمد علی باشه آهنگر» توانست اثبات کند به روزهای بلوغ نزدیک شده است. این دو فیلم گرچه از همان ابتدا با عناوینی همچون «تولیدات دولتی» یا آثار «فاخر سفارشی» توسط برخی، مورد حمله قرار گرفتند ولی خود شاهدی بودند بر توانایی‌ها و پتانسیل‌هایی که سینمای دفاع مقدس ایران می‌تواند داشته باشد، اما در یک تست چهار گزینه‌ای قرار می‌گیرد اینکه یا این توانایی را ندارد یا نمی‌خواهد داشته باشد یا نمی‌خواهند داشته باشد و یا گزینه چهارم. در هر حال این دو فیلم تولید و اکران شدند ولی فیلم «ملکه» با وجود قابلیت‌هایی که داشت توسط «فجریون» کنار گذاشته شد تا «روزهای زندگی» بهتر به نظر برسد. این تبعیض به حدی بود که فیلم پرویز شیخ طادی در نوروز اکران شد، اما ملکه بعد از دو سال با اکرانی محدود روی پرده سینماها رفت. شاید علت العلل ندیدن ملکه، بد فهمی و کج فهمی‌های رایج در جامعه ایرانی باشد اما باید بر این ادعای پوچ افسوس خورد که «ملکه ضد ارزش‌های جنگ است» در حالی که ملکه «منصفانه ترین سند تصویری ایران از سالهای دفاع» است که سینمای ایران به خود دیده چرا که در آن نه کسی وسط توپ و تانک، قمه می‌کشد و نه بی خود و بی جهت به نماز می ایستد. تنها از دوربین یک دیده‌بان زنبورباز می‌توان دید که افسر عراقی بخاطر همه سربازان جوانش اشک می‌ریزد و تا مزر شلیک به شقیقه‌اش پیش می‌رود چون بعد از آن همه سال انگار باورمان شده آن‌ها هم آدم بوده‌اند، مثل همه ایرانی‌هایی که در بازار فیلم به خاک و خون کشیده شده‌اند. اینکه چرا با ملکه سینمای جنگی ایران چنین برخوردی شد در مجال این مطلب نیست اما اینکه چرا فیلم سینمایی ملکه، ملکه سینمای جنگی است ادعایی است که در ادامه نوشتار اثبات خواهد شد. کارگردان و سابقه ای که در سینما دارد محمدعلي آهنگر متولد 1341 دزفول، فارغ التحصيل كارگرداني سينما از دانشكده سينما تئاتر است. وي فعاليت هنری اش را با نويسندگی، كارگردانی و بازيگری درتئاتر آغاز كرد و چندين فيلم كوتاه 16 م.م و تعدادی فيلم مستند ساخت. آهنگر نخستين بار در سال 1377 به عنوان دستيار كارگردان با حميدرضا آشتيانی پوردرفيلم «شعله های خشم» همكاری كرد و سپس با نگارش فيلمنامه مشتركی با محمدرضا گوهری به نام «پروازبرفرازبام ها» گامی ديگر نهاد. او بعد ازاتفاقاتی که برای فیلمش «ملکه» رخ داد طی مصاحبه ای به صراحت خود را «سند زنده جنگ» معرفی کرد. درباره چرایی، چیستی و چگونگی ملکه ملکه چیست؟ ملکه نام نوعی زنبوراست، زنبوری که با علم به اینکه اگر نیش بزند می میرد ولی خانه برایش از جان مهم تراست. پنجمین فیلم باشه آهنگر در مقام کارگردان، ملکه نام دارد، فیلمی که همچون دیگر آثار این فیلمساز، در ژانر جنگی است، اما همانند فیلم های اخیر او از منظری متفاوت است و اتفاقا همین است که ملکه را از دیگر فیلم‌های کارگردان و نسخه ایرانی ژآنر سینمای جنگی برجسته‌تر می‌کند. ملکه درباره چند روز از زندگی یک دیده‌بان است، دیده‌بانی که بی هیچ تردیدی نمونه‌ای از شخصیت در ژانر سینمای جنگی ایران است که پیش از این تکرار نشده و شاید بعد هم تکرار نشود. داستان فیلم درباره جوانی است به نام سیاوش که قرار است در محلی به عنوان نیروی تازه که جایگزین دیده‌بان قبلی شده مشغول شود، ولی چون دیده بان قبلی مفقود شده ماجرا ازهمان آغاز با شک و شبهه همراه است. در ادامه سیاوش، دیده‌بان تازه وارد که با نیروهای مردمی غریبه است و ازنظر ارتشی‌ها بچه است با دیده‌بان قبلی که مرده، ارتباط روحی و معنوی پیدا می‌کند. پیرنگ داستانی ملکه شاید درنگاه نخست ظرفیت‌های فراوانی برای شعاری شدن دارد ولی ریتم به کار گرفته توسط کارگردان و روایت نوسانی او در بستر حادثه باعث می‌شود فیلم از ریتم تعریف شده خارج نشده و راه خود را به درستی برود. فیلم، به قول فوتبالی‌ها داریا دو نیمه است. نیمه اول که به