جستجو در سایت

1404/03/20 17:53

هوش مصنوعی او را کشت

هوش مصنوعی او را کشت
هوش مصنوعی در سال‌های اخیر جایگاه گسترده‌ای در زندگی انسان یافته و به حوزه هنر نیز راه پیدا کرده‌ است. این ورود، واکنش‌ها و نقدهای گوناگونی را در پی داشته‌ است؛ از تحسین خلاقیت‌های نو، تا نگرانی درباره نقش انسان در خلق اثر هنری. در همین راستا، مقاله‌ای با عنوان «هنرمند مرده‌ است، هوش مصنوعی او را کشت» نوشته هنری شوِولین، به بررسی تأثیر فناوری‌های نوین بر مفهوم هنر و خلاقیت می‌پردازد. در ادامه، خلاصه‌ای از این مقاله ارائه می‌شود.
به گزارش سلام سینما

هوش مصنوعی در سال‌های اخیر جایگاه گسترده‌ای در زندگی انسان یافته و به حوزه هنر نیز راه پیدا کرده‌ است. این ورود، واکنش‌ها و نقدهای گوناگونی را در پی داشته‌ است؛ از تحسین خلاقیت‌های نو، تا نگرانی درباره نقش انسان در خلق اثر هنری. در همین راستا، مقاله‌ای با عنوان «هنرمند مرده‌ است، هوش مصنوعی او را کشت» نوشته هنری شوِولین، به بررسی تأثیر فناوری‌های نوین بر مفهوم هنر و خلاقیت می‌پردازد. در ادامه، خلاصه‌ای از این مقاله ارائه می‌شود.

با پیشرفت روزافزون هوش مصنوعی (AI) و به‌ویژه ابزارهای تولیدکننده تصویر بر پایه متن (text-to-image models)، پرسشی بنیادین پیش‌روی دنیای هنر قرار گرفته است: آیا خلاقیت، آخرین سنگر انسان در برابر ماشین باقی مانده است؟ مقاله با اشاره به جنجال برنده‌شدن اثری تولیدشده توسط برنامه Midjourney در یک مسابقه هنری در ایالت کلرادو آغاز می‌شود. منتقدان استدلال کردند که واردکردن یک فرمان متنی ساده در یک سامانه کامپیوتری نمی‌تواند مصداق «خلق اثر هنری» باشد. این دیدگاه اما در تقابل با روند تاریخی پذیرش ابزارهای نو در هنر قرار دارد.

نگاه تاریخی مقاله به‌خوبی نشان می‌دهد که هر نوآوری تکنولوژیک -از عکاسی در قرن نوزدهم تا سینما و بازی‌های ویدئویی در سده بیستم- ابتدا با تردید مواجه شده‌، اما در نهایت به‌ عنوان رسانه‌ای هنری پذیرفته شده است. نمونه‌ای از این پذیرش را می‌توان در عکاسی یافت؛ هنری که در ابتدا به دلیل ماهیت مکانیکی‌اش «غیرهنری» تلقی می‌شد. اما در دهه‌های بعدی، با خلق آثار مفهومی و زیباشناختی، جایگاه خود را به‌ عنوان هنر تثبیت کرد. همین سیر را می‌توان درباره آثار تولیدشده با ابزارهای دیجیتال مانند فتوشاپ یا هنر مولد مشاهده کرد.

در بخش بعدی، نویسنده به پیشرفت‌های فناورانه اخیر در زمینه مدل‌های زبانی و تصویری بزرگ مانند GPT و DALL·E می‌پردازد. این مدل‌ها با بهره‌گیری از معماری‌های یادگیری عمیق و داده‌های عظیم، توانسته‌اند در بازتولید زبان و تصویر با دقتی خیره‌کننده عمل کنند. در این زمینه، مدل‌های تصویرساز مانند DALL·E ،Midjourney و Stable Diffusion توانسته‌اند تصاویر تازه‌ای از توصیف‌های متنی تولید کنند؛ حتی تصاویری که پیش از آن هرگز وجود نداشته‌اند، مانند «صندلی به شکل آووکادو». این توانایی نشان می‌دهد که سامانه‌های هوش مصنوعی صرفا بازتولیدکننده داده‌های موجود نیستند، بلکه می‌توانند به خلق ترکیب‌های تازه و معنادار نیز بپردازند.

