جستجو در سایت

1404/07/27 17:24

نقد و بررسی فیلم صراط (Sirat) | امان از فرامتن نابجا

نقد و بررسی فیلم صراط (Sirat) | امان از فرامتن نابجا
اولیور لکس کارگردان علیرغم همه لحظات دراماتیک زیبا و در عین حال هولناکی که در فیلم برای مخاطبانش به تصویر می‌کشد، با وارد کردن فرامتن به فیلمش، تجربه کشف و شهودش را در مقام فیلمساز از مسیر کمال و پیش رفتن به عمق بیشتر دور می‌کند.

اختصاصی سلام سینما - مهران صفرخانی: فیلم با یک نوشته‌ آغاز می‌شود. متن نوشته، توصیفی ویکی‌پدیایی است از آنچه در جهان بیرونی تحت عنوان پل صراط می‌شناسیم. چنین آغازی مخاطب فیلم را از همان ابتدا در خصوص توجه به فرامتن در فیلمی که قرار است ببیند، آگاه می‌کند. فیلمساز از قرار معلوم قصد دارد بازخوانی خود را از پل صراط در جهان امروزی زیر سنگینی سایه فرامتن شکل دهد و ارجاعات بیرونی قرار است در «صراط» بار سنگینی را بر دوش فیلم بیاندازد. ارجاعاتی که فیلم اولیور لکس به فرامتن می‌دهد باعث شده‌اند که این فیلم برای انسجام و پیوند عمیق میان مولفه‌های متنی کارش با فرامتن‌های مورد ارجاعش و همچنین دستیابی روایتش به خودبسندگی کافی، تعمق بیشتر و شخصیت‌پردازی‌های دقیق‌تری را طلب کند. اما این اتفاق نمی‌افتد و ارجاعات فرامتنی فیلم در حد یک سری اشاره سطحی سیاسی و مذهبی به جهان بیرونی باقی می‌مانند؛ تاکید بر این موضوع که شخصیت‌ها همگی از اروپای در آستانه جنگ و ناامنی می‌آیند- از طریق زبان صحبت آن‌ها و محتوای دیالوگ‌هایشان با یکدیگر-، اخبار جنگ و جدالی که مدام از رادیو پخش می‌شود و از جنگی می‌گوید که ناتو در آن درگیر شده است و تصویری که تلویزیون روشن خانه متروک از کعبه نشان می‌دهد و صدای تلاوت آیات قرآن که روی این تصاویر شنیده می‌شوند.


بیشتر بخوانید:

نقد فیلم صراط: سفری در دل بیابان و برزخ


ارجاعاتی که وارد کردنشان به فیلم به خودی خود مسئله نیست اما اینکه فیلمساز در ادامه با آن‌ها چه می‌کند است که باعث رستگاری فیلم یا در نقطه مقابل بروز مسائل فرمی جدی در آن می‌شود؛ اینکه فیلمساز پی ارجاعاتش را گرفته و تلاش کرده آن‌ها را ادامه دهد و به شکلی شبکه‌مند با مقتضیات درون متنی خود پیوند بزند یا اینکه آن‌ها را صرفا برای خوشامد برخی جناح‌های سیاسی دنیا یا جلب توجه فستیوال‌هایی مثل کن که توجهی خاصی به فرامتن در گزینش فیلم‌ها دارند در فیلم خود آورده باشد. لکس در «صراط» راه دوم را برگزیده است. همین مسئله سبب می‌شود در فیلم با شخصیت‌هایی سطحی مواجه باشیم که امکان برقراری ارتباط عمیق با آن‌ها را نداشته باشیم. حتی نمی‌فهمیم شخصیت‌ها دقیقا چرا محل زندگی خود در اروپا را رها کرده‌اند و به آن صحرا آمده‌اند. آیا امکان برگزاری چنین فستیوال رقصی در اروپای محل زندگی آن‌ها سهل الوصول‌تر نبوده تا بیابانی بی آب و علف در آفریقا؟! آنچه شخصیت‌ها در پی آن قدم به سرزمین پرمخاطره روایت گذاشته‌اند چه نسبتی با داشته‌هایشان در زندگی پیش از شروع آن سفر برقرار می‌کند؟ فیلمساز حتی اگر هم دارد تصویری پیشگویانه و هشداردهنده از آنچه به نظرش قرار است در آینده رخ دهد به تصویر می‌کشد باز هم نیاز است حداقل بازنمایی‌هایی از آن آینده به مخاطبش ارائه دهد. اینکه در اروپای مورد اشاره کارگردان دقیقا و به شکل واضح چه شرایطی وجود داشته که باعث شده است این شخصیت‌ها خطر عبور از چنین مسیرهای صعب‌العبوری را که هر نقطه از آن خطری جدی جان آن‌ها را تهدید می‌کند به جان بخرند؟