معرفی آدم‌ها، روابط و موقعیت‌ها می‌پردازد حدود یک چهارم ابتدایی فیلم را دربر می‌گیرد و شاید به همین دلیل است که داستان اصلی، دیر آغاز می‌شود، اما ادامه فیلم و دقیقا از جایی که «سیاوش زنبور باز و دوچرخه سوار» محل اختفای دیده‌بان قبل را شناسایی می‌کند، روند داستان سیر صعودی به خود می‌گیرد. این سیر قابل قبول و باور که براساس فیلم‌نامه هوشمندانه‌ای حرکت می‌کند به نحو بسیار زیبایی با مخاطب فیلم برخورد می‌کند. دلیل این نکته هم نحوه ارائه اطلاعات داستان و خرده داستان‌ها به بیننده است. از یک سو مخاطب خوشحال است، چرا که بیش از همه می‌داند دیده‌بان زنبور باز مجبور است میان «عشق و انجام وظیفه»، انجام وظیفه کرده وسکوت پیشه کند. به این ترتیب سیاوش، نیروی ستون پنجم یا بی‌عرضه‌ای نیست ولی از دیگر سو در حس «انتخاب‌گری» که دیده‌بان - در لحظات تردید دارد که فرمان آتش بدهد یا ندهد –دچار عذاب و استرس می شود. این حس انتخاب‌گری که سیاوش را از دیگر همتایانش متمایز می‌کند و او را در ژانر سینمای جنگی ایران دارای شخصیتی مستقل می‌سازد یکی دیگر از نکات ارزشمند فیلمنامه به شمارمی رود که در کنار بازی درخشان «میلاد کی مرام» و هدایت صحیح کارگردان به ثمر نشسته است؛ به این مورد بازی فراموش نشدنی «مصطفی زمانی» را اضافه کنید. بی شک انتخاب این بازیگر برای ایفای نقش دیده‌بان شهید شده در بالای محل دیده‌بانی و در حالی که کیلومترها با «یوزارسیف تلویزیون»، آن پسر خوشگل و چشم زاغ فاصله دارد کار جسورانه‌ای است؛ همانقدر جسورانه که «هومن برق نورد» درساختمان پزشکان به جنگ اعزام شود. به همه این موارد جریان جاری زندگی را در کنار باران بمب‌ها به یاد بیاورید که ازعاشق شدن، حمام کردن، بازی کردن و همه آنچه زندگی و جنگ را توامان می‌سازد تصویر می‌گیرد تا لوکیشن شهر بیش از هر فیلم دیگری به روایتمندی داستان کمک کند. دست های زرین فیلمبردار ملکه نه تنها درشیوه روایت وبازی، کار دشواری بود، در فیلمبرداری هم اثر سختی به حساب می‌آمد، آنقدر که فیلمبردار زرین دست سینمای ایران بسیاری ازنماها را سوار بر جرثقیل گرفته است. افزون بر این مورد قاب‏های فیلم، بسیار حساب شده است و به قول فیلمبرداران می‌توان صدای نفس زدن گروه فیلمبرداری را سر صحنه شنید. حضور بی‌طرف دوربین که گاهی ازویزور دوربین دیده بانی است و گاهی از منظر شخصیت‌هاست توانسته حس دانای کل به آن بدهد و مخاطب، بدون احساس حضوردوربین، لحظه به لحظه با اثر هم قدم شود. این شیوه ثبت تصاویر که به القا حس رئالیستی اثر کمک فراوانی کرده بیش از هر مورد دیگر می‌تواند بیننده را با سیاوش در ارتفاعی که پست است و هم رفیع همراه سازد. تجربه عینی فیلمسازبهترین معلم اوست کارگردان درجلسه نقد وبررسی فیلم پس ازاکران درجشنواره فجر با اعلام این مطلب که در پایان جنگ درآبادان این موقعیت را تجربه کرده است، برخی ازمنتقدان فیلمش را ساکت کرد. ژانر سینمای جنگی درایران بدون تردید از ژانرهای خشک و مردانه سینماست که این دو خصیصه آن را بیش از دیگر گونه‌ها، ماهیتی رئالیستی می‌بخشد و سبب می‌شود فیلمسازی درآن موفق شود که تجربه عینی جنگ را قبلا داشته است. بهترین نمونه در اثبات این نکته (که تاکید می‌کنم صرفا مختص زبان سینما در ایران است) کارگردانانی هستند که جنگ را دیده‌‌اند و آن را ترجمه تصویری کرده اند مثل ابراهیم حاتمی‌کیا و مرحوم رسول ملاقلی پور. البته در این میان هستند کسانی که فقط جنگ را شنیده‌اند و شنیده‌ها را تصویر کرده‌اند که اگر بخواهیم برخی از آن‌ها را نام ببریم نه در حوصله کاغذ است و نه در مجال مقاله. ملکه گر چه از زوایای بسیاری قابل ستایش است ولی تجربه عینی سازنده را به عنوان بانک اصلی اطلاعات در بک گراند دارد و به همین دلیل می تواند آنچه کارگردان آنها را تجربه کرده به مخاطبش نزدیک کند.