حمله تند کمال تبریزی به دو منتقد/ پاسخ آنها: یزید وار به جان سینما افتادی
به گزارش سلام سینما چندی پیش کمال تبریزی به نقدهای دو منتقد مطرح سینما یعنی نیما حسنینسب و مهرزاد دانش درباره فیلم «مارموز» واکنش نشان داد و آن نقدها را باسمهای خواند. او دراینباره در اینستاگرام خود نوشت:
" دیشب به دعوت یک همکار قدیمی که البته از دشمنان خانه در دوران شمقدری بود به گمان اینکه توبه کرده در برنامه میزانسن شرکت کردم و در ادامه دو منتقد نام آشنا در نقدی کهنه و عقب افتاده بر مارموز، مدام مرا به تکرار لیلی با من است و مارمولک تشویق می کردند دو نفری که با همراهی مجری، بدون درک تفاوت ها و ویژگی مارموز، شبیه دو کوه منجمد و متوقف شده بودند! اما از همه جالب تر اینکه با وجود حضور من در برنامه تصمیم گرفتند همچون سیروس که نگران رویارویی نیامد در غیاب کارگردان، تیغ از نیام بر کشند و حرمله وار، مارموز بی پناه را ناجوانمردانه سر از تن جدا کنند ! و سخن آخر ... نسل های آتی ما را زیر نظر دارند نقد سفارشی و باسمه ای و خوشایند سیمای میلی به همه جهان نمی ارزد چه رسد به حق الزحمه ای ناچیز از سوی سازمان! .....عزت زیاد. "
مهرزاد دانش و نیما حسنینسب هم به حرفهای کمال تبریزی واکنش نشان دادهاند و هرکدام جوابیهای نوشتهاند که در ادامه مطلب میخوانید.
مهرزاد دانش:
" آقای کمال تبریزی در واکنش به آنچه در نقد فیلم مارموز ایشان در برنامه میزانسن این هفته از شبکه شما گفته شد، ترهاتی در باب کهنگی و عقبماندگی و سفارشی و باسمهای بودن نقد ما و اینکه برای خوشایند سیمای میلی و با طمع گرفتن حقالزحمه، آن مطالب گفته شده است، در صفحه اجتماعیشان فرمودهاند و البته تشبیهی هنرمندانه و پارساگونه هم در حرمله بودن ما (و لابد علیاصغر بودن خودشان) به خرج دادهاند.
محض یادآوری به ایشان عرض میکنم که به جای توسلهای رقتبار به تمهیدهای مظلومنمایانهای که دیگر برای نسل کنونی هم رنگی از حنا ندارند، چه رسد به نسلهای بعدی؛ قدری شکیبایی پیشه کنند و این نکته بدیهی را دریابند که حوزه نقد و تحلیل فیلم، وارسته از ابتذال سیاسی و توهم توطئهای است که ذهن ایشان را انباشته است. نقد فیلم، دیوار سفارتخانه نیست که بتوان از آن بالا رفت و تسخیرش کرد و شعارهای مد روز علیهش سرداد. نقد فیلم، بسته به میزان آگاهی و بینش و دانش منتقد، ابراز میشود و همان طور که فیلمساز با فیلمش، خود و اثرش را در معرض قضاوت مخاطب میگذارد، منتقد هم با نقدش چنین میکند. مخاطب، فیلم ایشان را دیده است و مجموعهای از نقدهای مثبت یا منفی را هم میخواند و بسته به ذائقه و پسندش، جمعبندی خود را انجام میدهد. این که ایشان در واکنش به صحبتهایی چند دقیقهای در برنامهای در نیمه شب، چنین برآشفته شدهاند که روضه کربلا برای مظلومیت خود میخوانند، میتوانند به شماره در آستانه انتشار ماهنامه سینمایی فیلم (البته اگر این نشریه از نظر ایشان «میلی» نباشد) مراجعه کنند و مفصل آن چند دقیقه صحبت را که مکتوب کردهام بخوانند. آنجا هم نوشتهام که ایراد فیلم ایشان سه محور است: نخست آنکه روایت و پیرنگ و شخصیت و موقعیت و ریتم، تناسبی با بایستههای سینمایی ندارد؛ دوم آنکه تمهیدات کمدی فیلم ایشان، قالب تکبعدی و مستعمل و روزنامهای دارد؛ و سوم آنکه اصولا فیلم ایشان، نشانی غلط سیاسی درباره گروه فشار میدهد و با نادیده گرفتن وابستگی این گروهها به جریانهای جاری در کانونهای نهان و نهادهای در سایه حوزه قدرت، عملا دارد در تطهیرشان میکوشد.