یکی از پرسش‌های محوری مقاله، مربوط به مرز میان هنر اصیل و تقلیدی است. آیا خروجی مدل‌های یادگیری ماشین می‌تواند واجد ارزش زیباشناختی و مفهومی باشد؟ نویسنده با ارجاع به تحولات مفهومی در تاریخ هنر، مانند ظهور هنر مفهومی مثلا اثر معروف مارسل دوشان «چشمه»، استدلال می‌کند که ارزش هنری الزاما با مهارت فنی تعریف نمی‌شود، بلکه «ایده»، «چیدمان» و «زمینه ارائه» می‌توانند به‌تنهایی ارزش هنری ایجاد کنند؛ بنابراین نقش انسان در طراحی فرمان متنی، انتخاب تصویر مطلوب و زمینه‌سازی برای نمایش آن، همچنان وجهی انسانی و خلاقانه در این فرایند حفظ می‌کند.

در ادامه، مقاله به یکی از مهم‌ترین انتقادات وارده بر مدل‌های هوش مصنوعی اشاره می‌کند: آیا این مدل‌ها بر مبنای «سرقت» از آثار دیگران کار می‌کنند؟ یعنی اگر مدلی با تغذیه از میلیون‌ها تصویر هنری آموزش‌ دیده و بتواند سبک یک هنرمند خاص (مثلا ورمیر یا هنرمندان زنده) را تقلید کند، آیا این کار اخلاقی و قانونی است؟ نویسنده به موارد مشابه در تاریخ حقوق هنر ارجاع می‌دهد، مانند دعوای حقوقی بین خبرگزاری AP و شپرد فیری بر سر پوستر معروف «امید» از باراک اوباما. در آن پرونده، دادگاه باید بررسی می‌کرد که آیا تصویر دوم، «تحولی» (transformative) در تصویر اولیه ایجاد کرده است یا خیر.

این بحث نشان می‌دهد که مرز میان تقلید و خلاقیت در دنیای هنر همواره مسئله‌برانگیز بوده و اکنون با ظهور هوش مصنوعی، پیچیدگی بیشتری یافته است. با این‌ حال، نویسنده تأکید می‌کند که فرایند یادگیری این مدل‌ها شباهت‌هایی بنیادین با فرایند یادگیری انسان‌ها دارد؛ هر دو از داده‌ها، سبک‌ها و آثار پیشینیان تغذیه می‌کنند، اما ممکن است در خروجی به نوآوری برسند. بنابراین، اگر انسان‌ها با الهام از دیگران خلاقیت می‌آفرینند، چرا ماشین‌ها نتوانند؟

در بخش پایانی، مقاله به یک بحث نظری ژرف‌تر وارد می‌شود: آیا مدل‌های هوش مصنوعی می‌توانند به خلاقیت دگرگون‌ساز (transformational creativity) دست پیدا کنند؟

بر اساس طبقه‌بندی فیلسوف علوم شناختی، مارگارت بودن (Margaret Boden)، خلاقیت به سه دسته تقسیم می‌شود:

۱. ترکیبی (combinational): بازچینی عناصر آشنا در قالبی جدید؛

۲. اکتشافی (exploratory): کشف پیکربندی‌های نو در یک فضای مفهومی معین؛

۳. دگرگون‌ساز (transformational): تغییر خود فضای مفهومی و ایجاد پارادایمی نو.

نویسنده بر این باور است که سامانه‌های کنونی عمدتا در دو سطح نخست خلاقیت فعالیت می‌کنند و هنوز شواهدی کافی برای دستیابی آنها به خلاقیت دگرگون‌ساز در دست نیست. با این حال، امکان بالقوه این جهش وجود دارد، به‌ویژه اگر تعامل انسان و ماشین را به‌مثابه یک هم‌زیستی خلاقانه ببینیم، نه یک جانشینی صرف.

در جمع‌بندی، مقاله استدلال می‌کند که خلاقیت انسانی هنوز نقشی اساسی در هنرِ یاری‌گرفته از هوش مصنوعی دارد. گرچه ابزارها تغییر کرده‌اند، اما کار هنرمند -اعم از انتخاب، گزینش، ایده‌پردازی و نمایش- همچنان حیاتی است. و شاید در آینده، ماشین‌ها بتوانند با انسان‌ها نه‌فقط به‌ عنوان ابزار، بلکه به ‌عنوان شریک در خلاقیت عمل کنند.

هنری شوِولین - استاد و فیلسوف فلسفه ذهن، دانشگاه کمبریج

منبع: شرق


ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image