جستجو در سایت

1404/07/26 16:24

نقد و بررسی فیلم ترسناک Vicious | کشف و شهود تازه برایان برتینو در باب چیستی هیولا

نقد و بررسی فیلم ترسناک Vicious | کشف و شهود تازه برایان برتینو در باب چیستی هیولا
برایان برتینو، که از آغاز فیلم‌سازی‌اش در پی بازنمایی تصویرهایی گوناگون از ابژه «هیولا» بوده است، در تازه‌ترین فیلمش «خبیث»، مرز میان واقعیت و کابوس را از میان برمی‌دارد تا نشان دهد هیولا این بار نه وجودی بیرونی، بلکه وجهی درون از انسان است.

اختصاصی سلام سینما مهران صفرخانی: برایان برتینو، که از آغاز فیلم‌سازی‌اش در پی بازنمایی تصویرهایی گوناگون از ابژه «هیولا» بوده است، در تازه‌ترین فیلمش «خبیث»، مرز میان واقعیت و کابوس را از میان برمی‌دارد تا نشان دهد هیولا این بار نه وجودی بیرونی، بلکه وجهی درون از انسان است؛ وجهی خبیث و آزاررسان که با تحریک توسط محرک‌های بیرونی بیدار می‌شود و به جان شخصیت میافتد. اگر در «غریبه‌ها» هیولا گروهی مهاجم ناشناس بودند که در دل شب به خلوت شخصیت‌ها هجوم می‌آوردند، این مسئولیت در فیلم «هیولا» میان مادر الکلی دختربچه و هیولایی درنده‌خو از دل تاریکی جاده تقسیم شده بود و در «تاریک و شرور» و نقطه اوج سینمای برتینو نیز هیولا به استعاره‌ای نادیدنی و هولناک از تنهایی بدل گشته بود که سر حوصله و به تدریج اعضای یک خانواده را یکی یکی تنها گیر می‌آورد و آن‌ها را در خود می‌بلعید. در «خبیث» اما این هیولا، وجودی درونی است که از دل روان‌زخم، فرسودگی روحی، ناکامی‌های پی‌درپی، انزوا و معاشرت با فردی دیگر که او نیز روان‌رنجور و آسیب دیده است، بیدار می‌شود، او را از درون متلاطم کرده و با مخدوش کردن ادراک فرد از واقعیت محیط پیرامونی‌اش او را به انجام اعمالی خبیثانه در مواجهه با خود و اطرافیانش وادار می‌کند.


بیشتر بخوانید:

نقد فیلم Vicious؛ داکوتا فنینگ در نقش زنی تنها میان کابوس و واقعیت


در ابتدای فیلم و پیش از آنکه دختر جوان به خانه‌اش باز‌گردد، دوربین چرخان کارگردان در خانه حکایت از اتمسفری مرموز دارد که داخل خانه انتظار دختر را می‌کشد؛ گویی این تصاویر و موسیقی پس‌زمینه آن از وقوع نزدیک رخدادی هولناک در آن خانه حکایت دارد. با ورود دختر، نماهای خانه - گیاهان پژمرده، ظرف‌های کثیف انباشته در سینک ظرفشویی و نور نیمه‌جان اتاق‌ها - تصویری استعاری از فرسودگی روانی و تنهایی آزاردهنده شخصیت ارائه می‌دهد. پیام‌های صوتی اطرافیان او نیز به‌جای آرامش، تنها باعث تلاطم درونی او می‌شوند. در این تعادل متزلزل و شکننده، دختر برای فرار از ناآرامی درونی خود به نوشیدن الکل پناه می‌برد و برای پر کردن تنهایی‌اش خود را سرگرم آماده کردن برای مصاحبه‌ کاری فردایش می‌کند. در همین زمان، ناگهان زنگ خانه به صدا درمی‌آید و ورود غریبه‌ای پریشان‌ احوال و آسیب دیده با جعبه‌ای مرموز به خانه دختر، خلوت او را بر هم زده و بر تلاطم درونی او می‌افزاید. همین تلنگری می‌شود برای شروع فروپاشی درونی او؛ گویی تاریکی جهان بیرون به خلوت دختر هجوم آورده باشد و از اعماق وجود او هیولایی خبیث و بدذات را بیدار کرده باشد. جعبه سیاه مرموز هم از این نقطه از فیلم می‌شود استعاره‌ای از هیولای گرسنه که تمام وجود دختر و اطرافیانش را طلب می‌کند و خواسته‌هایش انتهایی ندارد. 