آقای تبریزی! منتقدان کارمند سازمانی تشکیلات و یا نوکر شخصی جنابعالی نیستند که وابستگی یا استقلالشان در نسبت با این که در خوشامد یا بدآمد از فیلمتان اظهار نظر میکنند تعریف شود. نه آن زمان که در تعریف از مارمولک و لیلی با من است و فرش باد و نیمه اول طبقه حساس و نیمه اول امکان مینا نوشتم و نه آن زمان که نقد منفی برای طعم شیرین خیال و همیشه پای یک زن در میان است و همین مارموز نگاشتم، خوشامد و بدآمد کسی برایم اهمیت داشت. فیلم خوب بسازید، تعریف میکنیم، فیلم بد بسازید، نه. این نکته بدیهی را به خاطر مبارک بسپارید و ابتذال در فیلم اخیرتان را، جلوه عینی در کلام و قلمتان ندهید و از خود شمایلی در حد همان کاراکتر بیهویت فیلمتان نسازید. لااقل به شعار باسمهای فیلم اخیرتان پایبند باشید و عینک سیاست را از چشم بردارید. فیلمساز فیلمش را میسازد و منتقد هم نظرش را مثبت یا منفی میدهد. حد خودتان را بدانید و با سپر قرار دادن متلکگویی به صدا و سیمایی که همهمان نقاط ضعف فراوانش را میدانیم و بسی بیش از شما دربارهاش گفتهایم و نوشتهایم و باز هم ادامه خواهیم داد، ضعفهای فراوان فیلمتان را فرافکنانه توجیه نکنید.
انکار نمی کنم وادادگی برخی از خود ما منتقدان در برابر زرق و برقهای سینما، حد گستاخی برخی سینماگران را در توقع داشتن نسبت به این که همگان از آثارشان تمجید کنند این چنین بالا برده است. هشداری که در شب جشن منتقدان امسال روی جایگاه دادم و متأسفانه برخی همکاران را به اخم و ترشرویی واداشت، جلوهاش همین بزنگاه ها مشخص می شود که چطور فیلمسازی حد خود را نمیداند و گستاخانه به دلیل برشماری چند دقیقهای ضعفهای فیلمش، منتقدان مستقلی را که شهرت و اعتبار و ماندگاریشان را اتفاقا نه با نقدفروشی که با مناعت به دست آوردهاند، با استناد به عبارتهای مبتذل و مستعملی همچون طمع گرفتن حقالتحریر به زعم خود میخواهد تحقیر کند. دوستان و همکاران گرامی! این دستپخت برخی از خود ما بابت این همه انفعال در برابر ابتذال است. تحویل بگیرید! "
نیما حسنینسب:
" آقای کمال تبریزی، حدس میزدم حمله های من به پروژه مشکوک "ما همه با هم هستیم" و نقدهای تند و تیزم به جریان تولیداتِ مشکوک و نابودگرِ این روزها -که شما از سردسته هایش هستید - بی پاسخ نمیماند، ولی گودرز را چرا به شقایق ربط دادید؟ خطای شما در ساخت فیلم بد و متحجر و کوچه علی چپ زنِ "مارموز" به کنار، نقش کلیدی تان در تولید یکی از مخرب ترین تولیدات سینمایی این سالها و اختلال در نظام تولید با پرداخت دستمزدهای نجومی از منابع نامعلوم، بزودی آشکارتر خواهد شد و تشت ها آمادهء سقوط از بام هاست. شرم باد که تاریخ سینمای ما را در غیبتِ ساخته های بیضایی ها و تقوایی ها و عیاری ها، با ویرانه های شماها مقطع بندی خواهند کرد.