 اگر ارجاعات واضح و مستقیم فیلم به فرامتن نبود و فیلمساز اجازه می‌داد جهان فیلمش متکی به مواد و مصالح موجود در آن شکل بگیرد و سرپا شود، شاید ما نیز در جایگاه مخاطب فقط از دیدن فیلم لذت می‌بردیم و هرگز چنین پرسش‌هایی را نیز مطرح نمی‌کردیم. در آن صورت شخصیت‌های ما می‌شدند تعدادی انسان دارای وجوه تیپیکال مختلف که هرکدامشان برای رسیدن به رهایی در زندگی خود یا دستیابی به حقیقت یا بینشی تازه و یا اصلا از سر بطالت و کاملا بی هدف مسیر بیابان را در پیش گرفته‌اند. در چنین حالتی از رادیو فقط اخبار جنگ را می‌شنیدیم بی آنکه ارجاعی فرامتنی به جنگ یا اتفاق خاصی در جهان بیرونی فیلم داشته باشد و احتمالا دیگر آن تصویرهای تلویزیون را هم نمی‌دیدیم. در همین جهان خودبسنده، حالا حضور مزاحم نظامیان در هر لحظه از سفر شخصیت‌ها بود که سایه جنگ و ناامنی را روی سر جهان فیلم حفظ می‌کرد و باعث رانده شدن هرچه بیشتر شخصیت‌ها به سمت بیراهه و راه‌های خطرناک می‌شد. زندگی شخصیت‌ها در فیلم عمق و معنای والاتری متکی به خود و مستقل از فرامتن و خواست و اراده هر لحظه فیلمساز پیدا می‌کرد و حتی مرگ‌های آن‌ها هم مفهومی هولناک‌تر در ذهن مخاطب می‌ساختند. در این صورت بود که فیلم می‌شد استعاره‌ای از زندگی انسانی مدرن در جوامع ناامن و در شرف جنگ که کودکان و سرد و گرم روزگار کم‌تر چشیدگان شانسی برای بقا در پیچ و خم‌های دشوار آن نمی‌داشتند و بقیه شخصیت‌ها نیز به ناچار و به عنوان تنها انتخاب خود آن را ادامه می‌دادند. آن‌ها در پایان فیلم دوباره به مسیری که پیش از شروع فیلم ترکش کرده بودند برمی‌گشتند و دوباره ناامیدانه به زندگی کردن ادامه می‌دادند؛ این بار با تجربیات تروماتیک و از دست دادن‌های بیشتر.

اولیور لکس کارگردان علیرغم همه لحظات دراماتیک زیبا و در عین حال هولناکی که در فیلم برای مخاطبانش به تصویر می‌کشد و نام خود را به عنوان فیلمسازی مستعد بر سر زبان‌ها می‌اندازد - حتی جایزه هیئت داوران کن را هم برنده می‌شود - اما با وارد کردن فرامتن به فیلمش، تجربه کشف و شهودش را در مقام فیلمساز از مسیر کمال و پیش رفتن به عمق بیشتر دور می‌کند و با ایجاد نقصان فرمی غیرضروری توسط فرامتن در ساختار فیلمش عملا سطح مضمونی آن را تا یک سری مانیفست شعاری پایین می‌آورد.


اخبار مرتبط
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image