برتینو پس از ترک خانه توسط غریبه مرموز، کم کم و به تدریج زاویه‌ی دید را تغییر می‌دهد. روایت از این لحظه به بعد، دیگر در بستر واقعیت بیرونی پیش نمی‌رود، بلکه هرآنچه می‌بینیم و می‌شنویم ملغمه‌ای نامنظم از واقعیت و کابوس است که ادراک ذهن از هم پاشیده دختر از شرایط موجود آن را شکل می‌دهد. دختر شبی کابوس‌وار را می‌گذراند که در آن باید برای نجات خود و اعضای خانواده‌اش، بخش‌هایی از دارایی‌ها و وجود خود را فدا کند. این بخش‌ها در ابتدا جنبه‌ای روانی دارند و به روان‌زخم‌های او مربوط می‌شوند اما به مرور جنبه‌ای بیرونی پیدا می‌کنند و به سطح آسیب‌های جسمی به خود او می‌رسند و در نهایت هم دختر را مجبور می‌کنند به عزیزانی که عاشقانه دوستشان دارد آسیب برساند. اگرچه دختر به خاطر رابطه عمیقی که با خواهرزاده نوجوان خود دارد، قادر می‌شود در برابر هیولای خبیث درونی خود بایستد و بازی را به نفع خود عوض کند اما این پایان کار هیولای خبیث و تمامیت‌خواه فیلم برتینو نیست! سکانس پایانی فیلم خود به وضوح گواه بر بی‌انتها بودن این سیاهی و تاریکی تکرار شونده و بی‌پایان است.

شب کابوس‌وار دختر با بیدار شدن او از خواب در سپیده‌دم به پایان می‌رسد. برتینو که دوباره ذهنیت شخصیت را به واقعیت بیرونی نزدیک می‌بیند، روایت را به فرم عینی ابتدای آن متمایل می‌کند. نشانه‌ای هم برایش گذاشته و آن هم تنها سکانس فیلم است که دختر در آن حضور ندارد: در خانه خواهر دختر، خواهر و خانواده‌ او از خواب بیدار شده و با پالتوی به جا مانده از دختر در خانه خود روبرو می‌شوند. بعد گویی با خارج شدن دختر از بازی ذهنی جعبه مرموز، تعادلی ثانویه در روایت برقرار شده باشد اما اکنون آنچه می‌بینیم هیچ شباهتی به آغاز فیلم ندارد. فاجعه رخ داده است و آثاری از آنچه در نیمه شب کابوس‌وار تا صبح بر شخصیت‌ها گذشته در جهان فیلم باقی مانده است. انگشتان قطع شده دختر و آثار ضرب و جرح در چهره و اندام او خود گویای این مسئله است. در این نقطه از فیلم دوباره گوشی دختر زنگ می‌خورد. برتینو که از ابتدا زنگ گوشی تلفن رو به‌عنوان نخستین محرک بیرونی برهم زننده آرامش درونی شخصیت‌ تصویر کرده، از این طریق به ما می‌گوید که اگرچه دختر توانسته است تعادل ثانویه را در فیلم برقرار کند اما این تعادل حتی از تعادل اولیه او نیز شکننده‌تر است! اگر در ابتدای فیلم، دختر در نیمه شب و در تنهایی خود در خانه دچار تلاظم و ناآرامی روحی شده بود حالا در روز روشن و بیرون از خانه و مابین جمع این تلاطم به سراغش آمده است. اما دختر خوب می‌داند که نباید به این سادگی‌ها گرفتار دام محرک‌های بیرونی گردد. پس بی‌تفاوت از کنار زنگ تلفن می‌گذرد و نقشش در فیلم به پایان می‌رسد. اما این چرخه قرار است بعد از اتمام فیلم در هر لحظه برای او تکرار شود و هیچ‌کس نمی‌داند دختر سرانجام دقیقا در چه زمانی اختیار ذهن و جسم خود را به تمامی به وجه خبیث درونش واگذار می‌کند و مسیر تباهی کامل را در پیش می‌گیرد. درست مثل بلایی که سر دختر جوان‌تر منزوی در فیلم آمد و او همه اعضای خانواده‌اش را قربانی هیولای درونی خود کرد. برتینو برای نمایش میزان سیاهی و تاریکی جهان فیلمش حتی به قاب پایانی تاریک خود از فاجعه رخ داده برای این دختر و خانواده او نیز اکتفا نمی‌کند و با پایان‌بندی فیلمش در تاریکی صفحه و صدای لرزش موبایل در حال زندگ خوردن، مخاطبش را در میانه‌های جهانی که تاریکی آن انتهایی ندارد، رها می‌کند.
 


اخبار مرتبط
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image