افسوسم اما از این است که چرا در نقد مراعات کردم و در نقد کارگردانِ مارمولک و مارموز نگفتم از طنز تلخِ روزگار همین بس که یکی از دست اندرکاران و فعالانِ تسخیر سفارت آمریکا، امروز راجع به تندروها و عمله و اکرهء "قدرت" فیلم ساخته، همان طور که سالها پیش کاراکتر ترسوی دنبالِ وام را بسیجیِ مخلص جلوه دادید و چند سال بعدش هم یک دزد و مال مردم خور را لباس دیانت پوشاندید. میخواستم بگویم این که در بیست و چند فیلمِ جناحی و رانتی شما در این سه دهه، تنها فیلمهایی موفق و ماندگار شدند که صادقانه حدیث نفس بود و به جزییات رفتاری و درونیات آن آدمها اِشراف داشتید (کاراکتر شریفی نیا در "شیدا" هم هست البته). حالا اما در مارموز قصد کردید راهنمای چپ بزنید و به راست بپیچید و دیدید که نمی شود. شما نمیتوانید، چون کاراکترِ قدرت خود شماهایید و سخت است که این واقعیتِ تلخ را قبول کنید یاـماجراها را جور دیگری جا بزنید. یک مرور کوتاه روی عکسهای سی سال اخیرتان معلوم میکند این همه تیپپ سازی جورواجور و رنگ به رنگ شدنها چه الگوی خوبی برای گریمور مارموز بوده است.
جالب تر اینکه وقیحانه و حق به جانب نصیحت کرده بودید که نسلهای آتی ما را زیرنظر دارند! اگر اندکی به این حرفتان اعتقاد داشتید، چرا این سالها یزیدوار به جان این سینمای مظلوم افتادید و سالی یک یا دو فیلم بیهوده با سرمایه های بادآورده ساختید و نعل را به میخ گره زدید و هی رنگ عوض کردید و برای یک تکه نان به هر سازِ ناسازِ سیاست و قدرت و جناحها واکنشِ موزون نشان دادید؟ چرا همیشه همه جا بودید و هستید و جای بزرگان قدیم و استعدادهای جدید را تنگ کردید؟
راستی اگر تلویزیون را "سیمای میلی" میدانید، چرا سیاههء سریالهای شما اینقدر طولانی است و چرا همین الان فاز نمی دانم چندم سریال عظیم و بودجه خوار "سرزمین کهن" را هم ول کن نیستید؟ اگر ما را برای دریافت حق الزحمهء ناچیز برنامه متهم میکنید، خودتان چرا انبان تان از غارت بودجه ها و ارقام برآورد تلویزیون پُر نمیشود و دودستی به این سفره چسبیدید و بودجه سیمای میلی را "میل" میکنید و سیری ندارید؟ کارنامه من و مهرزاد دانشِ عزیز که شفاف و حسابمان پاک است، شمایید که از محاسبه باک دارید و هنوز مانده تا بخاطر این همه سال حضورِ مداوم در باندها و دارودسته های ناسالم سینمای رانتی و تولید پروژهء مشکوک و عجیبِ "ما همه با هم هستیم" به دادگاهِ وجدان عمومی و محضر قضاوتِ واقعی سینما بروید، و من آن روز را انتظار میکشم، حتی اگر نباشم. باز هم باید تَکرار کنم که روز داوری دور نیست و آنکه غربال دارد از پسِ کاروان می آید. "